IRAN LAND'S REPORT           گزارش به خاک ایران
سیامک مهر
Thursday, November 26, 2009

 

توضیحی دربارهء یک حد شرعی

پس از آنکه پاسدار اصغرجعفری رئیس پلیس آگاهی نیروی انتظامی با اظهار نارضایتی از اينكه قانون مجازات اسلامى كه مهمترين آن قطع يد است اجرا نمی شود از آمادگى پليس براى اجراى حدود الهى خبر داد، اینک محي‌الدين حائری شيرازی امام جمعه سابق شيراز و دومين معلم اخلاق دولت آحمدی نژاد در همايش « پليس، امنيت و چشم ‌انداز 1404» می گوید:"در حالي كه در اسلام دست دزد قطع می شود نام خشونت بر آن می ‌گذارند در حالی كه اسلام به ما می ‌گويد چگونه می ‌توان از وقوع سرقت جلوگيری و آن را متوقف ساخت."
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8809030507

گویا آخوندها و سگ های هار اسلام که در جمهوری اسلامی به طرزی فریبکارانه« پلیس و نیرویی انتظامی» نامیده می شوند، زنجیر بریده و خیز برداشته اند تا دور دیگری از توحش اسلامی را به نمایش بگذارند. این کفتارها با نشان دادن دندان های خود، در مصاحبه ها و خبرها از لزوم اجرای احکام اسلام داد سخن می دهند. گذشته از این حقیقت که چنین عوعو و پارس کردن هایی در وضعیت ضعف رژیم اسلامی به جهت ایجاد ترس و رعب در کل جامعه منظور بوده، اما اصل موضوع یعنی حد شرعی ِ قطع دست دزد در اسلام، از روز نخست، بردگان و فقیران و بیچارگان و آفتابه دزد ها را نشانه گرفته بوده است. تاکنون و در طول سی سال عمر نظام نکبت الهی نیز این حد شرعی و این حد از توحش فقط و فقط در مورد افراد فقیر و گمنام و گرسنه و نگون بختی که صدایشان هرگز شنیده نشد به اجرا درآمده است. حد شرعی ِ قطع ید در اسلام به رغم عوام فریبی های مفسران قرآن، تهذیب و امنیت جامعه را در نظر نداشته، بلکه تعرض به مال و سرمایه های صاحبان ثروت و مکنت را سرکوب می کرده است. وگرنه دزدهای کله گنده ای که چند نمونه از آن ها را مهره های خود رژیم مانند عباس پالیزدار معرفی کردند، هرگز حتا از گل نازکتر هم کسی خطابشان نکرد. آیت الله های دزد از جمله هاشمی رفسنجانی و شیخ محمد یزدی و امامی کاشانی و مکارم شیرازی و ده ها مرجع و مجتهد دزد دیگر، کماکان به غارت و حیف و میل سرمایه های ملت ایران مشغولند و دستشان همیشه و همواره در جیب دیگران بوده است.

می دانیم که در نظام حقوقی(!) اسلام، فقط دزدی از فرد حقیقی قابل پیگیری و مجازات می باشد و چون هیچ شخصیت حقوقی و نهاد و مؤسسه ای در اجتماع بیابانگردان مسلمان نه هرگز وجود داشته و به تبع نه شناسایی و نه هم تعریف شده است، بنابراین اختلاس و سرقت اموال نهادها و اشخاص حقوقی مشمول حد شرعی نمی شود. از طرفی به دلیل اینکه آیت الله ها و حجج اسلام و حاکمان اسلامی و پاسداران اسلام، خود را صاحب مال و جان و ناموس شکست خوردگان و اسیران اسلام می دانند، پس اتهام دزدی نسبت به خود را بی معنی می شمرند و به ریش افشاگران چنین غارت هایی می خندند.
اصطلاح بیت المال نیز به معنی خزانهء دولت نیست، بلکه بیت المال همانا ثروت ها و منابع و سرمایه های یک جامعهء غارت شده است که در اختیار امیرالمؤمنین و خلیفهء اسلام و ولی فقیه و حاکم اسلامی است و احدی حق نظارت و چون و چرا در کم و کیف و مقدار و مصرف آن ندارد، چه رسد به اینکه کسی بخواهد والیان اسلام را به حیف و میل آن متهم کند.

