IRAN LAND'S REPORT           گزارش به خاک ایران
سیامک مهر
Thursday, August 20, 2009

 

دربارهء شکنجه و لواط اسلامی

واقعیت و وجود شکنجه های اهریمنی در زندان ها و بازداشتگاه های جمهوری اسلامی که تداوم و قدمتی سی ساله داشته و این روزها مانند دملی چرکین سرباز کرده و در سطح جامعه به گفتگوی همگان تبدیل شده است، ریشه هایی اسلامی و قرآنی دارد و توسط الله به دقت مورد توجه بوده، توجیه و تئوریزه شده، و جهت اعمال بر مخالفان الله و رسولش به دفعات توصیه گردیده است.
در نزد مؤمنان، شکنجه و آزار و قتل کافران و مشرکان و مخالفان و دگراندیشان، امری پذیرفته شده و ایمانی و اعتقادی و الهی است. قتل و خونریزی نیز در نظر مؤمنان به صورت « به حق و به ناحق» تقسیم گردیده. خونی به ناحق نباید ریخته شود. اما مانند علی که در پی حق شمشیر می زد، می توان به حق آدم کشت و خون هزاران تن را در راه الله و حق بر زمین ریخت. در اسلام قتل یک نفر به مثابه قتل نوع بشر مذموم شمرده شده، اما قتل هزاران نفر در راه الله به اندازه قتل یک نفر هم اهمیت ندارد که هیچ، پاداش دنیوی و اخروی نیز دربر دارد.

وجود زمینه های ذهنی شکنجه و شلاق و تعزیر و تازیانه در روان مسلمانان و تخمیر و رسوب خشونت و توحش الهی در لایه های ناخودآگاهی آنان، باعث گردیده که در برابر حتا شکنجه و قتل به ناحق(!) واکنشی طبیعی و عکس العملی بدان گونه که شایستهء انسان و وجدان سالم اوست از خود نشان ندهند و به مدت سی سال رنج و شکنج و عذاب همنوعان خویش را با خونسردی تحمل کنند. مسخ آدم هایی که همنوع خود را در چاله می کنند و با سنگ بر سر و سینه وی می کوبند تا بمیرد و یا تخدیر افرادی که به هنگام تماشای مراسم بردارکشیدن همسایه و همشهری و هموطن خود به هلهله می پردازند، آبشخوری اسلامی و قرآنی و دینی و مذهبی دارد.
می دانیم که پیامبر اسلام خود مبتکر و ابداع کنندهء خشونت بارترین و وحشیانه ترین انواع روش های شکنجه بوده است. شکنجه بوسیلهء تازیانه و بنام تعزیر از متداول ترین شیوه های شکنجه در اسلام است. قتل و اعدام و اذیت و آزار و عذاب و تجاوز و خشونتی که به مدت سی سال است در سیاه چاله های کهریزک و اوین و قزل حصار و گوهردشت بر جوانان ایرانزمین اعمال می شود، در حقیقت گرته برداری از انواع شکنجه هایی است که الله در قرآن برای ناباوران و دگراندیشان در نظر گرفته است:

سزاى كسانى كه با خدا و پيامبر او مى‏جنگند جز اين نيست كه كشته شوند يا بر دار آويخته گردند يا دست و پايشان در خلاف جهت‏ يكديگر بريده شود.
بر گردنهایشان بزنید و انگشتانشان را قطع کنید.
دست راستش را سخت مى‏گرفتيم، سپس رگ قلبش را پاره مى‏كرديم.
و مرد و زن دزد را به سزاى آنچه كرده‏اند دستشان را به عنوان كيفرى از جانب خدا ببريد.
کسانی که دین حق را نمی پذیرند بکشید.
در هرجا که آنها را بیابید بگیرید و بکشید.
مشركان را هر جا يافتيد به قتل برسانيد.
با پیشوایان کفر قتال کنید.
ای کسانیکه ایمان آورده اید، کافرانی که نزد شمایند را بکشید تا در شما درشتی و شدت را بیابند.
چون با کافران روبرو شدید، گردنشان را بزنید و چون آنها را سخت فرو فکندید، اسیرشان کنید و سخت ببندید.
اینان لعنت شدگانند. هرجا یافته شوند باید دستگیر گردند و به سختی کشته شوند.
کسانی از اهل کتاب که به خدا و روز قیامت ایمان نمی آورند و چیزهایی را که خدا و پیامبرش حرام کرده است بر خود حرام نمی کنند و دین حق را نمی پذیرند بکشید.
چون با کافران روبرو شديد، گردنشان را بزنید.

