IRAN LAND'S REPORT           گزارش به خاک ایران
سیامک مهر
Saturday, August 30, 2008

 

وهن انسان یا وهن اسلام؟

علمای اسلام و فقیهان و مراجع تقلید و مجتهدین... و مجموعاً حافظان بیضهء اسلام، بر این عقیده اند و تاکنون نیز چنین اجتهاد کرده و فتوی داده اند که چنانچه در زمانی و در جایی، اجرای حدی از حدود و حکمی از احکام اسلام و قوانین مقدس شرع نبی موجب وهن اسلام گردد، می باید از اجرای آن حد و آن حکم و قانون پرهیز نمود. به عنوان مثال در بارهء حکم سنگسار برخی از علما را نظر بر این است که در شرایط کنونی ِ جامعهء ایران و نیز شرایط جهانی، اجرای چنین حکمی باعث وهن اسلام می شود.

اما نه این دسته از مجتهدین و فقها و نه کارگزاران و متولیان و رهبران جمهوری اسلامی که کماکان بر اجرای تمامی دستورات دین و شریعت اسلام با قدرت پای فشاری می کنند، هیچکدام دغدغهء وهن انسان ندارند و نزد ایشان شأن و کرامت انسانی و آزادی ها و حقوق بشر در برابر کلام مقدس الله محلی از اعراب ندارد. کلامی که با تبیین توحش و بربریت قبایل بدوی ِ ساکن بیابان های شبه جزیرهء حجاز، از پس پشت هزاره های گور و تاریکی و جهالت بر امروز ِ انسان، بر انسان مدرن همچون بختک آوار شده است.

اینکه با حبل المتین و ریسمان الهی انسانی را در معابر و ملأ عام به دار بکشند و از چرثقیل آویزان کنند و یا زمانی که در بازداشتگاه ها به هر طریقی انسان اسیری را به قتل می رسانند؛ هنگامی که با سنگ بر سر و سینهء انسانی فروکوفته در چاله می زنند و در همان حال آیت الله العظمی ها به شبهات مؤمنین نیز پاسخ می گویند و در بارهء تعیین اندازهء سنگ های سنگسار اجتهاد می کنند... وهن انسان است.
هنگامی که دست و پای فردی را قطع می کنند، چشم از کاسه در می آورند و یا نظیر آنچه در عربستان صعودی با یک ضربت ذوالفقار سر انسانی را بر نطع می اندازند... وهن انسان است.
تازیانه زدن بر تن انسان، شکستن استخوان های زندانیان، آفتابه به گردن انسان آویختن، حجاب تحمیلی، تبلیغ صیغه و متعه و چندهمسری و فحشای اسلامی... وهن انسان است.
حیوان دانستن هرآنکه مسلمان و شیعه نیست، بزغاله خواندن مردم دانا، اراذل و اوباش شمردن جوانان برومند ایران، تشبیه زنان آزاده به الاغ پالاندار و بی پالان... و هزارگونه تحقیر و توهین و فحاشی که از سوی آیات عظام و حجج اسلام و امامان جمعه و جماعت و رهبران حکومت اسلامی نثار ملت ایران می شود... وهن انسان است.
اینکه سی سال متمادی است که بر ماتحت ما قیف نهاده اند و از بیشمار بوق و بلندگو از بام تا شام آیه و حدیث اماله می کنند و یا وقتی گفته می شود ولی فقیه بر جان و مال و ناموس مردم اختیار دارد... وهن انسان است.
وقتی که تروریست هایی چون کاظم دارابی و انیس نقاش لبنانی در کنف حمایت رژیم اسلامی و با افتخار و در کمال وقاحت با مصاحبهء مطبوعاتی از جنایت های خود در عملیات میکونوس و قتل دکتر بختیار سخن می رانند و یا از جلاد و هیولای پلید و خونریزی نظیر اسدالله لاجوردی در سالمرگش تقدیر می شود... وهن انسان است.
...
بدون شک این توهین و توحش و تجاوزی که علمای اسلام نسبت به انسان روا می دارند و این سعی و اهتمام بی مثالی که در راه فریب مردم و گسترش خرافهء اسلام و تثبیت جهل و تحمیق عمومی به خرج می دهند و که همه و همه از اقتضائات و ضروریات حیاتی دکان دین و کسب و کار شریعتمداران و تاریخاً رمز پیروزی و گسترش اسلام بوده است، مطمئناً از آموزه های کنفسیوس برداشت نشده و آیت الله ها و آیات عظام، جمهوری اسلامی را بر مبنای اتوپیای تامس مور نساخته اند و قوانین تعزیرات اسلامی را با توجه به قرادادهای اجتماعی رسو ننوشته اند. تمامی نکبت جمهوری اسلامی از درون شکم و روده های متعفن اسلام و قرآن بر زندگی ما تخلیه شده است. علی رغم یافته ها و بافته ها و سخنان حکیمانه و مصادره شده و سرقت شده ای که به ائمه و اولیای دین نسبت می دهند و به رغم وجود آیات و احادیث و روایات بهداشتی و خررنگ کنی که در متون اسلامی به چشم می خورد، اما واقعیت و ماحصل و نتیجهء اسلام و اسلام خواهی همین رانت خواری ها، دزدی های علما، همین پلیدی ها، خونریزی ها، تبهکاری ها و ارعاب ها و ارهاب ها و انسان ستیزی هایی است که نه تنها به گواهی تاریخ از چهارده قرن پیش پیوسته بر ایران و ایرانی اعمال می شده که واقعیتش را طی سی سال اخیر با چشم سر دیدیم و با تک تک یاخته های تن خود تجربه کردیم.