همگان به خوبی می دانیم که پیامبر اسلام دزد بود. وی علاوه بر آیاتی چند از سورهء انفال یعنی سورهء غنایم، در سوره های دیگر قرآن نیز به شرح دزدی های خود و دار و دستهء راهزنان و اصحاب و شرکای خود پرداخته و سهم خویش و هر یک از آنان را از اموال مسروقه و غارت شده از قبایل و طوایف برشمرده است. در این یادداشت کوتا به چند نمونه از سورهء انفال بسنده می کنیم:
اى پيامبر از تو در باره غنايم جنگى مى‏پرسند بگو غنايم جنگى اختصاص به خدا و فرستاده او دارد... (آیه 1)
بدانيد كه هر چيزى را به غنيمت گرفتيد يك پنجم آن براى خدا و پيامبر و براى خويشاوندان اوست... (آیه 41)
پس، از آنچه به غنيمت برده‏ايد حلال و پاكيزه بخوريد ... ( آیه 69)

رسول الله پس از غارت اموال و ثروت های قبیله ها و طایفه هایی که در هجوم وحشیانهء مجاهدان اسلام و قطاع الطریق ها قلع و قمع شده بودند، به بازماندگانشان چنین دلداری می دهد:
اى پيامبر به كسانى كه در دست ‏شما اسيرند بگو اگر خدا در دلهاى شما خيرى سراغ داشته باشد بهتر از آنچه از شما گرفته شده به شما عطا مى‏كند ... (انفال 70)

در تاریخ اسلام خوانده ایم که پیامبر پس از اینکه قبایل یهودی ِ بی قینقاع و بنی نضیر را به بهانه های واهی مورد یورش قرار داد و اموال و دارایی های ایشان را غارت کرد به سراغ قوم بنی قریظه رفت:
« در جنگ خیبر وقتی کنانه ابن ربیع رئیس یهودیان خیبر و قبیله بنی قریظه بدست مسلمانان افتاد، محمد از وی خواست تا جواهرات و دارایی اش را تحویل او دهد. و چون کنانه مدعی شد که آنها را برای تعمین هزینه های دفاع در برابر مسلمین فروخته، محمد دستور داد تا او را شکنجه کنند و سرانجام کنانه در زیر شکنجه مخفیگاه جواهرات و دارایی هایش را فاش کرد. به دستور محمد روی سینه او هیزم گداخته ریختند و او زیر شکنجه جان داد. محمد همان شب با همسر کنانه به نام صفیه جماع کرد.»
این مطلب در تمام تواریخ اسلامی از جمله طبری، ابن هشام، ابن خلدون، بلاذری، ابن اسحاق و... آمده است. این مطلب را در(حیات القلوب یا زندگی محمد) تالیف محمد باقر مجلسی از معتبر ترین علمای شیعه می توانید پیدا کنید. صفحات 602 تا 605
پیامبر اسلام گاه حتا از نیات و نقشه های خود برای غارت و چپاول در آینده های دور پرده بر می دارد. به عنوان مثال عبدالغنی الرصافی در کتاب « شخصیت محمدی» به نقل از سیره حلبی و سیره ابن هشام و با اشاره به گفت و گوی محمد با سراقه بن مالک می نویسد:
هنگامی که سراقه بن مالک از نزد محمد قصد بازگشت نمود، محمد به او گفت: ای سراقه نظرت چیست اگر دستبندهای کسرا را بدست خود کردی؟ سراقه گفت: منظورت کسرا فرزند هرمز است؟ محمد گفت: آری!

تاریخ اسلام سراسر شرح دزدی ها و غارت و چپاول محمد و علی و عمر و سایر مجاهدان اسلام است. سارقان حریصی مانند علی ابن ابی طالب که پس از سقوط مداین، فرش نفیس بهارستان را تکه تکه می کند و سهمش را فوراً به بیست هزار درهم می فروشد و تبدیل به احسن می کند!

