IRAN LAND'S REPORT           گزارش به خاک ایران
سیامک مهر
Sunday, March 28, 2010

 

سفر به سرزمین ممنوعه

سفر کاسپین ماکان به اسرائیل و ملاقات وی با شیمون پرز رئیس جمهوری آن کشور، تاکنون و در همین مدت کوتاه موضوع گفتگوها و گزارش ها و تحلیل های گوناگونی واقع شده و از جهات مختلف و با رویکردهای گوناگون به آن نگریسته اند.
اما کانون این سر و صداها تابوی اسرائیل است. اگر ماکان به فرض به کشور هلند سفر کرده بود و با ملکه هلند ملاقات داشت اگرچه حاشیه هایی هم برایش ساخته می شد، مثلاً دست دادن با نامحرم و از این قبیل ترهات اسلامی. اما جار و جنجال کنونی را نداشت. یعنی تا آنجا که اصلاح طلب ها و اسلامزده ها در رابطهء خصوصی ماکان با نداآقاسلطان موشکافی را بنا به فرهنگ زشت اسلامی و مقولهء ضدانسانی محرم و نامحرم شرعی به بستر خواب افراد هم رسوخ دهند: اینکه آیا ماکان با ندا نامزد بوده، دوستِ پسرش بوده و یا اصلاً سکس پیش از ازداج داشته اند یا خیر و حقوق آخوند و متولی پایین تنهء مردم را پرداخته اند یا نه؟ این موارد موضوع اخلاق جامعه نیست. صحبت از تربیت آخوندی و تربیت آزادی ستیز اسلام است که هر اسلامزده ای به خود شرعاً اجازه می دهد تا توی تنبان دیگران را وارسی کند.
شکی نیست که تابوی اسرائیل و توسعاً مسئلهء یهود موضوع کانونی ِ این جر و بحث ها قرار دارد و در حاشیه نیز خرده حساب های اسلامی و شرعی می باید حل و فصل شود. از طرفی در وسط دعوا لازم است میراث نداآقاسلطان شناخته، شمرده و آمار شود و میراث خواران وی نیز باید گواهی حصروراثت دریافت نمایند و خیلی از مسائل دیگر تکلیفش روشن شود.
این واقعیات جملگی حکایت از پیچیدگی ِاین رویداد به ظاهر پیش پا افتاده می برد، بطوریکه درکل از استعداد فراروی به گفتمانی گسترنده در سطح جامعهء جوشان و ناآرام کنونی کاملاً برخوردار است و به گمان نگارنده موضوعی است که بحث های پیرامون آن به زودی خاتمه نیافته و فروکش نخواهد کرد. اما یک نکته مسلم است که کاسپین ماکان را به خاطر این تابوشکنی هیچکدام از جناح های جمهوری اسلامی نخواهند بخشید. حتا اگر خودشان او را غیرمستقیم به این سفر تشویق کرده باشند( این فقط یک حدس است) تا تصویر ندا را نزد قشریون و اسلامگرایان طرفدارخود کدر کنند و مهم تر از این روایت توطئه نگر حکومتی از جریان قتل ندا را در اذهان اعتبار ببخشند.

در این یادداشت ابتدا به داستان ندا و میراث وی خواهیم پرداخت و سپس ببینیم با تابوی اسرائیل چه کنیم.

می دانیم که ندا فلسفه و دانش می آموخت. ندا به موسیقی علاقمند بود و ساز می نواخت. ندا بی توجه به اصل محرم و نامحرم خفت باراسلامی دوست پسر داشت. روسری شل و ول ندا نشان حجاب اجباری و اهانت آمیز اسلامی بود که از ترس اوباش اسلامی با خود حمل می کرد. ندا در انتخابات شرکت نکرده بود و فریب دغلکاران حافظ رژیم اسلامی را نخورده بود. ندا با هیچ چسبی به سبزهای اسلامی نمی چسبد. موسوی و کروبی هم پس از قتل ندا آنقدر که به خانوادهء آنهایی که با علامت سبز و شال سبز سیدی به گردن کشته شدند عنایت داشتند و ملاقات می کردند، به ندا و خانواده وی توجهی نکردند. اصلاحطلب ها و اسلام پرستان روایت حکومت اسلامی از قصهء ندا را بیشتر می پسندند.