جالب اینجاست که وقتی الله به توسط رسولش از انتقام گرفتن و قتل و شکنجه کردن ناتوان می ماند، آرزو می کند که دست های یکی از مخالفینش بریده شود: تبت یدا ابی لهب
همچنین توصیف شکنجه هایی که برای اهل جهنم در نظر گرفته شده و در قرآن آمده، بدون شک سرمشق های خوبی برای بازجویان در زندان های اسلامی است:

بگيريد او را و در غل كشيد.
آنگاه ميان آتشش اندازيد.
پس در زنجيرى كه درازى آن هفتاد گز است وى را در بند كشيد.
و خوراكى جز چركابه ندارد.
كسانى را كه به آيات ما كفر ورزيده‏اند در آتشى سوزان درآوريم كه هر چه پوستشان بريان گردد، پوستهاى ديگرى بر جايش نهيم تا عذاب الله را بچشند.
آنان در آتشى سوزان درآيند.
از چشمه‏اى داغ نوشانيده شوند.
خوراكى جز خار خشك ندارند.
نه خنکی چشند و نه آب، جز آب جوشان و خون و چرک.
پس بچشيد كه جز عذاب هرگز چيزى بر شما نمى‏افزاييم.
چون به استغاثه آب خواهند از آبی چون مس گداخته که از حرارتش چهره ها کباب می شود بخورانندشان.
غلها را به گردنشان اندازند و با زنجيرها بکشندشان، در آب جوشان، سپس در آتش افروخته شوند.
قطعاً از درختى كه از زقوم است‏ خواهيد خورد.
پس با آبى جوشان پذيرايى خواهید شد.
بر سر شما شراره‏ هايى از تفتهء آهن و مس فرو فرستاده خواهد شد.
ميان آتش و ميان آب جوشان سرگردان باشند.

علاوه بر شیوه های شکنجه و عذاب که در قرآن به تفصیل بیان شده، در میان توده ای از مهملاتی که به نام روایت و حدیث از محمد و علی و ائمه آورده شده نیز شکنجه هایی ابداع گردیده است. مثلاً در وصف شکنجهء اهل جهنم گفته شده:
دو کفش آتشین به پا دارد که مغز وی از حرارت کفشهایش بجوش می آید.
در اثر شدت حرارت گوشت بدن از استخوان جدا می شود.
خانه هائی از آتش و مار و عقرب و عذاب.

و اما لواط در اسلام عملی بسیار شنیع بوده و مجازات مرگ در پی دارد. بر طبق حدود و احکام شرع اسلام، مرتکب به این عمل را باید با خشونتبارترین روش به قتل رساند. یا از بلندی و کوه پرت کرد تا کشته شود و یا در آتش انداخت و یا دیواری را بر وی خراب کرد تا له شود و از این جمله جنایات.
تجاوز جنسی ِ بازجویان و شکنجه گران و پاسداران و بسیجیان مسلمان به مردان در زندان های جمهوری اسلامی، صرف نظر از شکستن و خرد کردن یک فرد تا سرحد مرگ که مقصود شکنجه گران می باشد، بیشتر گویای این حقیقت است که در اسلام، کافران و ملحدان و اسیران و برده ها هیچ گونه حقوقی ندارند و جان و مال آنها در اختیار مؤمنین است و هر رفتار ددمنشانه و پلیدی مباح بوده و شناعتی نداشته و بازخواستی هم ندارد. زمانی که مجاهدین اسلام به ایران پورش آوردند، پسربچه هایی را که به اسارت می گرفتند، اخته می کردند و تحت نام غلام مورد سوءاستفادهء جنسی قرار می دادند. بنابراین به شکنجه گران و بازجویان مسلمانی که فرد اسیر را مورد همه گونه آزار جسمی و روانی قرار می دهند، نمی توان خرده گرفت که چرا به عمل لواط روی آورده و به زندانی تجاوز جنسی کرده اند. چنین انتقادهایی متوجه انسان های متمدن و باخرد و دارای وجدانی انسانی و پاک و صاحب سلامت روانی است( که در این صورت نیز اصل موضوع منتفی است)، نه جانوری ماقبل تاریخ و وحشی با اعتقاداتی پسمانده که ایمان و تعصب مذهبی وی را کور کرده و بر رفتار خود هیچگونه کنترلی ندارد.
شرّ مسلم نه از ره کین است
اقتضای دیانتش این است!
siamakmehr@yahoo.com