براستی پلیس جمهوری اسلامی برای مجازات دزد ها و اجرای احکام اسلامی و حد شرعی، ابتدا از کجا و از چه کسی باید شروع کند؟
siamakmehr@yahoo.com




Monday, November 09, 2009

 

رستاخیز ایرانیان و دشمنانش

خیزش خرداد و قیام ایرانیان بر علیه حکومت تجاوز اسلام که سپس به جنبش سبز موسوم گشت، بیشتر از هر گروه و سازمان و جمعیت و جریان و مرامی و بیشتر ازهر نحلهء فکری، اما آیت الله ها و اسلامفروشان از یکسو و ائتلاف استعمارگران جهانی و روشنفکران دست پروده و رام شدهء آنان را دچار شوک و حیرت ساخت و اینان را بطور بی سابقه ای(حداقل در دوران معاصر) در برابر موجی فراگیر و کوبنده از خروش ایران پرستان قرار داد که همچنان سرگیجه و ناباوری ایشان را در بیانیه ها و مصاحبه ها و قلمفرسایی های تحصیل کردگان دانشگاه های استعماری و اصلاح طلبان و ملی- مذهبی ها و فتواهای صدمن یک غاز آیت الله های عنکبوتی می توان مشاهده کرد.
بیانیه های میرحسین موسوی و افاضات عطاء الله مهاجرانی و محسن کدیور و سروش و یوسفی اشکوری و حبیب الله پیمان و سایر اسلافروشان کهنه کار و نیز فتواهای آخوند حسینعلی منتظری که پیوسته و بی وقفه از کانال فاضلاب ایشان تخلیه می شود، جملگی به هدف منحرف ساختن و فرسودن و مصادرهء قیام ایرانیان بر علیه حکومت هزاروچهارصدسالهء اسلام پرداخته می گردد. جالب اینجاست که آخوند منتظری که همواره به جای ایران از جغرافیایی به اسم « بلاد اسلامی» نام می برد، در آخرین یاوه سرایی های خود به قومیت ها و مسئلهء زبان اقوام از دیدگاه شرع نیز پرداخته است و در نظر دارد با جعل حدیث و روایت، بابی در فقه و دکانی دیگر برای مافیای روحانیت بگشاید و در این زمینه که دخالت دینکاران تاکنون سابقه نداشته است، ابتکار عمل را بدست گرفته و تارهای عنکبوتی مراجع را بر عرصه و ساحتی دیگر از زندگی و هستی ایرانیان بتند و موضوع اقوام و تنش های احتمالی که مسئله ای ملی و عرفی و فیمابین خود ایرانیان می باشد را در چنگال های اسلام بگیرد و حلقهء اسارت ملت ایران را روز از روز پیش تنگتر کند. آخوند منتظری و صانعی و سایر مراجع از منظر و مقام یک شخص مفرد و منفرد سخن نمی گویند. کلام اینان اظهار نظر شخصی نیست. تلاش مراجع همواره در جهت بازسازی مناسبات میمونی میان مرجع و مقلد است. هر فتوای مراجع به قصد تعطیل کردن و از کارانداختن خرد انسان و نقض عاملیت و سلب اختیار و انتخاب مردمان و افسار بستن بر گردن ایشان است. امروز وقتی افرادی در اپوزیسیون که به رغم نامسلمانی و بی اعتقادی دینی، فتواهای مراجع و فقها را همسو با خواسته ها و مواضع سیاسی و تاکتیکی ِ خود می بینند و اظهار رضایت و شادمانی می کنند، در حقیقت زنجیرهای فردای خویش و فردای ملت خود را می بافند.