واقعیت این است که ندا شهید نیست. شهید یک اصطلاح زشت اسلامی است. ندا برای جنگ با کفار به خیابان نیامده بود. ندا از دزدان و راهزنان و قطاع الطریق های مدینه نبود که به حرص غارت اموال کافران و مشرکان و فی سبیل الله و برای گسترش دین اسلام شهید شده باشد. ندا به امید رفتن به بهشت و خوردن از نهرهای شیر و عسل و همخوابگی با غلمان ها به جنگ با کفار نرفته بود که شهید محسوب شود. با رمز یا زهرا از راه کربلا به قدس هم نمی رفت.
ندا نماد زن ایرانی و زن اسیر اسلام است. زنی که چهارده قرن فقط به تعارف و ریشخند انسان نامیده شده. وگرنه همواره و در متن زندگی ضعیفه و منزل و مادربچه ها و والده آقا مصطفی و کنیزمطبخی و فاحشه و گوشت و موضوع بردگی و تجاوز و صیغه و متعه و فسق شرعی بوده است.
ندا به خیابان آمد تا با تمامت اسلام و حکومت اسلامی بجنگد. ندا بر علیه آیین زن ستیز اسلام در کنار اهورامزدا و چشم در چشم اهریمن ایستاد و به مقام جانبخش و قهرمان آزادی و ایران عروج کرد.
لابد خاطرمان هست که در روزهای پس از به قتل رسیدن ندا، مسئولان بنیاد شهید مطلبی اظهار داشتند به این مضمون که اگر ثابت شود ندا توسط بیگانگان و دشمن و جریان فتنه به قتل رسیده است شهید محسوب خواهد شد!
به بیان دیگر اگر حکومت اسلامی وی را کشته باشد که شهید نیست، بلکه محارب و جزو کفار و مشرکین بوده. به همین دلیل به آرامگاه و سنگ قبر وی هم تعرض و اهانت می کنند. چون ندا شهید نیست.
از طرفی ندا بطور طبیعی و یا در حادثه ای معمولی فوت نشده است که همهء میراث او متعلق به خانواده و دوستانش باشد. که حتا مادر داغدارش بخواهد به تمامی میراث ندا را مصادره کند و یا دوست و رفیق وی نماینده تام الختیار او و جنبشی که ندا در آن شرکت داشته بوده باشد. ندا از حیطه و حوزهء مسائل خصوصی فراتر رفته و به کل جنبش آزادیخواهی ملت ایران تعلق دارد. ندا جانبخش و نماد خیزش خرداد بر علیه نظام سلطهء الهی است. میراث ندا راهی است که تا سرنگونی نظام اسلامی در همه ابعادش ادامه دارد. این راه تا قطع کردن دست مذهب از جامعه و زندگی و فضاهای عمومی باید پیموده شود. آنانکه خود را به ندا و نداها مدیون می دانند همواره باید از خود بپرسند که در راه ستردن و زدودن نکبت اسلام و ریشه های نابرابری و ستم از جامعه و فرهنگ ایران چه کرده اند و در انبان خود چه دارند. باید از خود بپرسند تا چه مقدار از رسوبات اسلامی و زن ستیز را در لایه های ذهن خود پالوده اند.
*
و اما همانطور که گفته شد موضوع سفر کاسپین ماکان به اسرائیل یکبار دیگر بغرنج ما و اسرائیل را به پیش زمینه رانده است. تابوی اسرائیل میان همهء گروه ها و جناح های رژیم اسلامی به یک نسبت معتبر است و از محرمات ایدئولوژیک اسلامگرایان می باشد.