بزرگترین مشکل و گرفتاری آخوندها و مراجع و فقها در این حقیقت نهفته است که یا بعض ایشان درنیافته اند و یا منافع و زندگی انگلی آنان اقتضا نمی کند که آشکار کنند که ابعاد میمونی ِ اسلام برای انسان مدرن گنجایش ندارد. انسان منشوری و چندوجهی که در هر ثانیه ای از زمان و هر زاویه ای از مکان، جهان را، هستی را، حقیقت را، خودش را دگرگونه می بیند، هرگز پایبند و اسیر دگم ها و یاوه هایی که ازلی- ابدی تصور شده اند نیست. بنابراین تاریک اندیشان ِ واپسگرا و کهنه پرست ناچارند با توهین و تحقیر و تجاوز، با فشار و سرکوب و شکنجه و قتل، از انسان موجودی زبون و ذلیل و بی مقدار و ازخودبیگانه و مقلد بسازند تا که مثل عنتر از لوطی اش تقلید کند و او را سزاوارتر از خویش بر خود بداند.(احزاب6)
دهان آخوندها و اسلامفروشان و دینکاران از پیامبر تاکنون برای بستن دهان دیگران باز می شده است. این مهم را، یعنی این رسالت را و این امر حیاتی برای سرنوشتِ دکان قدرت و ثروت خود را، علاوه بر بهره بردن از سفسطه و مکر و خدعه و نیرنگ، از دروغ و ریا و دغا و دغل، با تیغ و داغ و درفش و شمشیر و ترور و ارهاب و ارعاب نیز به پیش برده اند.

ما ایرانیان چهارده قرن متوالی است که تقیه می کنیم. تمامی بزرگان فرهنگ و ادب و اندیشه این سرزمین در برابر توحش مسلمانان تقیه می کردند. خیام و حافظ و مولوی و عبید و تا حتا فردوسی بزرگ تقیه می کردند. ما با تقیه توانسته ایم جان و زندگی خود را از دستبرد مجاهدین اسلام و شریعتمداران نجات دهیم. ما با مسلمان خواندن خود و با دروغ و نقاب اسلامی که بر چهرهء خود نشانده ایم و با تحمل تحقیرها و توهین های علمای اسلام، در برابر ذوالفقارعلی و شمشیر محمد از خطر جسته ایم.

غدهء متورم نادانی و حماقت و بلاهتهای اسلامی ما- که اوج تورمش را در سال 57 مشاهده کردیم، زمانی که چهرهء علی را در ماه می دیدیم و یا در به در به دنبال تار مویی از ریش پیامبر در لابلای اوراق قرآن می گشتیم - طی این سه دهه مثل دملی چرکین سرباز کرد و همهء چرک و کثافت خود را بیرون ریخت و دفع کرد.
اکنون فرصتی تاریخی پیش روی ماست که دین تحمیلی و تنقیه ای را از وجودمان، از زندگی و فرهنگ و از ذهن و زبانمان بزداییم. ما با تکیه بر فروزه های نیک نیاکانمان، با خردگرایی، انسان گرایی و با تکیه بر دانش های مدرن غربی، قادریم اخلاقی ترین و انسانی ترین و زیباترین و شادترین و مرفه ترین زندگی ها را برای خویش و برای فرزندان و نوادگان و نسلهای آینده بسازیم. علی و محمد در مقابل عظمت کوروش و فردوسی مومیایی های بی مقداری بیش نیستند. قرآن محمد در برابر شاهنامهء فردوسی، رجزنامهء حقارت و جهالت است. اسلام وهن انسان است.

جمهوری اسلامی تنها چیزی است که از اسلام در ایران باقی مانده است. با سقوط نظام تجاوز اسلامی، بسا کسان که امروز ایرانی عاری و پیراسته از زشتی های اسلام را غیر قابل تصور می بینند از خواب گران خواهند پرید و درخواهند یافت که آنچه تا دیروز چنین اهریمنی، چنین هرزه درا، تسخیرناپذیر، نکبت بار و زنجیردریده بر زندگی و ذهن و جان و روان ما چهارده قرن متوالی حکومت می کرد، بنا و ستون و ساختمانی پوسیده، کرم افتاده و موریانه خورده ای بود که با تلنگری فروریخت و بانیانش را به خاک سیاه نشاند.
siamakmehr@yahoo.com




Saturday, August 23, 2008

 

رابطهء طلاق با تفکیک جنسیتی

پرداختن به مسئله تفکیک جنسیتی و رابطهء آن با پدیدهء اجتماعی طلاق که دامنگیر جامعهء کنونی ماست، در دو زمینه و در دو سطح و محور قابل بحث و بررسی است:

1- محرمات و منکرات و منهیات اسلام
2- مناسبات عشیره ای- قبیله ای

مقدمه

در جامعهء ایران شاید تا عصر کنونی یعنی از انقلاب مشروطیت به این سو و بطور جدی از ابتدای حکومت های پهلوی که هم مدرنیزاسیون دولتی تحولات اجتماعی عمیقی را پایه گذاشت و هم صحبت از حقوق زنان کم و بیش قرائت عمومی یافت، هرگز پدیده ای به نام طلاق به صورت مشکل و معضل اجتماعی رخ ننموده بود.
با پیدایش آزادی های نسبی زنان در جامعه و حضور زنان در محیط های آموزشی و کاری، بسیار طبیعی می نمود که ساختار سنتی و در حقیقت اسلامی ِ روابط زن و مرد از هم بپاشد و این تحولات در زندگی ِ زن و شوهری نیز به اشکال گوناگون نمود و بروز یابد.
اما سخت جانی ِ سنت های اسلامی و منکرات و منهیاتی که بر بی حقوقی زنان استوار بود، در برابر امواج غرب گرایی و مدرنیته و برابری طلبی و آزادی خواهی، فهم و نگاه جامعه را از تغییرات ناگزیر و نتایج محتوم آن دچار اعوجاج ساخت. به گونه ای که بخش بزرگی از جامعه و یک اکثرت مذهبی و متدین در پی واکنشی بیشتر روانی و با منشأ رسوبات ذهنی ِ مذهبی تا تصمیمی خردمندانه، در را به روی زنان بسته و زنان را از هرگونه فعالیت اجتماعی برحذر داشتند. در این انزواگزینی اگر وجهی عقلانی هم پیدا بود، سرنوشت و کسب و کار دینکاران مطرح بود که با دوراندیشی حساب سود و زیان خویش می داشتند.
با شروع انقلاب اسلامی و با تشویق زنان به حضور در تظاهرات و مبارزات سیاسی برای سرنگونی نظام سابق از سوی رهبران انقلاب، تمامی آن دیوارهای سنتی فروریخت و سیل و خیل زنان در خیابان ها هرگز به خانه بازنگشت. از آن پس تکلیف دینی ِ زنان با یک تکه پارچه به نام حجاب روشن شد و آموزشگاه ها و دانشگاه ها و مراکز کاری را زنان پر کردند.
این تحولات و تغییرات تأثیر خود را بر نگاه عموم به چگونگی روابط زن و مرد در جامعه نیز بر جای گذارد. زنان در خانواده های مذهبی و متدین که تا این مقطع تحتِ تربیت اسلامی بی حقوقی ِ خود را پذیرفته بودند، رفته رفته به آن میزان از آگاهی دست یافتند که دیگر حاضر نبودند به صورت یا سوگلی ِ حرمسرا و یا کنیز مطبخی و بی هیچ اختیار و حق انتخابی به هر خواستگار از راه رسیده ای همچون کالایی فروخته شوند. زنان بعد از این نمی پذیرفتند که در هر شرایطی با پیراهن سفید به خانهء شوهر بروند و با کفن سفید از خانهء شوهر به گورستان. از این پس شوهر تحمیلی را تحمل نمی کردند.