در تاریخ خوانده ایم که نهضت شعوبیه که از حدود قرن دوم هجری و اندکی پیش از آن پیدایش یافت، بر این پایهء فکری نضج گرفت و گسترش پیدا کرد که پذیرش اسلام (گیریم با ضرب شمشیر خونچکان تازیان) به معنای پذیرش سروری عرب نیست و می توان مسلمان بود و در عین حال با تازیان جنگید و یوغ آنان را از گردن فرو افکند. با چنین تفکر خام خیالانه ای تمامی خوی و خصلت های بیابانگردان و تازیان و خونریزان و وحوش مسلمان که در آیین پلید و اهریمنی اسلام مخمر و مستتر است، رفته رفته تا اعماق اذهان و روان مردمان و جامعه و فرهنگ و تمدن ایرانشهر نفوذ یافت و از آن پس هر فکر زیبا و هر فروزهء نیک و هر وجود ارزشمندی با دهان اهریمن بلعیده شد و در معدهء اسلام مسموم و معدوم گشت.
بر شعوبیان ماهیت ضدبشر و نابودگر، ضد آزادی و برابری، زن ستیز و زن آزار، اندیشه سوز و روانپریش و در یک کلام گوهر و ذات ضد فرهنگ و ضد تمدن اسلام آشکار نبود. نهضت شعوبیه و تفکری از گونه ای که در تشیع نیز بالیده است، یک شکست همه جانبه و ژرف تمدنی بود.
اینک همان مسیر و اندیشه را اصلاح طلبان با نماد سازی بنی امیه از جناح حاکم و خامنه ای و احمدی نژاد در مقابل شیعه گری و مظلومیت نمایی خود بازسازی و باز تولید می کنند. یزید شمردن خامنه ای در برابر میر حسین، انگاره ای از همین مفهوم است. این معنی را در مثالی که مهدوی کنی، آخوند کردن کلفت و فراماسون از داستان معاویه و صلح امام حسن می آورد و موسوی چی ها را به آن توجه می دهد به خوبی دریافتنی است.

پس از انتخابات خرداد، اصلاح طلبان و خاتمی چی ها و عوامل و آدم های هاشمی رفسنجانی و شریکان سه دهه دزدی و جنایت و شکنجه و ترور و تجاوز حکومت اسلام، فریاد کودتا- کودتا برآوردند و مانند دزدی که در حین فرار فریاد آی دزد- آی دزد سر می دهد، کوشش فراوان به خرج دادند تا عده ای را بفریبند و به حمایت از جناح خود برانگیزند. هیچکس هم نپرسید کدام کودتا؟ اگر کودتایی هم بود، کودتای یک جناح از نظام سنگسار اسلامی بر علیه جناحی دیگر از همین رژیم اشغالگر بود و هیچ ربطی به ملت ایران نداشت. قبل از اینکه تقلب دار و دستهء ولی فقیه و احمدی نژاد و پاسداران بر علیه جناح رقیب در مضحکهء انتخابات دهم را کودتا بدانیم، اصل انقلاب 57 کودتایی بر ضد مردم ایران بود. کودتایی بود که مافیای روحانیت هزارساله در کنف حمایت ائتلاف استعمارگران بر مردمی جن زده و اسلامباره آوار کرد. اصلاً تمامی تاریخ اسلام، تاریخ کودتا بر علیه انسان بوده است. حتا آنچه به بعثت محمدتازی و ظهور اسلام شناخته شده، کودتای قطاع الطریق ها و محمد و علی و عمر و سایر دزد های مدینه برضد برابری و آزادی و حقوق طبیعی نوع بشر بوده است.