تا پیش از استقرار حکومت اسلامی مسئلهء اسرائیل صرفاً نزاعی بر سر زمین بود. اما از آن پس حوزه دیگری گشوده شد که موضوع زمین و اشغالگری را تحت الشعاع قرار داد. خمینی و اسلامپرستان، کینهء محمدی از قوم یهود را زنده کردند و کل جنبش فلسطینیان علیه اشغالگری را منحرف ساخته و به جنگ اسلام و یهود مسخ و مستحیل گردانیدند. بلافاصله پس از قدرت گیری آخوندها، خمینی تقاضای نابودی اسرائیل را کرد. خمینی گفت: " اسرائیل باید از بین برود." از همان ابتدا سفر ایرانیان به اسرائیل با مُهری که در پاسپورت نقش می شد رسماً ممنوع اعلام گردید:( دارنده این گذرنامه حق سفر به فلسطین اشغالی را ندارد) درست به مثابه چوپانی که مسیر گله بی اختیار و بی اراده اش را از سمتی و سویی منحرف می کند.
بعد از خمینی هم زمامداران رژیم حاکم هریک به نوعی در باب نابودی اسرائیل افاضاتی فرموده اند. رفسنجانی از بمب اسلامی گفته بود و گفته بود با یک بمب اتمی اسرائیل از بین می رود ولی با یک بمب ایران نابود نمی شود. محتشمی پور در مرز اسرائیل گروه تروریستی حزب الله را سازمان داد و از آن پس میلیون ها دلار سرمایه و ثروت ایرانیان صرف پروژه نابودی اسرائیل شد. حماس و جهاد اسلامی و چندین گروه مسلمان و تروریستی ریز و درشت به کمک و سازماندهی مستقیم حکومت آیت الله ها در مرزهای اسرائیل مانند حشرات موذی دائماً به خزش و رخنه به داخل مرزهای اسرائیل و اذیت و آزار یهودیان مشغولند.
صهیونیزم، رژیم اشغالگر، فلسطین اشغالی، قدس شریف، قبله اول مسلمین و اصطلاحات و عناوین و مفاهیمی از این دست جملگی به جهت پوشش جنگی بکار می رود که جمهوری اسلامی از روز نخست تأسیسش با قوم یهود آغاز کرده و در این راه با آیات محکم قرآن نیز توجیه و پشتیبانی می شود. پیامبر اسلام تمامی یهودیان اطراف مکه و مدینه را یا کشت و قتل عام کرد و یا از سرزمینشان آواره ساخت. این رفتار پیامبر بیشتر به جهت غارت اموال و املاک قبایل ثروتمند یهود انجام می گرفت. به همانگونه که خمینی و آیت الله ها پس از سلطه بر ایران، وابستگان رژیم پادشاهی و سرمایه داران را به قصد مصادرهء اموالشان یا کشتند و یا آواره کردند. نسناسی همچون احمدی نژاد که از محو اسرائیل دم می زند و یا پیشنهاد انتقال یهودیان اسرائیل به سرزمینی دیگر را عنوان می کند به درستی که پا جای پای پیامبر اسلام گذاشته است.
نص صریح و محکم قرآن به دفعات به دشمنی و کینه توزی با قوم یهود مؤمنان را توصیه و سفارش کرده است.
باب نمونه محمد در آیه 51 مائده می گوید: اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد يهود و نصارى را دوستان خود مگيريد.
و باز در آیه 82 همین سوره می گوید: مسلماً يهوديان و كسانى را كه شرك ورزيده ‏اند دشمن‏ ترين مردم نسبت به مؤمنان خواهى يافت.
این هم مثالی از دعاهای آیت الله ها:
http://www.alvadossadegh.com/fa/article/46-zionism-israel-qods/339-1388-07-10-21-29-41.html
« ما از خداوند متعال مسئلت داريم كه زوال اسرائيل را جايزه ‌ای برای انقلاب اسلامی ايران قرار دهد و در اين دهه چهارم و چهلم انقلاب و آغاز قرن پانزدهم هجری شمسی و هفتادمين سال اسارت ملت فلسطين و تأسيس دولت غاصب يهود دل‌ های جهانيان را شاد فرمايد و آن ‌طور كه دربار پهلوی را محو و نابود كرد. ظلمات اسرائيل را نيز به پيروزی مؤمنان ختم فرمايد و آن‌ طور كه ولايت فقيه را از ظلمات رژيم پهلوی بيرون آورد، درخت عزت و وحدت مسلمانان را از سياه ‌چال اسرائيل بروياند. حضرت امام(ره) فرمودند: اسرائيل بايد محو بشود و ما بايد اين شعار را تبديل به يك شعار جهانی كنيم و فرياد «اسرائيل بايد برود» را فراگير كرده و جامه عمل بپوشانيم.»

اما همهء این اراجیف ربط چندانی به ایرانیان ندارد. پس از سرنگونی و سقوط جمهوری اسلامی خواهیم دید که اسرائیل بهترین دوست ایرانیان است. دشمنی با اسرائیل زادهء فکر اسلامی است و اندکی هم تحریکات و تحلیل های غلط جریان چپ در این زمینه تأثیر گذار است که فعلاً موضوع این نوشته نیست.

اجازه بدهید از اینجا به بعد به گونه ای تخیلی به موضوع سرزمین ممنوعه بپردازیم!