Wednesday, August 05, 2009

 

عینکِ سبزِ فریب

نظام تجاوزالهی و حکومت ترس و ترور اسلامی، به هیچ وجه پدیده ای زمانمند و منحصر و محدود به مقطع تاریخی ِ سه دههء اخیر نبوده و نیست، بلکه تنها و فقط تنها سیستمی بوده است که بیشتر در سایه و گاه بر آفتاب، به مدتی افزون بر هزارسال بر جامعه، سیاست، فرهنگ، اقتصاد و در همهء حوزه ها و عرصه ها و ساحت های زیست انسان ایرانی حاکم و مسلط و چیره بوده و تمامی پندار و گفتار و کردار تباه و روزگار تیرهء مردمان ایرانزمین را قلم و رقم می زده است.

شوربختانه آخوندها و آیت الله ها و علمای اسلام، طی قرن ها منبر رفتن و موعظه و روضه خوانی و مداحی، طی صدها سال یاوه گویی و مهمل بافی ِ پیوسته و بی امان، با بار و حجم عظیمی از تفسیر و تفسیر، با خروارها حدیث و روایت، ذهن و روان ایرانی را در زیر کوهی از مدفوعات خود مچاله و خورد و خمیر ساخته و گوش های ما را بطور جدی فاسد کرده اند. به گونه ای که نه فقط اندیشه های روشنگر و هشداردهندهء متفکرانی مانند آخوندزاده و آقاخان کرمانی و کسروی و امثال ایشان را دربارهء ماهیت ضد حقوق بشر و آزادی ستیز اسلام و آخوند، هرگز به گوشمان فرو نرفت. نه تنها در سی سال پیش از این هشدارهای میهن پرستان و دلسوزانی همچون دکتر بختیار و دکتر مصطفی رحیمی در مورد خطر نعلین و عمامه را به گوش نگرفتیم، که امروز نیز حاصل تلاش فکری و روشنگری های فیلسوفان و اندیشمندان و پژوهشگرانی همچون دکتر منوچهر جمالی و دکتر آرامش دوستدار و دکتر اسماعیل نوری علا و صدها روشنگر بزرگ ایرانی که ماهیت و گوهر و اساس اهریمنی و نامردمی و ایران ستیز و زن آزار و اندیشه سوز و ضد علم و آزادی و آگاهی و اختیار، که در تمامی آموزه ها و احکام و شریعت اسلام مخمر است و نقش مخرب مافیای روحانیت و مرجعیت شیعه را بر آفتاب نهاده است را، به گوش نمی سپاریم. که امروز نیز کثیری از ایرانیان به مانند کودکانی گیج و گول، چشم بسته به دنبال فلوت سحرآمیز اصلاح طلبان و اسلامفروشان به خوابگردی مشغولند و گوش هوش خویش را حتا بر افکار و نیات و سخنان بی پرده و روشن و رک و راست پایوران رژیم اسلامی و اصلاح طلبان و آیت الله های دغاپیشه هم بسته اند.

میانداری ِ اصلاح طلبان و ملی- مذهبی ها و آیت الله های به ظاهر مردمدار در جنگ گرگ ها، ورای مقصود صوری و ظاهری ِ خود که حفظ نظام اسلامی از رهگذر ایجاد تعادل بین مافیای خانوادهء رفسنجانی و مافیای سپاه و خامنه ای است( نزاع بر سر تصاحب غنایم در جنگ احد) و یا در نهایت پیروزی ِ یکی بر دیگری است، اما در لایه های عمیق تر خود، انحلال ایرانیت در اسلامیت را که تازی پرستان از قادسیه تاکنون تعقیب می کرده اند، اگرچه با سکوت، اما هدف ریشه ای خود قرار داده است. این واقعیت را بیشتر از هرکجا در شعارهای جنبش شال سبز سیدی، در بیانیه های خاتمی و موسوی و کروبی، در نامه هایی که همسران و خانواده و بستگان اصلاح طلبان بازداشت شده و نیز در فتواهای پی در پی آیت الله ها می توان مشاهده کرد.
آیت الله های اشغالگر و عقب مانده و عنکبوتی، پس از سی سال همکاری و همراهی و توجیه و مشروعیت بخشی و مشارکت در جنایت ها و دزدی های جمهوری اسلامی، اکنون که پایه ها و ستون های دکان جهل و خرافهء هزاروچهارصد سالهء خویش را بر آب می بینند، با توسل به مظلومیت فروشی ِ شناخته شدهءِ مذهب شیعه، خود را سرکوب شده و خسارت دیدهء بخشی از رژیم اسلامی جلوه می دهند و پابرهنه به میان رستاخیز ملت ایران دویده اند تا دکان تاریخی ِ خویش را از ورشکستگی حتمی نجات دهند.