در جهت انحراف قیام ایرانیان، از سوی اسلامفروشان و اصلاح طلبان کوشش بسیار به خرج می رود که ماهیت و هویتی شیعی و مظلومیت فروش و واپسگرا برای جنبش سبز جعل شود و موضعی دفاعی و تقدیری و تقیه ای در برابر حاکمان اسلامی به خود بگیرد و به قضا و قدر ( راه سبز امید) ایمان بیشتری پیدا کند تا روش های رادیکال با شعارهای تند و انقلابی. سعی می شود تا جنبش سبز مظلوم نمایی فریبندهء تاریخی شیعیان در مواجهه با ستم پیشگی و سروری بنی امیه و بنی عباس را به نمایش بگذارد و به دنبال حقانیت و وجههء موجهی بگردد که شکست خوردگان شهادت باور و شهادت خواه و کلاً ورشکستگان به تقصیر تاریخ از هستی طلب دارند. یک جور طبع عارفانه و صوفی منش و دنیاگریز که به هیچ وجه در کارزار نیکی ها با پلیدی ها شانس و امید موفقیتی نخواهد داشت و آگاهانه به هدف و مقصود فرسایش خیزش خرداد و قیام ایرانیان تبلیغ می شود.
عطاءالله مهاجرانی در جلسه ای در شهر واشنگتن می گوید:« همه با هم مسیر این مبارزهء صلحجویانه و مسالمت‌آمیز را، با پرهیز جدی از هرگونه خشونت و درگیری با دولت و عوامل آن، هر چقدر که طول بکشد ادامه می‌دهیم تا بالاخره مظلومیت ما ثابت بشود و دولت فعلی عقب ‌نشینی بکند و کنار برود و دولتی صالح و عادل بر سر کار آید.»
اصلاح طلبان و اسلامخواهان بیشتر مایلند جنبش سبز بجای اینکه از دلاوری های رزمندگانش حماسه بسازد، بر مزار شهدایش سوگواری کند. اینان معتقد به خونریزی نیستند ولی از ریختن خون جوانان به عنوان مصالحی برای شهید بازی و چهلم ها و اربعین ها و عزاداری و شرح جزئیات شکنجه و ظلم هایی که بر آنان رفته استقبال می کنند. ( خون بر شمشیر پیروز است). برای محبوسین در کنار زندان اوین جلسهء دعای توسل برگزار می کنند، سفرهء افطاری می گسترند و روزهء سیاسی می گیرند. حتا برای اینکه مظلومیت خود را با صغارت خود تکمیل کنند در به در به دنبال یک علی اصغر می گردند. همانطور که میرحسین موسوی در بیانیه شمارهء 14 خود برای پسربچهء سیزده ساله ای که می گویند در 13 آبان 57 کشته شده است ماتم می گیرد.
بسیار سعی می شود که جنبش سبز را نهضت اسلامی ِ دعا کمیلی ها و با ماهیتی حسینی و کربلایی قلمداد کنند. آنان در نهایت خواهند کوشید برای حفظ تعادل پیروان ساده لوح خویش شکست ها را پیروزی بشمارند، یعنی پیروزی جناح اصلاح طلب را پیروزی ملت ایران وانمود کنند. این حقیقت زمانی آشکار خواهد شد که اصلاح طلبان و دوم خردادی ها و خط امامی ها که اینبار فشار از پایین را به جنبشی گسترده از سیاهی لشکرها تبدیل کرده اند بر جناح حاکم پیروز شوند و دولت تشکیل دهند و مردم را به خانه ها برگردانند تا سماق بمکند. واقعاً اصلاح طلبان گمان گرده اند که زنان و مردان و جوانان ایرانی به خیابان ها می ریزند، باتوم می خورند، گلوله می خورند، خون می دهند، شکنجه می شوند و تجاوز می بینند که آخوندها و قاتلان و بازجوها و اطلاعاتی ها و پاسدارهایی نظیر خاتمی و کروبی و موسوی و ابطحی و حجاریان و مهاجرانی و گنجی و تاج زاده و محسن آرمین به قدرت برسند؟ عجب خواب شیرینی!