سال ها پیش داستان کوتاهی خواندم که حال نه عنوان قصه و نه نام نویسنده و مترجم آن و اینکه اصلاً در کجا خواندم، هیچ کدام یادم نیست. به همین دلیل خلاصه ای از داستان را که در حافظه دارم بازگو می کنم.
فردی سالها پس از پایان یافتن جنگ دوم جهانی در میان کوه ها و دره هایی در ارتفاعات یکی از کشورهای آمریکای جنوبی به کلبه ای بر می خورد که پیرمردی خود را در آنجا مخفی کرده است.
می دانیم که بسیاری از افرادی که در زمان نازی ها تحت تعقیب نیروهای امنیتی آلمان هیتلری بودند و همچنین پس از خاتمهء جنگ و شکست آلمان نازی، اشخاصی از نازی ها و همکاران هیتلر نیز به آمریکای جنوبی گریختند که بعضاً و مدت ها بعد شناسایی و دستگیر هم شدند.
اما این پیرمردی که در کلبه ای محقر بطور مخفیانه زندگی می کند برای شخص یادشده توضیح می دهد که یهودی است و از ترس نیروهای فاشیست به آمریکای جنوبی فرار کرده و در اینجا پنهان شده است. او از اخبار جهان بی اطلاع است و نمی داند که اکنون سال هاست که جنگ پایان یافته و نازی ها شکست خورده اند و دیگر خطری وی را تهدید نمی کند. شخصیت داستان برای پیرمرد یهودی توضیح می دهد که نه تنها امروز یهودیان در آزادی بسر می برند بلکه صاحب کشوری به نام اسرائیل هم شده و چند ملیون یهودی در آنجا ساکنند و به زندگی و کار و تولید مشغولند.
این توضیحات اما شک و تردید و دلنگرانی پیرمرد یهودی را بیشتر می کند. او می گوید که فریب این ترفند را نخواهد خورد. او معتقد است که فاشیست ها و دشمنان قوم یهود همهء یهودیان را در یک مکان گردآورده اند تا کارشان را یکسره کنند!
...
خب این داستان قوه تخیل صاحب این قلم را نیز برانگیخته است. فرض کنیم آن پیرمرد یهودی پر بی راه هم نگفته باشد. برای دشمنان قوم یهود تعقیب چند میلیون یهودی پراکنده و نابود ساختن آنها دشوار است. اما اسرائیل و حدود هفت میلیون جمعیت آنرا با دو سه بمب هسته ای می شود شخم زد. فکری که آب از لب و لوچهء اسلامگرایان و آیت الله ها و احمدی نژاد و مؤمنین و مسلمین سرازیر می کند.
حال فرض کنیم قدرت های جهانی و دولت های اروپایی و آمریکایی با شف شف و مماشات و بی اعتنایی ِ عمدی نسبت به فعالیت های هسته ای جمهوری اسلامی، منتظر تولید بمب اتمی نشسته اند. ( چنانکه برخی مقامات غربی گفته اند که باید یک ایران اتمی را بپذیریم.) سپس در روز موعود همانطور که با نشان دادن چراغ سبز به صدام حسین آن ابله را به حملهء نظامی به کویت تشویق کردند، احمدی نژاد و احمق تر از صدام را که حال « حق مسلم» را در اختیار دارد به یک « خبط مسلم» تحریک کنند!
از این طریق فاشیست ها و مسیحیان ضدیهود با یک تیر دونشان خواهند زد: قوم یهود را به نام اسلام و توسط مسلمانان نابود می کنند. سپس نیروهای ائتلاف و قدرت های بزرگ به این بهانه ایران و خاورمیانه را بکلی اشغال و ویران می سازند!
siamakmehr@yahoo.com




Saturday, March 20, 2010

 

تحولات جامعه در سال پیش رو

حقیقت این است که نگارنده شخصاً نه تنها سال پیش رو، که بیست سال آینده را هم واجد هیچ دگرگونی مثبت و عمیق و معنی داری در هیچ کدام از حوزه ها و عرصه های اجتماعی ایران نمی بیند. پیش از انتخابات دهم پایوران رژیم اسلامی به صراحت گفتند که نظام اسلامی را بیست سال بیمه خواهند کرد. موسوی و کروبی و دارودسته اصلاح طلبان همانطور که هشت سال با دولت خاتمی سلطهء اسلام بر ملت را زیرکانه تداوم بخشیدند، اکنون هم با پروژه جنبش سبز بیست سال چنین خواهند کرد. اگر زنده باشیم خواهیم دید که اسلام پرستان مکار بیستمین سالگرد جنبش سبز را در نظام ولایت فقیه جشن خواهند گرفت.
تازه این در صورتی است که اگر ایرانیان نظام جمهوری اسلامی را هزار بار هم سرنگون کنند اما نتوانند خود را به لحاظ روانی و فرهنگی و تمدنی از چاه اسلام بیرون بکشند، در واقع هیچ هنری به خرج نداده اند و هر هزینه ای که صرف شود و هر خونی که در این راه ریخته شود بیهوده بوده و به هدر رفته است. سقوط در چاه بی انتهای اسلام به مدت چهارده قرن تداوم داشته و توقف های کوتاه مدت در بین راه هرگز به منزلهء نجات از گور تاریک اسلام و رفع پسماندگی های فکری و فرهنگی نیست. اسلام در همهء تاریخش ابزار سرکوب بوده است. دهان اسلام برای بلعیدن و فرودادن آزادی ها و حقوق انسان ها، برای معدوم کردن زیبایی ها و شادی های زندگی و گسترش جهالت و خرافه و بی خبری در هر شرایطی همواره گشوده است.