هنگامی که دینکاران و آیت الله ها از آن دوراندیشی کاسبکارانه فاصله گرفتند و منافع تاریخی و سنتی دکان خویش را که بر بی حقوقی زنان پایه داشت فدای منافعی کردند که در پیروزی انقلاب اسلامی می دیدند، فروریزش مؤمنین از تنه و ستون باورها و سنت های خشک، متحجر و قشری و کرم افتاده اسلام شتاب و شدت یافت که این روند تا به امروز و در اندازه های بیشتری ادامه دارد. از این پس حفظ ظاهر ِ مسلمانی مردم تنها با قدرت حکومتی و سرکوب و فشار ممکن می شد و باورها و اعتقادات و مقدسات اسلامی را بیشتر حکومت نمایندگی و پاسداری می کرد تا قاطبهء ملت.
( این حقیقت را آخوندهایی از قبیل سید حسن قمی که بعدها در حبس خانگی قرار گرفت به خوبی درک کرده بودند و از همان ابتدای تشکیل حکومت اسلامی با حق رأی زنان و حضور زنان در حیات اجتماعی و مظاهر آن نظیر گویندگان و مجریان زن در تلویزیون به مخالفت برخاستند و پخش صدای زن از رسانه ها را مغایر دستورات اسلام دانستند.)

در این مرحله، تفکیک جنسیتی از حالت سنتی و ایمانی و خودانگیخته و اختیاری که بر اساس اعتقادات مذهبی افراد و خانواده ها استوار بود خارج گشت و به صورت فرهنگ رسمی و ایدئولوژیک و قانوناً از بالا بر جامعه و همگان، بر مؤمن و غیرمؤمن تحمیل گردید.

قید و بندهای اسلامی

یکی از علل و عوامل اساسی بوجود آورندهء پدیدهء طلاق و مشکل بچه های طلاق و زندگی های سگی و پریشانی که چه بسا تا پایان عمر یک جفت، با جنگ و دعواهای خانوادگی ادامه می یابد، اصل« محرم و نامحرم» اسلامی است.
جامعهء اسلامی اگر برای متولیانش ممکن می بود- که امروزه چنین نیست- وجود زن را به جز در چهاردیواری خانه و طول و عرض قفس به رسمیت نمی شناخت. زن را به غیر از موارد مصرفی که یک آخوند و یا حاجی بازاری فحل به خانه بیاید و سوارش شود، وجودش را به عنوان انسان نادید می گرفت.
مدتی پیش از این تلویزیون جمهوری اسلامی مراسم ازدواج دسته جمعی در عربستان سعودی را پخش می کرد. گروهی از جوانان عرب را در لباس محلی نشان می داد که در سالنی گرد آمده اند. اما تا پایان گزارش، تصویر حتا یک زن و حتا در همان روبنده و چادرهای سیاه عربی نیز مشاهده نمی شد. انگار گزارشگر مراسم ازدواج دسته جمعی همجنسگرایان را گزارش می کرد!

واقعیت این است که جدا ساختن دختر و پسرها از یکدیگر در محیط های آموزشی و کاری و تفریحی و عمومی، بزرگترین ستمی است که بر ما روا می دارند. هر یک از زن و مرد ما به سن بلوغ می رسد، اما بدون اینکه عاقبت بفهمد مرد چیست و زن کدام است. حتا تا آخر عمر نخواهد دانست که انتخابش چه بوده و گرایش هایش به چه سمت و سویی است. جدا کردن انسان ها از یکدیگر از همان ابتدای تولد و کودکی در تمامی محیط ها و فضاهای اجتماعی به بهانهء نر و ماده بودن، راه همسر یابی و جفت شدن و مَچ شدن با دیگری را مسدود می سازد و این امکان را از فرد می رباید که در طول دورهء کودکی و نوجوانی و بلوغ، یکی مثل خودش را پیدا کند. یکی که همنفس و همزبان و همفکر و همسر خودش باشد. یکی که از بوی تنش لذت برده و بی حضور او گمشده ای دارد و بدون او آرام و قرار نمی گیرد.
اگر به رفتار گنجشک ها در بهار توجه کنید، خواهید دید که هیچکدام از گنجشک ها مادرش را مأمور یافتن جفت نمی کند و یا در لانه اش منتظر نمی نشیند تا خواستگاری پیدا شود. از همان آغاز تولد، راه زندگی و جفت یابی در محیطی طبیعی، آزاد و به دور از سنت های مزاحم و احکام بازدارنده و تخفیف دهنده ای که بر ما تحمیل شده، روشن و پیراسته از سنگلاخ و دست انداز است. نیازی هم به دخالت های قیم مآبانه بزرگترها نیست.
در همین شرایط اسلامی و تفکیک جنسیتی، هنوز که هنوز است بهترین و صمیمی ترین دوستان همجنس ما، همکلاسی های دوران کودکی و دبستان و دبیرستان ما هستند. زیرا که بی شائبه ترین روابط و دوستی هایی به دور از منیّت ها و پول پرستی ها و بی آنکه اعتبار و ارزشی برای احکام سلبی بزرگترها قائل باشیم شکل می گیرد. پس چرا در همین دوران سرنوشت ساز سِنی، نتوانیم بطور طبیعی با جنس دیگر و با شریک زندگی خود در آینده آشنا شویم؟ در همین دوران است که می بایست ریشه های جفت یابی و همسرگزینی در زمین بارور شادی ها و صمیمیت ها رخنه کند و بوی خوش زن و مرد دلخواه را در روان و جان ما بنشاند. از همین دوران است که زن و مرد در اثر همنشینی، ذره ذره با خصوصیات جسمی، جنسی، اخلاقی و تربیتی یکدیگر آشنا می شوند و تکلیف تضادها و ناهمسری هایی که یک شبه در شب زفاف بر سر زوجین آوار می شود روشن می گردد. چون اساساً شب زفاف دیگر معنایی ندارد. چون دختر و پسر بسیار پیش از آن به طور کاملاً طبیعی معاشقه داشته اند و چیزی از یکدیگر پنهان ندارند و ازدواج چون هندوانه سر بسته نیست که ضرب المثل شود.