جنبش شال سبز موسوی، انقلابی مخملی است که به جهت برون رفت اسلام و آخوند و مافیای روحانیت از خطر جدی و محتوم نابودی و پراکندگی بدست ایرانیان میهن پرست در شرف وقوع است. جنبش شال سبز موسوی انقلابی مخملی است بر علیه سرنگونی طلبان و ملتی که در نهایت به کمتر از نابودی حکومت سنگسار اسلامی در تمامیت اسلامی اش رضایت نخواهد داد. جنبش شال سبز موسوی انقلابی مخملی و رنگینی برآمده و کارگزاری شده از درون رژیم اسلامی و از سوی تازی پرستان است در برابر رستاخیز ایرانیان میهن پرست که ریشه های اسلام متجاوز و ضد ایرانی و ضد بشر را نشانه گرفته و آماج خود قرار داده است.
مخالفت اصلاح طلبان و پادوهای جمهوری اسلامی در برونمرز با برافراشتن پرچم شیر و خورشید در همایش ها در همین راستاست و صرف نظر از اینکه اهتزاز پرچم ملی ِ ایرانیان از سوی هر فرد و گروه و جمعیتی به خودی خود گویای خواست سرنگونی نظام اسلامی است، اما نکته ای عمیق تر در این مخالفت و در واقع دشمنیِ با نشان و نماد ملی ایرانیان نهفته است که بی توجهی به آن ما را از هدف غایی ِ جنبش شال سبز موسوی غافل خواهد نمود.

جنبش شال سبز موسوی، جمهوریت نداشتهء نظام را بهانه کرده است که اسلامیت آنرا نجات دهد. اصلاح طلبان و آیت الله ها از روز نخست تشکیل نظام جمهوری اسلامی به خوبی می دانستند که ترکیب « جمهوری اسلامی» به مانند ترکیب « برف سیاه» و « روز تاریک» پر از تناقض و جمع اضداد است. میرحسین موسوی همانطور که به
صراحت گفته است به اقتدای رهبر« روشن ضمیر» خود، به دنبال تثبیت « جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد» است. وحشت موسوی از شعار« استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی» به اندازه ای عمیق بود که در همان روزی که این شعار به گوشش خورد، بلافاصله موضع گرفت و گفت: « جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد.»
همو پیش از این در بیانه شمارهء 9 خود می گوید:
« باید به اسلام باز گردیم، اسلام ناب محمدی که تحجر را بر نمی‌تابد و تا قیام قیامت برای معضلات جدید بشریت پاسخ‌های بکر و نو دارد. به اسلامی باز گردیم که ما را به امانت و راستی فرا خوانده است... به قانون بازگردیم؛ به قانون اساسی، این بزرگترین میثاق ملت.»

ملت ایران طی این سی سال، با جمهوریت نبوده و نداشتهء نظام اسلامی مشکلی نداشته است، بلکه در واقعیت و عملاً این موازین اسلامی و مبانی اسلام و اصل ولایت فقیه بوده است که بنا به نفس خود مخل مبانی جمهوری عمل کرده است. مثلاً در همین مادهء 27 قانون اساسی جمهوری اسلامی که این روزها بر سر زبان هاست، حقوق اساسی ِ جمهور مردم جهت تظاهرات و اعتراضات عمومی با قید « بشرط اینکه مخل مبانی اسلام نباشد» بطور ریشه ای و همه جانبه نقض گردیده است.
شال سبز موسوی همان عینک سبزی است که بر چشمان الاغ می زنند که کاه و خس و خار را بجای علف تازه به خورد آن حیوان بیچاره بدهند. این عینک سبز باید قانون اساسی ِ سراپا اسلامی و آزادی کُش و تبعیض گزار را در عوض قانونی مدرن و دموکراتیک یکبار دیگر به ملت ایران قالب کند.