حکومت دینی بدون قهر و سرکوب و خشونت اساساً نه تأسیس و مستقر می شود و نه ادامه اش ممکن است. بنابر این حفظ جمهوری اسلامی و ادامهء حیات آن صرفاً با خرافه و تحمیق و فریب و نیرنگ و خدعه مقدور نیست. خمینی، هم خدعه می کرد و هم سرکوب و تیرباران و اعدام. دارودستهء موسوی چی ها و اصلاح طلبان نیز اگر با « صبر و استقامت» به خیال حفظ رژیم اسلامی هستند و به گمان اینکه با بستن مقداری آب به جمهوریت نداشتهء حکومت اسلامی، تداومش را تضمین می کنند در اشتباهند. هر گروه و جریان و جناحی که بخواهد حکومت اسلامی را حفظ کند به ناچار و بنا به سنت رسول الله و مجاهدین اسلام و مانند 31 سال گذشته می باید از کشته ها پشته بسازد و با خون ایرانیان و دگراندیشان و آزادیخواهان آسیاب بچرخاند.
بنا به ماهیت تبعیض گزار شریعت و احکام و معتقدات و آموزه های اسلام، هیچ آخوند و آیت الله و اسلام زده و اسلام فروشی هرگز برابری انسان ها را نمی پذیرد. تبعیض و تقسیم کردن افراد اجتماع به خودی و غیرخودی از اصول پایه ای دین اسلام و نص صریح قرآن است. از سوی الله در آیه های متعدد بر مرگ و قتل غیرخودی تأکید و سفارش شده است. در دین مبین و دین حنیف به مؤمنان توصیه گردیده و تکلیف شده است که به جهاد با کافران و مشرکان اقدام کنند و تا رفع فتنه از عالم، یعنی تا نابودی ِ دگراندیشان و غیرخودی ها از پای ننشینند. بی جهت نیست که آقایان اصلاح طلب آشکارا بخشی از ملت ایران را سلطنت طلب و منافق منفور می خوانند. به همانگونه که خامنه ای هنرمندان و ایرانیان گریخته از قلمرو اهریمن را مطرب و رقاص فراری می خواند.