در ازدواج های سنتی و اسلامی( هردو یکی است) مقولات سکس و جفت یابی و همسرگزینی و تشکیل خانواده به فقط و فقط عمل جماع و زاییدن فرزند صالح یعنی گوسفند، تخیف و تقلیل داده می شود. فرزندان صالحی که وظیفهء آنان نیز تولید فرزندان صالح است. یعنی تخفیف زندگی به همان حداقل های جانوری اش. دور بیهوده و باطلی که تا به همین امروز ادامه یافته است. در حقیقت زندگی های زن و شوهری ما بیشتر به محیط های کار اجباری شباهت دارد که فاقد رضایت و شادی است. از اساس عقیم و سترون است و فضایی است که در آن انرژی های مثبت به طور ناقص می سوزد و بیشتر سم تولید می کند تا حرارت. شورها و اشتیاق ها و استعدادهای بیشینهء مرد و زن ما در کانون به اصطلاح گرم خانواده که مقدس انگاشته شده است و به هر قیمتی( که بیشتر از جیب زن خرج می شود) می بایست چارچوبش حفظ گردد، می ماسد و می پوسد و هرز می رود.

در خانواده های ما دروغ و تهمت و بدبینی زن و شوهر نسبت به یکدیگر به حدی آزار دهنده است که در شگفت میمانی که چگونه دو نفر در این فضای ناامن سالها زیسته اند؟ چرا از ابتدا کنار هم نشسته اند؟ چه کسی ایشان را مجبور به ادامه این زندگی پر رنج و ریا کرده است؟ بدون تعارف باید گفت که در بسیاری از خانواده های ما زن منتظر مرگ ناگمانی شوهر و مرد در آرزوی متقابل، مشتاق تر از اوست. خدا نکند طرفین اندکی تمکن مالی نیز داشته باشند. در این صورت دشمنی و دروغ و پنهان کاری به نهایت غیرقابل تحملش می رسد. اما همین زندگی ها گاه تا پایان عمر یک زوج ادامه یافته است! زیرا از یک سو فشارهای اجتماعی بر مرد و زن مجرد به اندازه ای زیاد است که فکر زندگی مجردی به ندرت به ذهن اینگونه زوج ها خطور می کند. اطلاق عناوینی زشت چون پیردختر، پیرپسر، دختر ترشیده، عزب اوغلی... محصول چنین جامعه ایست. از طرفی هیچ تضمینی وجود ندارد که هنداونهء نبریدهء جدید، سرخ و شیرین باشد و آدم عاقل هم که از یک سوراخ دو بار گزیده نمی شود.

در جامعه اسلامی زنان بیوه به خصوص اگر جوان بوده باشند از همه سو مورد تعرض واقع می شوند. جامعهء مردان مسلمان هیچ آزادی و اختیاری برای زنان بیوه نمی شناسد.( مگر برای دیگر زنان می شناسد؟) مزاحمت های تحمل ناپذیر با پیشنهاد صیغه شدن و با این توجیه که: " خلاف شرع که نکرده ایم!" آغاز می شود و پایانی هم ندارد.
در همین مشهد و در بارگاه ملکوتی امام هشتم( ثامن الاجنه یا مومیایی 8) مرکز صیغه کاری و متعه کاری دایر است و رونق بسیاری دارد. آخوندها و روضه خوان ها و مداحان و زیارتنامه خوان ها و خادمین حرم شغل دومشان دلالی ِ محبت است. هر زن جوانی را ببینند بیخ گوشش با کمی عشوه خواهند گفت: "خواهرم صیغه می شوی؟"
این قوادان معمولاً برای حاجی بازاری های پولدار پااندازی می کنند.

در ازدواج های اسلامی تا زمانی که زن به صورت برده و کنیز و ملک طلق مرد، ساکت و سرسپرده به کلفتی و دفع شهوت مرد مشغول است و به تجاوز مرد از هر طرف(بقره 223) که میلش بکشد تن می دهد، هیچگونه مسئله و مشکل و نزاعی روی نمی دهد. اما اگر زنی واقف به حقوق انسانی خود ادعای برابری داشته باشد و با ارادهء مستقل، همسری و سهم مساوی طلب کند، هیچیک از قوانین اسلامی از وی حمایت نمی کند.