پیام آخوند حسینعلی منتظرى - که سوگمندانه بسیاری از روشنفکران تحصیل کرده و صاحب تایتل ایرانی به ایشان دخیل بسته اند- در اعتراض به توهین و مزاحمت برای کروبی و عبدالله نوری از طرف بسیجی ها و لباس شخصی ها در نماز جمعهء 26 تیرماه، ختم کلام دشمنان ایران و ایرانی و دشمنان آزادی است:
‏« من دست كسانى را كه براى نجات جمهورى اسلامى از بحران زحمت‏ ‏مى‎كشند مى‎بوسم و اميدوارم با اصلاحات جدى در روند كنونى اداره كشور،‏ ‏نظام جمهورى اسلامى كه براى تشكيل و تداوم آن زحمات فراوان كشيده‏ ‏شده است محفوظ و پايدار بماند.»
در حقیقت از دیدگاه آیت الله ها، قیام ملت ایران جهت اعادهء حقوق و آزادی های سلب و سرکوب شده خود در نظام قصاص اسلامی، به منزلهء خطری است که سرنوشت دکان هزار سالهء مافیای روحانیت را دچار بحران کرده است.
همو ( آخوند منتظری) در جای دیگری گفته است:
« تصدی مسئولانی که عدالت و امانتداری را از دست می دهند مشروعیت ندارد و متولی امور جامعه که " با احکام شرع، موازین عقل و میثاق های ملی" عمداً مخالفت کند "جائر و ولایتش جائرانه است."
آیا نباید از این آخوندک مومیایی پرسیده شود که موازین عقل و میثاق های ملی چه ربطی به احکام جنایتبار شرع اسلام دارد؟

در شرایط امروز جامعهء ایران که بازار دینفروشان بطور بی سابقه ای کساد و بی رونق شده است، هیچکس و هیچ فرد عادی و عاقلی از مجتهدین و علما و مراجع استفتاء نمی کند و اصولاً فرقهء فقها در چشم انداز جامعهء مدرن ایران مخاطب هیچ سؤالی نیست؛ بلکه خود ایشان به پرسش هایی فرضی و سؤلاتی که هرگز از آنها نشده است، در قالب رسمی ِ فتوا پاسخ می دهند. و یااینکه با مخاطب قرار دادن یکدیگر دکان خود را پر مشتری جلوه می دهند. مانند تقاضاهای مکرر میرحسین موسوی از مراجع جهت موضع گیری و دخالت در اختلافات و تعارضات جناح های رژیم اسلامی و نیز در آنچه آخوند محسن کدیور از آخوند حسینعلی منتظری می پرسد. و یا چنانکه سابقاً دینکارانی نظیر آیت الله سبحانی در جواب و نقد مواضع دینی ِ عبدالکریم سروش به عمل می آوردند. اسلامفروشان در واقع نان به قرض هم می دهند و از دکان هم خرید می کنند به این امید که شاید بحران مرجعیت و ورشکستگی ِ مافیای روحانیت را مرتفع سازند.
در عصر و دوره و شرایط حاضر، هر پرسشی از مراجع دینی نه به دلیل حقیقتاً وجود و اصالت پرسش، و نه به خاطر معطل ماندن وضعیتی بی پاسخ و بغرنج و بحرانی، بلکه لاجرم برای به منصه ظهور رساندن جواب ها و پاسخ هایی تکراری، بیهوده و بی موردی است که وجود نهاد مرجعیت و روحانیتِ رو به موت و محتضر را یادآوری و به رخ می کشد. فتواها و اظهار نظرهای آیت الله ها و اسلامفروشان در بارهء وقایع اخیر نه به آخرین شعلهء سرکش شمع و یا واپسین آواز بلند قو، که بیشتر از همه به آخرین زوزهء کفتار پیش از مرگ شبیه است. قیام ایران پرستان جهت برچیدن بساط مکر و خدعه و خرافهءِ دینکاران به اندازه ای پر مخاطره است که اینروزها برای نجات مافیای روحانیت و حفظ اساس عقب ماندگی و جمود فکری ملت ایران حتا حافضان بین المللی بیضهء اسلام نیز با تمام قوای به خصوص رسانه ای خود به میدان آمده و برای شال سبز موسوی تبلیغ می کنند.