آیا کسی به یاد دارد که اصلاحطلبان و اسلامپرستان در سخنان و نوشته ها و بیانیه های خود در مقابل حجم عظیمی از آیه و حدیث و روایتی که بکار می برند، برای فقط یکبار به یکی از سی مادهء اعلامیه جهانی حقوق بشر در موردی استناد کرده باشند؟ هرگز هیچ اسلامخواه و اسلامفروشی از جملهء هاشمی و خاتمی و کروبی و موسوی نه تنها دغدغهء آزادی و دموکراسی و حقوق بشر نداشته و ندارند و در سخنان خود نیز هیچ زمان براین فروزه ها تأکید نداشته اند، بلکه هرگاه آزادیخواهان بر علیه نظام تجاوز اسلامی قیام کنند به مصداق باغی و محارب، دست در دست ولی فقیه و دیگر آدمخواران و پاسداران و بسیجیان با خشونت سرکوب خواهند شد. هنوز کار به جاهای باریک نکشیده است و قیام ملت حرکت آخرش را برای بزیر کشیدن نظام اسلامی آغاز نکرده است تا ماهیت اسلامی آقایان آشکار شود.( نه اینکه دهه شصت این آقایان همه کارهء رژیم نبودند!؟)
*
باری، خیزش خرداد و قیام ملت ایران بر علیه نظام اسلامی، درعین حالی که مؤلفه ها و عناصر مدرنی همچون آزادی، سکولاریسم، دموکراسی و حقوق بشر را در چشم انداز خود پیگیر است و از این لحاظ شباهت هایی به انقلاب مشروطیت می برد، اما به مانند همان انقلاب نیز کج فهمی ها و اشتباهاتی را تکرار می کند که در جنبش سبز متبلور است و در نهایت می تواند منحرف شده و به بیراههءِ اصلاحات حکومت اسلامی بغلطد و متوقف شود.
خیزش خرداد جنبشی اجتماعی و شهروندی و شهریگری است و از اساس با هرگونه اسلامخواهی و اسلامپرستی و گفتمان اسلامی بیگانه است. مسلمانان به آیین بیابانگردان تربیت شده و پرورش یافته اند و ارزش ها و هنجار های مورد پذیرش و مطلوب خود را همچنان از متن قرآن و سیرهء پیامبر و اولیا و امامان شیعه اخذ می کنند و ادا و اعوجاجی که در رفتار و گفتار و تحت تأثیر تحولات زمانه نشان می دهند هرگز به معنی درک و درونی ساختن شرایط مدرن زیست انسان نیست. نمی توان از ایشان خوی و منش شهریگری توقع داشت. الگوی مدینه النبی در ذهن هر مسلمانی همواره به صورت ایده آل پابرجاست و از این لحاظ هر مسلمانی ناخودآگاه یک بنیادگرا هم هست. مدینه النبی اجتماع راهزنان و سربران و شمشیرکشان و تبه کارانی بود که حتا به زمانهء خود و به نسبت و در مقایسه با مردم متمدن امپراطوری های ایران و رم مشتی وحوش بیابانگرد بیش نبودند.
اسلام و آیین بیابانگردان با مفهوم شهر و شهروندی و شهریگری و باهمستان انسانی آنچنان بیگانه است که در امت و جماعت اسلامی، هرگز هیچ پیوند و مهر و انجمنی میان انسان ها به جهت شهرآرایی و تأسیس نهادهای شهری و مدنی بوجود نخواهد آمد. الله از یکسو میان دو انسان، میان دوجفت و دو پیوند را تا به ابد پاره کرده و دریده و شکافته است و از طرفی انسان را از همگوهری و هم ریشه گی با زمین و زمان بیکران و خاک و آب و گیاه و گیتی بریده و جدا ساخته است. هیچ مؤمنی زمین سفت و سخت زیر پای خویش را باور نمی کند. چنین موجود تنها و بی کس و آواره و معلق و فاقد هویت فردی که همهء امیدهای پیوند و همبستگی با همنوع خویش را از کف داده است، لاجرم به مانند گوسفند به امام و آخوند و مرجع و ولی فقیه و چوپان و سگِ گله برای محافظت از خود نیازمند است.
با ذهنیت فروبسته اسلامی، یک فرد مسلمان مثل خر عیسی در آمد و شد به شهرهای متمدن اروپا و آمریکا نیز کوله بار جهل و جهاز پس ماندگی اسلامی اش را از این دانشگاه به آن مؤسسه فرهنگی به دوش می کشد. نمونه روشنش همین اصلاح طلبان و ملی- مذهبی های خودمان هستند که مردانشان در عبا و عمامه و ریش و پشم و ردای پیغمبر و زنانشان در حجاب اسلامی و پوست خر به مانند بومیان جزیرهء آدمخوارها در معابر شهرهای اروپا و آمریکا در رفت و آمدند.
حقیقت این است که یؤمنون بالغیب بیمارانی روانی اند تنها و مفلوک و بریده از همنوع خویش. یؤمنون بالغیب در اعماق سیاه ترس ِ تنهایی، آدمی را فراموش کرده اند و در مسجد و در صف نماز جماعت و در زیر نورافشانی چلچراغ های مسجد و مقبره و آرامگاه و بارگاه فلان امام، از هر گور تنگ و تاریکی تنهاترند. ریسمان الهی و حبل المتین و عروه الوثقی را چون تارهای عنکبوت به گرداگرد تنهایی خویش تنیده اند و تک افتاده و بی کس در میان امت به استغاثه مشغولند. هیچ انسانی به مانند مؤمنین به الله و عالم غیب منزوی تر و تنهاتر و بیچاره تر و فرومایه تر نیست. الله و کلام و اوامر و آیاتش میان انسان و هستی قرار گرفته و مانعی است تا آدمی بی مرزی های آزادی و لایتناهی ِحقوق انسانی خویش را تجربه کند و وجود خدایی اش را دریابد. تا گوهر خدایی ِ خود را بشناسد و آدمیتش در پیوند و مهر و همبستگی با همنوع محقق شود.
*
گذشته از این کلیات اما در منظر روز و مسائل پیش رو، آخوندهای نیرنگبازی مانند خاتمی و کروبی که ردای پیغمبر بر تن دارند مترصدند که هرگاه قیام مردم ریشه های اسلامی حکومت را نشانه گرفت، ترمز دستی اش را بکشند. تاکنون و از خرداد به این سو وظیفهء اسلامی خود را نیز به خوبی انجام داده اند و با بیانیه ها و مصاحبه ها و سخنرانی ها تا توانسته اند شتاب انقلاب ملت ایران بر علیه نظام سلطهء الهی را کند کرده اند.