این نکته نیز واقعیتی است که به لحاظ خصوصیات جنسی و روانی و شخصیتی، افراد فراوانی در جامعه زندگی می کنند که هیچ رغبت و تمایلی به ازدواج و تشکیل خانواده ندارند. اما اجبارها، فشارها و سنت های اسلامی تجاوزگرانه که در طول قرنها به صورت عرف و هنجار اجتماعی خودش را به جامعه تحمیل کرده است و به این دلیل غالباً به عنوان تجاوز و تهدید آزادی های فردی انگاشته نمی شود، فرصت و اختیار زیست دلبخواهانه را از افراد سلب می کند. حتا بوده است فردی عنین که از بیم "حرف مردم" ناچار به ازدواجی دروغین گشته که سرانجام چنین وصلتی ناگفته پیداست. در فرهنگ اسلامی تجرد به خودی خود گناه و گناهگاری محسوب می شود و در احادیث و روایات و هرزه گویی های اسلامی آمده است که زمین در زیر بستر فرد مجرد به هنگام خواب، از فرط خشم و بی اعتنایی به سنت پیامبر به خود می لرزد!
با توجه به تابو بودن و تحریم سکس آزاد و با وجود کنترل شدید بر روابط زن و مرد در جامعهء اسلامی و پسمانده، طبیعی است که اکثر ازدواج ها ناشی از فشار جنسی بوده باشد. بیراه نیست اگر گفته شود که چنین وصلت هایی پس از مدتی کوتاه و به دنبال حتا چند دفعه رسیدن به ارگاسم تمامی شور و اشتیاق اولیه خود را از دست می دهد. به همین دلیل بیشتر طلاق ها در همان یکی دوسال نخست زناشویی اتفاق می افتد. چنین ازدواج هایی بی هیچ حسابگری و مسئولیت پذیری و بدون مطالعه و شناخت و درک مسائل زندگی مشترک روی می دهد. بچه های به وجود آمده از این زندگی های مشترک نیز غالباً ناخواسته است.
در ازدواج های اسلامی، زن و مرد در عوض اینکه با جفت شدن به آزادی های عمیق تر و شادتری دست یابند، همان مقدار آزادی های دورهء تجرد را نیز وا می گذارند و در چرخ و پر دست و پاگیر و آداب و رسوم بازمانده از قبایل بدوی، خود قبیلهء کوچکی را تشکیل می دهند که درون آن زندانی می شوند و برای حفظ آبرو ( یعنی احترام کاذب به ارزش ها و هنجارهای برساختهء همان قبیله ) با تمامی اختلافات و تضادها و غالباً نفرت از یکدیگر بی هیچ شادی و آرامش راستینی به زندگی سگی خود ادامه می دهند، زیرا که با پیراهن سفید آمده اند و می باید با کفن سفید بروند. زن و مرد هم ندارد، هردو با هم می سوزند، به علاوه ی فرزندان بی تقصیرشان.
در ازدواج های اسلامی راه انتخاب طبیعی بسته است. انتخاب همسر یک شبه اتفاق نمی افتد. این سخن به ظاهر علمی ولی عوامانه و نسنجیده که باید پیرامون فرد مورد نظر مطالعه کرد و آنهم در یک مدت زمان کوتاه و مشخص، سخن سست و بی پایه ایست. آشنایی و شناخت و انتخاب همسر و جفت یابی در طول زندگی طبیعی و با آزمون و خطاهای بسیار همراه است و در میان همنشینی ها و معاشرت های پیوسته و متعدد و آزادانه و اختیاری با دیگران روی می دهد.

صحبت از رابطهء سالم دختر و پسر نیز از جمله چرندیاتی است که از طرف همان کسانی گفته می شود که اساساً اجازه نمی دهند دختر و پسر با هم رابطه داشته باشند و این رابطه را جرم انگاشته اند و در قوانین و تعزیرات اسلامی برایش مجازات در نظر گرفته اند. دوستی و سکس و معاشقه را جرم و گناه و رابطه ای ناسالم پنداشتن یاوه ایست که فقط و فقط از مغز کپک زده و گندیدهء افراد اسلامزده همچون آبِ دماغ دائماً ترشح می کند.

تفکیک جنسیتی میان انسانها به خودی خود نوعی بزه و بزهکاری و عمل مجرمانه است. ایجاد تفرقه و نفرت و نفاق، عملی ضد اخلاقی و ضد انسانی است. در دنیای وارونهء ما در جایی که می بایست بزهکار را مورد بازخواست و موأخذه قرار داد، اما بالعکس این بزهکار است که طلبکار شده و با وضع به اصطلاح قانون، مانع و مدعی رفتار طبیعی و آزادانهء دیگران می شود. سالیان متمادی است که گماشتگان حکومت اسلامی با عناوین بسیج و مأمور منکرات و غیرو دختران و پسران جوان را بازداشت کرده و در مضحکه ای به نام دادگاه محاکمه و به ضربات شلاق محکوم می کنند و یا مبالغی جریمه می گیرند. یعنی پول بدل از تازیانه قربتاً الی الله!
اکنون سی سال است که آخوندها به این طریق دکان دیگری در کنار دکان سنتی خود دایر کرده اند.

تفکیک جنسیتی و وجود باید و نباید های آمرانه و محرمات و منکرات بیشمار در عرصهء کامیابی جنسی، یعنی شیرین ترین خواهش حیاتی انسان، نقض خودمختاری و سلب اختیار انسان و به لحاظ روانی نقطهء شروع و اساس بهره کشی انسان از انسان است. وسیله ای است برای سلطه بر دیگران.
مذاهب به ویژه اسلام با سختسری فزونتر، به جهت حفظ و حراست از تابوها و قداست ها و اصل رازوارگی و رمزریشگی ِ پایه های بنای دین، حتا تن انسان ها را وسیله قرار داده تا که تاریکی و نادانی و جهل حتا به آناتومی و فیزیک بدن خویش گسترش یابد. اسلام ِ گناهباره، تن زن را به مثابهء نماد و نشان و منشأ و عامل اصلی گناه شناخته است و راز ماندگاریش در انقیاد و بی حقوقی زن نهفته است. اسلام با به گروگان گرفتن تن زن، از جامعهء انسانی حق السکوت می گیرد. باج خواهی می کند. در جامعهء ما تا زمانی که زنان مالک تن خود نبوده و نتوانند با آزادی و اختیار حتا فرج خودرا به معرض تماشای عموم نهند، اسلام و آخوند بر جامعه و فرهنگ و ذهن و زبان و روان ما حکومت خواهد کرد.