آیت الله ها و اسلامبارگانی نظیر آخوند منتظری و محسن کدیور و عبدالکریم سروش و اکبر گنجی و محسن سازگارا و نوری زاده و سایر اصلاح طلبان بسیار تلاش می ورزند که تمامی پلیدی و تبه گنی و خونریزی ِ اسلام و جمهوری اسلامی را به همین دورهء چهارساله و کوتاه مدت دولت احمدی نژاد منحصر و محدود کنند و با وقاحتی مثال زدنی تجربه و حافظهء ما را نادیده می گیرند.
آقای سروش در یادداشتی در سایت خود و در ارتباط با تقلب در انتخابات خرداد و حوادث اخیر می نویسد:"هیچ چیز مهیب تر از زخمی کردن غرور یک قوم نیست. سرمایه اعتمادشان را ستاندن و آب دهان برویشان افکندن، پلیدی و بی شرمی ازین بیشتر نمی شود. آدمیان دزدی و دغلی را تحمل می کنند اما اهانت مکرر به عزت و کرامت شان را هرگز. اینک روح مجروح و غرور رنجور ایرانیان به جوش آمده است و تا ننگ آن خیانت زدوده نشود و تا غاصبان به دست عدالت سپرده نشوند التهاب شان فرو نمی نشیند."

حقیقت این است که« زخمی کردن غرور یک قوم» مربوط به امروز و دیروز نیست و « اهانت مکرر به عزت و کرامت» ایرانیان تنها به چهارسال دولت احمدی نژاد و سی سال نکبت نظام اسلامی تعلق ندارد، بلکه چهارده قرن متمادی است که« روح مجروح و غرور رنجور ایرانیان به جوش آمده است» و از خیزش بابک و مازیار و تا همین قیام خرداد، هربار که سربلند کرده اند از سوی وحوش مسلمان و تروریست به خاک و خون کشیده شده اند.

آیا اسلام منتظری و صانعی و اردبیلی و طاهری و محقق داماد و شبستری سنگسار ندارد؟ قصاص ندارد؟ آیا در اسلام اصلاح طلبان و خاتمی و موسوی، حقوق زنان چیزی بیشتر از تن فروشی با مبلغ معلوم و مدت معلوم است؟
آیا دشمنی و کینه ورزی ِ آخوندهای مجمع روحانیون نسبت به ایران و ایرانی و فرهنگ ایران و آزادی و حقوق بشر کمتر از دشمنی ِ آیت الله های جامعهء روحانیت مبارز و مدرسین حوزهء علمیه قم نسبت به این فروزه هاست؟
کدام آخوند و آیت الله را می شناسید که حکم سنگسار را تقبیح کند؟ تاکنون کدام آخوند را دیده اید که اعدام و قصاص و دست و پا بریدن و چشم درآوردن و از کوه پرت کردن و تازیانه زدن بر تن انسان را زشت بشمارد؟ کدام آیت الله و مرجع تقلید و مجتهد عالیقدر تاکنون قتل مرتد و مهدورالدم خواندن دگراندیشان را پلید دانسته است؟
آخوندها و آیات عظام و حاکمان شرع، بارها گفته اند که آنان جنایت نمی کنند، بلکه احکام و حدود شرع را جاری می سازند! از دیدگاه دینکاران، آزادی عین اسلام است. عدالت، همهء شرع نبی است. سنگسار و قصاص، عدالت محض است. نابرابری زن و مرد عین عدالت است، عین علی است.