بدون شک از اسلام در ایران فقط همین جمهوری اسلامی اش باقی مانده است و این حقیقت را آیت الله ها بهتر و عمیق تر از هرکسی درک کرده اند. دینکاران و اسلامباره ها تمامی سعی و کوششی که به خرج می دهند در جهت نجات اسلام و دکان خویش از پس سقوط و سرنگونی نظام نکبت الهی است. تمامی تلاش اسلامگرایان و حامیان بین المللی ایشان به جهت نگه داشتن جامعهء ایران در اسارت و قفس اسلام بکار می رود. همانگونه که تازیان متجاوز و بنی امیه و بنی عباس برافتادند اما آیین تباهی اسلام در مذهب شیعه بازسازی و خودی شد و تا اعماق جان و جهان ایرانی خلید و رخنه کرد و از یک امپراتوری و تمدنی عظیم و جهانی، کشوری کوچک و جامعه ای عقب مانده و فقیر و غرق در باتلاق خرافه و جهل و جهالت ساخت، اینک اصلاح طلبان و آیت الله ها و آیات عظام و مراجع تقلید با پدافند آشکار غارتگران بین المللی در پی ایجاد فصل و فاصله ای در اذهان مردمان میان جمهوری اسلامی و سه دهه دزدی و جنایت و تبه کاری این رژیم از یک طرف و با اسلام و ایدئولوژی ِ همین نظام و تطهیر مافیای روحانیت از سوی دیگر، تلاش پردامنه ای را آغاز کرده اند.

یکی از مزخرف ترین حرف هایی که لقلقهء زبان اسلامفروشان است و به آن دامن می زنند، آمار نود و چند درصدی مسلمانان ایران است که شاید از انبان انگلیس و استعمارگران و کارگزاران آنان در رژیم اسلامی استخراج شده باشد، وگرنه در بلاد اسلامی و در قلمرو اهریمن که شمشیر الله از رگ گردن به هر انسانی نزدیکتر است، تاکنون هیچ اسیر و گروگان این آیت الله ها و حجج اسلام هرگز جرئت نداشته است که بی دینی و بی خدایی و یا بی اعتقادی خود را نسبت به آیین اهریمن و مکتب تجاوز و تباهی اسلام آشکارا ابراز کند.
اساساً آنکس که می گوید نود و هشت درصد از مردم ایران مسلمانند، بطور وقیحانه ای به ایرانیان توهین می کند. این سخن بی اساس و پوچ بدین معنی است که اکثریت مردم ایران عقب مانده و خرافاتی و عرب پرست و تروریست و جن زده و منگل و خل و چل و عبدالله و گوسفند هستند و راه علاج و درمانی هم برایشان متصور نیست. نود و هشت در صد مردم مسلمانند یعنی اینکه اکثریت ملت ایران سربرند، قاتلند، یکدیگر را سنگسار می کنند، دست و پای همدیگر را می برند و در جهل و جنون و جنایت غوطه ورند و از بام تا شام پیوسته به حقوق و آزادی های یکدیگر تجاوز می کنند. چنین سخن یاوه ای را پس از افاضات تکراری آخوند محسن کدیور و برخی دیگر از اسلامباره ها، آخرین بار از دهان اجاره ای احمد کریمی حکاک در مصاحبه با تلویزیون صدای آمریکا شنیدیم. بدون تردید چنین آماری حداقل سه قرن تجربهء بریتانیای کبیر و اروپای استعمارگر و حافظان اصلی بیضهء اسلام در خاورمیانه و آفریقا و کشورهای موسوم به اسلامی را پشت سر خود دارد.

زمانی که جوانان و دانشجویان ایرانی شعار می دهند: آزادی اندیشه --- با ریش و پشم نمیشه، در حقیقت و به درستی به ذات و گوهر ضدآزادی ِ اسلام اشاره می کنند. ریش نماد اسلام و آخوند است. همانطور که حجاب زنان پرچم اسلام است. و یا هنگامی که ایرانیان شعار می دهند: موسوی بهانه است --- کل نظام نشانه است، باید منتظر روزی در همین نزدیکی ها باشیم که ایران پرستان شعار سر دهند: کل نظام بهانه است --- اصل اسلام نشانه است.