شاید دلبستگان به جنبش سبز را خوش نیاید و حتی بعضی را برنجاند، اما دقت در برخی جزئیات پرمعنی موجب می شود که هوای کار دستمان باشد و مانند سال 57 از هول حلیم توی دیگ نیفتیم!
در شمارش این جزئیات مثلاً همانطور که ریش میرحسین موسوی هیچ ربطی به آرایش و سیلقهء شخصی و مُد و مدل های آرایش روز ندارد و یک موضوع همگانی و اجتماعی و بشری نیست و ریش مسلمان است و سنت رسول الله، به همانگونه نیز حجاب و چادر سیاه زهرا رهنورد نیز پوست خری است که پروفسوری(!) درونش پنهان شده و ربطی به سلیقهء شخصی در پوشش و لباس و مد و فشن ندارد. از روسری گلمنگلی این حاجیه خانم هم زن های نمازجمعه ای و عقب ماندهء هیئتی و مسجدی و سفره ابول فضلی خوشگلترش را بر سر دارند. اما در هر حال پرچم اسلام و پوست خر و مجوز خروج زن از خانه، معنی و ماهیت حجاب اسلامی است. اینان والیان و مجاهدان اسلام هستند و شبیه گربهء مرتضی علی از هر طرف که بغلطند عاقبت به سمت اسلام سقوط می کنند.

همانطور که صفحهء سخنرانی میرحسین موسوی روی قانون اساسی بدون تنازلش خط افتاده است، زهرا رهنورد نیز در پیام نوروزی با همان زبان دائماً یاوه هایی می بافد از جمله: آرمان های بلند اسلامی، آرمان های بلند حضرت امام خمینی، اسلام عزیز، آرمان های انقلاب کبیر اسلامی!
هر مسلمانی به نوعی یک آخوند است و از منبر رفتن و تکرار مزخرفات و بیهوده گویی هرگز خسته نمی شود.
*
در عین حال از این سخنان نگارنده نمی توان نتیجه گرفت و قرار نیست جنبش آزادیخواهی ملت ایران از کسی یا جریانی عبور کند که این هم اصطلاح مبتذلی است ساخته و پرداختهء اصلاحطلبان حقه باز؛ بلکه جنبش آزادیخواهی می باید اسلام پرستان را همچون شئی خارجی از تن و اندام خود دفع کند. جنبش آزادیخواهی با همراهی زینب و زهراهایی که در حجاب اسلامی و در پوست خر پنهان شده اند و حسن و حسین هایی که رد سم الاغ بر پیشانی و ریش رسول الله بر گونه دارند، موضوع آزادی، موضوع دموکراسی و حقوق بشر را مضحکه می سازد.
اصلاحطلبان و موسوی چی ها به رغم تعارفات بی مزه ای از این قرار که جنبش سبز رهبری ندارد و اینان اصلاً داعیه رهبری ندارند و نظیر این مزاح ها، اما کیست که نداند اصلاحطلبان عملاً رهبری جنبش سبز را به دست گرفته اند و از پشتوانهء و پدافند مالی و سیاسی و رسانه ای بسیار قوی برخوردارند. بیانیه های زنجیره ای و مصاحبه های برنامه ریزی شده کروبی و موسوی اگرچه به ظاهر در یک سایت فکسنی مثل سایت کلمه منعکس می شود اما به سرعت و در ابعادی هول انگیز توسط رسانه های قدرت های بزرگ نظیر BBC و VOA انتشار می یابد. همه قرائن نشان می دهد آلترناتیوی که برای جناح خامنه ای و احمدی نژاد و پاسداران در نظر گرفته شده است جناح اصلاح طلب همین حکومت است. دقیقاً همان اتفاق سال 57 اما اینبار بدون تشکیل کنفرانس گوادلوپ در حال وقوع است. بخش برون مرزی جناح اصلاح طلب و ملی- مذهبی بخصوص در پایگاه لندن ظرف دو سه سال اخیر توانسته است با حمایت قدرت های بزرگ و ساپورت های مالی مافیای خانوادهء رفسنجانی، صدای اپوزیسیون واقعی و سکولار و آزادیخواه و برانداز جمهوری اسلامی را به چند وبسایت شخصی محدود سازد.