در ازدواج های اسلامی به دلیل اینکه عشق و گرایش های احساسی و عاطفی زن و مرد نسبت به همدیگر از جملهء لهو و لعب و بی عفتی و گناه محسوب می شود و خواسته های عاطفی ِ به خصوص زن به هیچ شمرده می شود، مقولهء چند همسری مردان نیز امری طبیعی جلوه می کند. در موضوع چندهمسری اساساً "جفت" هیچ معنایی ندارد. عشق هیچ جایی ندارد. در دورهء جدید که زنان خود را جزو اموال شوهر نمی دانند و حقوق برابر طلب می کنند، مسئله چند همسری مردان نیز از عوامل عمدهء فروپاشی خانواده ها و طلاق و دربدری ِ فرزندان آنهاست.

قبیله گرایی

به رغم وجود مظاهر مادی ِ مدرنیسم در زندگی امروز ما، اما روابط و مناسبات عشیره ای - قبیله ای توضیح دهندهء واقعی وضعیت کنونی جامعه ماست.
به عنوان مثال به تکه هایی از مصاحبهء یکی از اشخاص مدعی ِ روشنفکری و رهبری اجتماعی که در همین روزهای اخیر انجام گرفته است و با نوستالوژی به وابستگی های قبیله ای خود افتخار می کند دقت کنیم:
« مادربزرگ من نوادهء ملا احمد نراقی، قدرتمندترین روحانی زمان فتحعلی شاه و نوهء ملامحمد فیض کاشانی بود.
... که توسط یک روحانی آزاده از خانوادهء مادری ِ مادرم...
من در خانواده ای بزرگ و سياسی به دنیا آمدم. جد پدری من یکی از سه بازرگان بزرگ تنباکو بود...
... عموی بزرگ من، یا عموی پدرم...»

وجود ساختمان هایی با معماری مدرن و خانواده های یک فامیل که به طور پراکنده در آپارتمان های شیک در اینسوی و آنسوی شهر ساکنند در عین حال حضور سنگین روابط کهنه و کهن زیستی را پنهان نمی کند. مضمون و محتوای آن شکل و ساختار خانهء سنتی چند اشکوبهء شبیه کاروانسرا، که اعضای یک قبیلهء کوچک شامل چند نسل پیاپی از پدر و پدر بزرگ و نوه و نتیجه و عروس ها و داماد ها و عمه ها و عموها و خاله ها و دایی ها و ... در اتاق های متعددش ساکن بودند و با مناسبات قجری و قبیله ای میان آنان، در این آپارتمان های شیک و پیکِ دارای سونا و جکوزی در فلان برج بالای شهر نیز به روشنی قابل شناسایی است.( تصویر آن خانه های قدیمی را زنده یاد هوشنگ گلشیری در رمان« جن نامه» به زیبایی توصیف و ترسیم کرده است.)
گیرم واژهء فرنگی« فامیل» به جای کلمهء« قبیله» نشسته است و« رئیس و خان قبیله» به « بزرگ خاندان» و« خان عمو» و« خان داداش» تقلیل یافته و کوچک شده است. این ساختار کهنه و انقباضی به علاوهء محرمات و منکرات و انقیاد اسلامی، از همه سو آزادی های فردی را محدود ساخته و افراد را از فردیت تهی کرده است.
در غیاب و فقدان آن دسته از نهادهای مدرن و مدنی که حامی و تامین کننده امنیت فرد به مثابه شهروند بوده باشد، وابستگی فرد به اعضای قبیله و فامیل کماکان امری حیاتی محسوب می شود و هرگز هویت های مستقل فردی شکل نمی گیرد. در چنین صورتی طبیعی است که بزرگان قبیله روابط زن و مرد را از ابتدای کودکی کنترل کنند و با سلب ارادهء افراد در انتخاب های شخصی و خصوصی، تمام فکر و ذکرشان به حفظ حدود و مرزهای قبیله معطوف بوده باشد. ازدواج های درون قبیله ای نیز به دلیل اجباری و تحمیلی بودن و ملاحظهء مسائلی به غیر از عشق و علاقهء زن و مرد غالباً یا به طلاق منجر گشته و یا به فرار از خانه و خودکشی و خودسوزی زنان. در برخی موارد منجر به قتل زنان توسط والدین و متعصبین قبیله نیز می گردد.

جامعه ای اسلامی و مرد سالار و بکارت پرست با بافتار و مناسبات عشیره ای – قبیله ای مضاعف و احترامی که همچنان برای خون و روابط خونی می شناسد که با سنت هایی مانند صلهء رحم بازتولید و تقویت می شود، نه تنها به دور آلت تناسلی افراد، بلکه در بین زنان و مردان در تمامی محیط های اجتماعی سیم های خارداری تعبیه و نصب می کند که جز با اجازهء آخوند و قرائت خزعبلاتی تحت عنوان" صیغهء عقد" و " صیغهء محرمیت" و یا با امر خان عمو و خان داداش و رئیس قبیله برچیده نمی شود. ضرب المثل « شب زفاف کم از صبح پادشاهی نیست» فقط در چنین جامعه ای مصداق پیدا می کند و عقد دخترعمو- پسرعمو را در آسمان این گونه قبایل بسته اند.

وجود آمار بالای طلاق، بچه های بی سرپرست و اذیت و آزار پسربچه ها( بچه بازی) و مشکلات روانی، شخصیتی و اخلاقی، محصول مستقیم فضای بسته و تحمیل احکام و ارزش های سنتی و قبیله ای و اسلامی است. تنها در محیط باز و معاشرت های آزاد و انسانی است که مشخص خواهد شد که طلاق ها و تجردها و همچنین گرایش به جنس دیگر و یا همجنس، خودخواسته و با آگاهی و شناخت از وجود خویش است و یا از ناهنجاری های قابل درمانی است که می تواند به حداقل طبیعی خود در جوامع متعادل و سالم کاهش یابد.