حقیقت این است که پراکندگی ما از پلورالیسم ماست. دخالت دادن اسلامگرایان در هر حرکت و مبارزه و جنبش و خیزشی که به جهت کسب آزادی صورت می گیرد به مانند سپردن گوشت به دست گربه است. ما باید ایرانمان را از آخوندهای پلید و متجاوز بازپس بگیریم.
اگر از این مرحله سرنوشت ساز که در آن قرار گرفته ایم و از این بزنگاه و فرصت تاریخی ِ غیر قابل تکرار، بدون پیروزی و موفقیتی عظیم بر اسلامخواهان و مافیای روحانیت و بدون محصور و منزوی ساختن آنان و بدون برکشیدن ایران به جایگاه بایسته و شایسته خود، دست خالی گذر کنیم، بی هیچ تردیدی ایرانیت ما، هویت ایرانی ِ ما، فرهنگ پرگهر ایرانشهر و تمامی فروزه های نیک و یادگارهای کهن ما در گنداب فرهنگ توحش و تجاوز و در معدهء متعفن اسلام برای ابد هضم و مسموم و معدوم خواهد گشت. وجود و حقیقت چهارده قرن تاریخ تجاوز اسلام، هیچ حقانیت و حق آب و گلی را نصیب متجاوزین نمی سازد. می توانیم ایران را از آثار تجاوز مسلمانان پاکیزه کنیم. می توانیم ایران را اسلام زدایی کنیم.
ایران پرستان باید همواره این حقیقت را به خود یادآوری و گوشزد کنند که آن ویژگی و هدفی که بطور گوهری در اسلام مخمر است، انحلال و اضمحلال تمامی فرهنگ ها و سنن و رسوم و زبان ها و داشته های ملل و اقوام در معدهء اسلام است. معدهء اسلام جایی نیست مگر در زیر عبا و عمامهء آخوند.
اگر مقصود و غایت قیام کنونی ایرانیان را کسب آزادی می دانیم، نیز بدانیم که آزادی و آخوند زیر یک سقف نمی گنجد. آزادی و اسلام مانعه الجمعند. این حقیقت را آیت الله ها از همه بهتر می دانند. در طول تاریخ این سرزمین از زمانی که انسان ایرانی آخوند را می شناخته است، آزادی نداشته است. در جامعهء ایران، استبداد را آخوند و ملا و مفتی تولید و باز تولید می کرده است، نه فلان حاکم و پادشاه و سلطان. شیوهء استبدادی ِ حکومت، تاریخاً سرنوشت محتوم هر حاکم و زمامداری در جامعهء ایران بوده است
ایران پرستان و دلبستگان به فرهنگ ایرانزمین می باید جبههء خاص خودشان را بسازند. ایران پرستان باید در سنگر خودشان و با پرچم و شعارها و نمادهای ویژهء خود با اسلامیان متجاوز و دشمنان ایران بجنگند. تاریخ بی رحم بار دگر چنین فرصتی به ما نخواهد داد.
پیروز باد رنسانس و رستاخیز ملت ایران
siamakmehr@yahoo.com




: فهرست 20 نوشتار واپسین

سرنوشت آزاداندیشی در جامعهء توحیدی
«دربارهء اسلام و از جمله«اسلام رحمانی
!سکولاریسم یعنی مرگ بر اسلام
سفر به سرزمین ممنوعه
تحولات جامعه در سال پیش رو
!ما آتش پرستیم
چهارشنبه سوری، خاری در چشم اهریمن
مرگ حکومت اسلام در سالروز تولدش
دربارهء بیانیه های زنجیره ای جناح اصلاحاتچی
میخ های تابوت مرجعیت شیعه
توضیحی دربارهء یک حد شرعی
رستاخیز ایرانیان و دشمنانش
قصاص یا توحش اسلامی
!بازگشت گربه نره
اسلام که تنگ آید --- آخوند به جفنگ آید
درک شرایط مبارزه در قلمرو اهریمن
دربارهء شکنجه و لواط اسلامی
عینکِ سبزِ فریب
سرانجام انقلاب مخملی در قلمرو اهریمن
مافیای روحانیت در نبرد مرگ و زندگی


This page is powered by Blogger. Isn't yours?

     E.mail                     Home
دکتر اسماعیل خویی

اعلامیه جهانی حقوق بشر
کمیته دفاع از حقوق بشر
حزب مشروطه ایران
سکولارهای سبز
مقالات سیاسی
درفش کاویانی
زنده باد انقلاب
سکولاریزم نو
علیه تبعیض
فرهنگشهر
بی خدایان
انجمن آرا
کاوه سرا
سربازان
نیلگون
زندیق
افشا
کافر


آژانس خبری کوروش
اخبار روز
اطلاعات.نت
ایران امروز
پارس دیلی نیوز
ایران پرس نیوز
ایران گلوبال
ایران تریبون
بلاگ نیوز
روشنگری
گزارشگران


نوید اخگر
نادره افشاری
منوچهر جمالی
آرامش دوستدار
امیر سپهر
پری صفاری
میرزاآقا عسگری
بهرام مشیری
اسماعیل نوری علا



Archives