اگر به کثرت گرایی و پلورالیسم باور داریم و وجود جان ها و جهان های رنگارنگ را ضامن حیاتِ زنده و پویا و شاد و پر شور و شر و آفریننده و انسانی می شناسیم؛ اگر به خرد انسانی و خودباوری و خودانگیختگی و خودیابی و خودپویایی انسان ها احترام می گذاریم؛ اگر جامعه ای رنگین کمانی و مدرن و پیشرفته و پیشاهنگ در تمدن بشر را آرزو می کنیم؛ اگر آزادی و برابری انسان ها محتوای روشن نگاه ما به جامعهء بشری است، پس به یقین بدانیم که در جامعهء اسلامی، در بلاد اسلامی و در قلمرواهریمن همهء این فروزه ها و آرزوها سرابی بیش نیست. در جامعهء اسلامی دل سپردن به این بنیادها و ارزش ها مانند بازی کودکان با قوطی های خالی است.
پلورالیسم از دیدگاه اسلام شرک مسلم است. پلورالیسم اعتقاد به چندخدایی است و نقطهء مقابل شعار لا اله الا الله است. باور به کثرت گرایی در درون خود لاجرم باور به پلورالیسم منهای اسلام است. اسلام وجود ایده ها و اندیشه ها و جهان بینی ها و هستی شناسی های گوناگون و دنیای رنگارنگی را نه تنها انکار می کند که خواستار قتل و نابودی دگراندیشان و حاملان اندیشه های متفاوت است.( کافران را هرکجا یافته، گرفته و به قتل برسانید.)
نباید کفتارگرایی را با کثرت گرایی اشتباه گرفت. اسلام دین مردارخوارهاست. اسلام از مرگ تغذیه می کند. مرگ اندیشه ها، مرگ باورهای رنگارنگ انسانی. اسلام از مرگ زندگی های خدایی، از مرگ خدایان و جان های خدایی و خداگونه تغذیه می کند.
اگر از آغاز کلمه بود و انسان و حیات و هستی در کلمه محقق می شود و اگر آزادی با کلمه و اندیشه و بیان پدیدار می گردد، پس تکلیف بر خردمندان روشن است. در اسلام مراد از کلمه، کلام الله است. اسلام کلمه را مصادره نموده و انسان را ظلوم و جهول و صم و بکم و کر ولال و فاقد بیان می شناسد. انسان از خود صاحب کلام نیست، بلکه وظیفه و تکلیفش تکرار کلام الله است. قرائت آیات قرآن است. وجود آزادی بیان یعنی مادر آزادی ها در جامعه، به معنی مرگ اسلام است. بنابر این اسلام در واژه واژه اش، در یک کلام کوتاهش، در الله اکبرش، در لا اله الا الله اش و در هر نماد و نشانه اش یعنی مرگ آزادی، مرگ برابری.

می باید اسلام را از همهء گفتمان های آزادی و دموکراسی و حقوق بشری حذف کنیم. پیراستن جامعهء انسانی و ایرانی از اسلام و آخوند خویشکاری هر فرد صاحب هویت و خردورز و روشنگر است. نگران ایمان مردم نباشیم. اسلام ایمان نیست، عبودیت است. بردگی و بندگی و خفت و خواری است. اسلام دین نیست، دیوانگی است. اسلام دین مردم نیست، اسلام دکان آخوند است. همانطور که دکان قتل و غارت محمد و علی و عمر و حسن و حسین بود.

امروز باید بر مردمانی گریست که از به زمین افتادن عمامهء خاتمی و کروبی در تجمعات و درگیری ها نگران می شوند. مردمانی که سی سال متمادی هر روز و هر لحظه از خود و از یکدیگر می پرسیدند که این آخوندها کی می روند؟ مردمی که آرزو داشتند هر آخوندی را با عمامه اش از تیر برقی و شاخهء درختی آویزان کنند. در صورتیکه آنچه می بایست این ملت را به سوگ بنشاند و خاک بر سر بریزند، سرنگون شدن تاج بود نه عمامه. تاج یزدگرد، تاج شاهنشاه آریامهر. امروز باید برای مردمی متأسف بود که منتظری و صانعی را در شعارهایشان روحانی واقعی می دانند و بر این خرفستران و موریانه های فرهنگ و تمدن بشر درود می فرستند و آنان را پدر معنوی می نامند. بی گمان این صداها از مقعد اهریمن شنیده می شود. در حقیقت صدای مسلمانان از دو طریق شنیده می شود: یکی از دهان اهریمن و دیگری از مقعد اهریمن. دهان اهریمن که سرقفلی و ملک طلق آخوند و آیت الله و ملا و مفتی و مجموعاً اسلامفروشان است و از رسول الله به ارث برده اند. هر اسلامزده ای نیز توسط اهریمن بلعیده شده و صدایش از مقعد اهریمن شنیده می شود. تارهای صوتی حنجرهء اسلامزدگانی مانند حمید دباشی و حسین بشیریه و ابراهیم یزدی و عبدالعلی بازرگان و بنی صدر و شیرین عبادی و امثالهم را باد معده ای که از مقعد اهریمن خارج می شود به ارتعاش در می آورد.