هر یک از ما لابد بارها از این و آن شنیده ایم که غربی ها مسئله سکس و روابط زن و مرد را حل کرده اند! گاهی برخی که با ادعای روشنفکری و سواد و تحصیلاتشان بر فلک فخر می فروشند، چنین واقعیتی را دائماً قرقره می کنند، اما کمترین الزامات آن راه حل را نمی پذیرند. یعنی آنچنان گرفتار و اسیر و مچالهء باورهای مذهبی و رسوبات سنت های فبیله ای اند که نمی پذیرند که لااقل در چارچوب روابط و شرایط خانوادگی و شخصی خود، حقوق و آزادیهای زنان، خواهران و دختران و همسرانشان را محترم بشمارند.

کلیات

جامعهء ما در گذار به مدرنیته، تلاطمات و دگرگونی های رنج آوری را باید تجربه کند. سنت های سنگ شده و مقدسی را باید فروگذارد. دلبستگی ها و افتخارات بسیاری را می بایست گسسته و بی ارزش بشمارد. سرگشتگی ِ اجتماعی و سیاسی و فرهنگی ما ناشی از درهم ریختگی ِ حوزه های عمومی و خصوصی است. نه حقوق اجتماعی شهروندان تعریف شده است و نه حقوق فردی و خصوصی ما.
نهادهایی را باید تأسیس کرد که از حقوق فرد بی احتساب هر گونه وابستگی جنسیتی و عقیدتی و قبیله ای دفاع و حمایت کند.
نهاد خانواده را می باید از نو تعریف کرد. نه ازدواج به عنوان امری پیش پاافتاده باید آیین مقدسی قلمداد شود و نه طلاق فاجعه به حساب آید. فرزندان طلاق، کودکان ناخواسته و کودکانی که والدین مشخصی ندارند می بایست از بیشترین حمایتهای اجتماعی برخوردار باشند.

ارزش های سنتی و قبیله ای و عشیره ای در روزگار نوین و در سایهء ارتباطات فراگیر و شهرنشینی به خودی خود و رفته رفته رنگ می بازند، اما ارزش ها، باورها و وابستگی های مذهبی به دلیل اینکه دستمایه و سرمایهء کسب و کار بی شرمانهء آخوندها و اسلامفروشان می باشد، با سخت جانی و مقاومت فزونتری به ترک تجاوزگری ِ خود در روابط و مناسبات جامعهء مدرن تن خواهند سپرد. رهایی از مزاحمت های دینکاران با اراده و عزم نهادهای قانونگذار و تأمین کنندهء آرامش جامعه ممکن خواهد بود. دستِ سنگ انداز و مزاحم دینکاران را می باید از راه های بهروزی مردم کوتاه کرد. تک تک قوانین شرع می باید از نظام حقوقی جامعه برچیده شود. باید با قدرت مانع دخالتهای شریعتمدارن و سنت پرستان در حیات اجتماعی ملت ایران شد.
siamakmehr@yahoo.com




Wednesday, August 13, 2008

 

پرچم اسلام

آقای رحمت للعالمین قطاع الطریق بود!

اکنون مدتی است که بسامد دفعات تهدید به مسدود کردن تنگهء هرمز از سوی کارگزاران نظامی و غیرنظامی رژیم اسلامی افزایش یافته و هل من مبارز می طلبند. تنگهء هرمز نه تنها معبر و راهرو و دالان و آبراههء اصلی ِ مردم ساکن در سواحل و جزایر خلیج فارس محسوب می شود که گلوگاه شریان اقتصادی و تجاری بخشهایی از جهان است و به منافع اکثر کشورهای عضو سازمان ملل متحد ارتباط مستقیم دارد.
تهدید به بستن تنگهء هرمز فی الواقع سخن از راهزنی است. در قدیم و شاید هم امروزه در بعضی سرزمین ها، راهزنان در بیرون از آبادی ها و شهرها با تمهید مانعی در تنگه ها راه را بر عابران و مسافران و کاروان های بازرگانان می بستند. راهزنان تا همین دورهء متأخر در جاده های ایران با انداختنِ تنهء درخت در عرض راه، وسایل نقلیهء موتوری را متوقف می کردند. تنگهء هرمز را نیز پاسداران حکومت اسلامی اینطور که می گویند قصد دارند با مین گذاری و یا غرق کردن کشتی های فرسوده و یا به طرق دیگری ببندند.

راهزنی در اسلام بحثی محوری است. اگر مجاهدین صدر اسلام که در رکاب پیامبر اسلام شمشیر می زدند و غزوه به غزوه غنایم بر می چیدند به راهزنی دریایی نپرداخته اند به این دلیل بوده است که دستشان به دریا نمی رسید، وگرنه در تاریخ اسلام حتماً آمده بود که کاروان ابوسفیان را که حامل 50 هزار دينار مال التجاره بود، دزدان دریایی در فلان قسمت از آب های دریای فلان مصادره کردند و این واقعه را جنگ بدر نامیدند!
مجاهدین صدر اسلام که به جز غنایم به دست آمده از حمله به کاروان ها و قبایل، ممر و محل دیگری برای ارتزاق نداشتند البته بعدها شتر دزد شدند و به مشرق و مغرب عالم زمان خود هجوم آوردند و غنایم گرد آوردند و به ثروت های افسانه ای دست یافتند و تا همین امروز و در همین ایران اخلاف خلفشان(!) کماکان مشغول همان فعلند.
اساساً اقتصاد اسلامی مبنایش نه بر فعالیت های تولیدی و خدماتی که بر ارزش افزودهء اموال مسروقه گذاشته شده است. پیامبر اسلام نیز هزینهء رتق و فتق امور مسلمین را در حکومت اسلامی مدینه از طریق خمس که مستقیماً از محل یک پنجم از سهم مجاهدین اسلام از غنایم اصطلاحاً جنگی بود تأمین می کرد. انفال 41
و انفال نه فقط به غنایم غارت شده گفته می شود، بلکه اموال و املاک بدون صاحب را نیز شامل می شود. تنها کافیست که با کشتن و متواری ساختن افراد به بهانهء کافر و مشرک و منافق و طاقوتی و ساواکی و ضد انقلاب، اموال و املاک ایشان را ابتدا بدون صاحب و سپس مصادره کرد.
این شیوهء اقتصادی در قرون بعدی نیز با تجاوز خلفای چهارگانه و حکومت های اموی و عباسی به سرزمین های دور و نزدیک و غارت شهرها و آبادی ها ادامه داشت و تا به تواریخ نزدیکتر در ایران خودمان که مواجب آخوندها و بیضه داران اسلام گاه از خزانهء سلاطینی که رعیت را با همیاری وی چپاول می کردند پرداخت می شد و گاه توسط زمینداران بزرگی که دهقان و کارگر روی زمین را غارت می کردند تأمین می گشت. در تاریخ نزدیکتر تا به همین امروز از طریق خمس و زکات و سهم امامی که بازار دلالی ِ سنتی با دوشیدن مردم به آخوند می پرداخت و می پردازد، اقتصاد اسلامی به حیات خود ادامه داده است. پس از انقلاب اسلامی و فتح مجدد ایران، دورهء دیگری از شکوفایی اقتصاد اسلامی با پنجه انداختن علما و زعما و مجاهدین اسلام بر اموال و ثروت های ملت ایران و منابع طبیعی این سرزمین شروع شد که همچنان تداوم یافته است.
هنگامی که آیت الله ها، یعنی نشانه های الله، نمایندگان خدای محمد، به دزدی متهم می شوند و همگان هم می دانند که حقیقت دارد و یا زمانی که حضرات آیات عظام و مراجع تقلید و مجتهدین جامع الشرایط به قاچاق و احتکار چای و شکر و رانت خواری مشغولند، هنگامی که پاسداران رشید اسلام و مجاهدین اسلام از شصت اسکلهء محرمانه در سواحل خلیج فارس به قاچاق کالا و پول و طلا و زن و مواد مخدر مشغولند، تماماً مسبوق به سابقهء دینی و ایمانی و اسلامی است و جای شگفتی نیست.
عجب آن است که آخوندها و پاسداران جمهوری اسلامی تصمیم گرفته اند جمعه به مکتب بروند. یعنی درست در دورانی که حتا شیخک نشین های اطراف خلیج فارس از قبیل عربستان و عمان و امارات و کویت وغیرو که اسلافشان دزد دریایی بودند و کالاهای مسروقه را بیشتر در بندراحمدی کویت ذخیره می کردند، ظاهراً متمدن و آدم شده اند، اینان به فکر راهزنی در خلیج فارس افتاده اند.
همه می دانیم که تهدید به مسدود ساختن تنگهء هرمز رجزخوانی است. پاسدارهای دولت احمدی نژاد با به گروگان گرفتن تعدادی سرباز انگلیسی پس از چند روز به غلط کردیم و شکر خوردیم افتادند، پس چگونه می توانند با ناوهای آمریکا و ارتش ناتو و سلاح های پیشرفته ای که کشورهای حاشیهء خلیج فارس در اختیار دارند به مقابله برخیزند.
شاید نیز آخوندهای گورکن و پاسدارهای قاتل و بسیجی های اراذل و اوباش تصور کرده اند که تنگهء هرمز همچون راه تنفس و گلوی دانشجویان و کارگران و زنان ایران است که بتوان به راحتی فشرد و آب هم از آب تکان نخورد.
بستن تنگهء هرمز به این سادگی که پاسدارها خیال کرده اند نیست. مگر تنگهء هرمز تنبان ولی فقیه است که هر دم به ساعت یک بسیجی پایین بکشد، یک بسیجی بالا بکشد!
siamakmehr@yahoo.com




: فهرست 20 نوشتار واپسین

سرنوشت آزاداندیشی در جامعهء توحیدی
«دربارهء اسلام و از جمله«اسلام رحمانی
!سکولاریسم یعنی مرگ بر اسلام
سفر به سرزمین ممنوعه
تحولات جامعه در سال پیش رو
!ما آتش پرستیم
چهارشنبه سوری، خاری در چشم اهریمن
مرگ حکومت اسلام در سالروز تولدش
دربارهء بیانیه های زنجیره ای جناح اصلاحاتچی
میخ های تابوت مرجعیت شیعه
توضیحی دربارهء یک حد شرعی
رستاخیز ایرانیان و دشمنانش
قصاص یا توحش اسلامی
!بازگشت گربه نره
اسلام که تنگ آید --- آخوند به جفنگ آید
درک شرایط مبارزه در قلمرو اهریمن
دربارهء شکنجه و لواط اسلامی
عینکِ سبزِ فریب
سرانجام انقلاب مخملی در قلمرو اهریمن
مافیای روحانیت در نبرد مرگ و زندگی


This page is powered by Blogger. Isn't yours?

     E.mail                     Home
دکتر اسماعیل خویی

اعلامیه جهانی حقوق بشر
کمیته دفاع از حقوق بشر
حزب مشروطه ایران
سکولارهای سبز
مقالات سیاسی
درفش کاویانی
زنده باد انقلاب
سکولاریزم نو
علیه تبعیض
فرهنگشهر
بی خدایان
انجمن آرا
کاوه سرا
سربازان
نیلگون
زندیق
افشا
کافر


آژانس خبری کوروش
اخبار روز
اطلاعات.نت
ایران امروز
پارس دیلی نیوز
ایران پرس نیوز
ایران گلوبال
ایران تریبون
بلاگ نیوز
روشنگری
گزارشگران


نوید اخگر
نادره افشاری
منوچهر جمالی
آرامش دوستدار
امیر سپهر
پری صفاری
میرزاآقا عسگری
بهرام مشیری
اسماعیل نوری علا



Archives