نگارنده دقیق ترین توصیف و تعبیری که از تلاش اصلاح طلبان در جهت منحرف ساختن قیام ایرانیان تاکنون شنیده، مثال آتشنشانانی بوده است که برای مهار آتش های بزرگ و فراگیر، آتش های کوچک و قابل کنترلی ایجاد می کنند. هدف از موج و مصنوعاتی که در کارگاه های مافیای رفسنجانی و اصلاح طلبان و آیت الله ها در مقابل قیام ایرانیان ساخته می شود نیز دقیقاً به منظور کنترل و مهار آتش بزرگی است که به یاری ایرانیان و میهن پرستان و فرزندان کوروش بزرگ سرانجام و با برخاستن ققنوس از خاکستر خویش شعله ور خواهد گردید و بزودی با شراره های خود هر وجود و نشان و نمودی از پلیدی ها و ناپاکی ها و آلودگی های الله و اسلام و آخوند و آیت الله را از خاک اهورایی ایرانزمین خواهد زدود.

فرخنده باد رنسانس و رستاخیز ملت ایران
siamakmehr@yahoo.com




: فهرست 20 نوشتار واپسین

سرنوشت آزاداندیشی در جامعهء توحیدی
«دربارهء اسلام و از جمله«اسلام رحمانی
!سکولاریسم یعنی مرگ بر اسلام
سفر به سرزمین ممنوعه
تحولات جامعه در سال پیش رو
!ما آتش پرستیم
چهارشنبه سوری، خاری در چشم اهریمن
مرگ حکومت اسلام در سالروز تولدش
دربارهء بیانیه های زنجیره ای جناح اصلاحاتچی
میخ های تابوت مرجعیت شیعه
توضیحی دربارهء یک حد شرعی
رستاخیز ایرانیان و دشمنانش
قصاص یا توحش اسلامی
!بازگشت گربه نره
اسلام که تنگ آید --- آخوند به جفنگ آید
درک شرایط مبارزه در قلمرو اهریمن
دربارهء شکنجه و لواط اسلامی
عینکِ سبزِ فریب
سرانجام انقلاب مخملی در قلمرو اهریمن
مافیای روحانیت در نبرد مرگ و زندگی


This page is powered by Blogger. Isn't yours?

     E.mail                     Home
دکتر اسماعیل خویی

اعلامیه جهانی حقوق بشر
کمیته دفاع از حقوق بشر
حزب مشروطه ایران
سکولارهای سبز
مقالات سیاسی
درفش کاویانی
زنده باد انقلاب
سکولاریزم نو
علیه تبعیض
فرهنگشهر
بی خدایان
انجمن آرا
کاوه سرا
سربازان
نیلگون
زندیق
افشا
کافر


آژانس خبری کوروش
اخبار روز
اطلاعات.نت
ایران امروز
پارس دیلی نیوز
ایران پرس نیوز
ایران گلوبال
ایران تریبون
بلاگ نیوز
روشنگری
گزارشگران


نوید اخگر
نادره افشاری
منوچهر جمالی
آرامش دوستدار
امیر سپهر
پری صفاری
میرزاآقا عسگری
بهرام مشیری
اسماعیل نوری علا



Archives