حتماً یادمان هست که هاشمی رفسنجانی در مصاحبه ای در شهر مشهد گفت: " اگر ما را می خواهند حكومت می‌كنیم و اگر نمی‌خواهند می‌رویم." همان زمان هم دریافتیم که اولاً منظور وی از ما به هیچ وجه خودش نبوده است، بلکه خامنه ای و دولت احمدی نژاد را در نظر داشت. دوماً قبل از این جمله گفته بود:" مردم ایران معتقد و مسلمانند " به بیان دیگر مردمی معتقد و مسلمان که نمی توانند حکومت اسلامی را نخواهند. حداکثر اینکه ولی فقیه و خلیفهء مسلمین و آیت الله های حاکم اگر با ظلم بیش از حد موجبات تنش در جامعه را فراهم بیاورند محترمانه جابجا خواهند شد. این گفته تلویحاً تهدید هم محسوب می شود. جریان « رده» را یادآوری می کند. کسی که حاکمیت اسلام و اجرای احکام شریعت اسلام را بر خویش و حکومت اسلام و اجرای حدود و احکام و شرایع اسلام را بر جامعهء اسلامی نمی پذیرد، بطریق اولی مسلمان هم نیست. اسلام را از سیاستش، صرفاً منافقان جدا و دریده و پاره می خواهند. به بیانی دیگر نظام باورهای اسلامی از نظام هنجارها و شریعت اسلام جدایی ناپذیر است. یعنی مخالفت با حکومت اسلامی به معنی خروج از اسلام هم هست.

حقیقت این است که ما به میانجی و توسط اصلاحطلبان و اسلامخواهان هرگز از چاه بیرون نخواهیم آمد. بلکه در کمرکش چاه اندکی بالا و پایین می شویم.
نوروز فرخنده باد
siamakmehr@yahoo.com




Saturday, March 06, 2010

 

ما آتش پرستیم!

آیت الله محسن مجتهد شبستری در خطبه‌ های نماز جمعه این هفته تبریز تصریح کرد:« جوانان و نوجوانان باید به این نکته مهم توجه داشته باشند که چنین عنوان‌هایی برای چهارشنبه آخر سال به طور کامل خرافی بوده و در هیچ منبع و کتابی به آن اشاره نشده است.» نماینده ولی فقیه در آذربایجان شرقی و امام جمعه تبریز گفت:« آیین های مربوط به چهارشنبه آخر سال خرافی بوده و در حقیقت تجدید آتش پرستی است.»

به یاد داریم که پیش از این هم آخوند مطهری، ما و پدران ما را به خاطر پاسداشت جشن زیبای چهارشنبه سوری احمق خوانده بود. سگ های هار اسلام نیز در آستانهء نوروز مرتب نیش های زهرآگین اسلامی خود را به رخ مردم می کشند:
« احمدی مقدم و سردار رادان رئیس و معاون پلیس جمهوری اسلامی خانواده‌ ها را تهدید کرده ‌اند در صورت دست زدن به هرنوع جهش و پرش مشکوک از روی آتش و سر و صدای شعارگونه گوشمالی خواهند شد. فرماندهان نیروی انتظامی به کسانی که خود را برای شرکت در جشن ‌های چهارشنبه سوری آماده می‌کنند هشدار دادند اگر در روز چهارشنبه آخر سال دست از پا خطا کنند باید منتظر تنبیهات سنگین و زندانهای طولانی باشند.»

کفتارهای اسلام در لباس امام و روحانی و آیت الله و حجت الاسلام و روضه خوان و هیئتی، بعلاوهء پاسدار و بسیجی و چماقدار و لباس شخصی که در جمهوری اسلامی اختراع شده اند، گمان برده اند در طی چهارده قرن که شمشیر الله بر گردن ما قرار داشته و ما را مجبور می کرده اند که شغال های بیابان های عربستان را بپرستیم، امروز روز نیز در بر همان پاشنه می چرخد و قادرند ملتی بیدار گشته از خواب قرون و اعصار را در پای الله و مزخرفات و یاوه ها و مضحکهء اسلام و قرآن به سجده وادارند. غافل از اینکه ایرانیان با جنبش آزادیخواهی خود بپا خاسته اند تا با آتش اهورایی هم جان خویش را گرم کنند و هم ریش و پشم وحوش مسلمان را بسوزانند. چهارشنبه سوری را گرامی می داریم زیرا که ما آتش پرستیم. ایرانیان اصیل و نژاده آتش پرستند.

منوچهر جمالی، فیلسوف و فرزانهء ایرانشهر، در بارهء جشن چهارشنبه سوری چنین می نویسد:

« درفرهنگ ایران، خود ِ خدا، تحول می یافت و میشد و میگشت. زندگی کردن در زمان، خدائی میشد. زندگی در زمان، پرستش میشد. پرستاری از زندگی در زمان، پرستیدن میشد. پرستیدن، درهزوارش، به معنای شاد کردن و شاد شدن ( شادونیتن ) است. و« شاده » نام ِخود خداست. شادونین، به معنای آنست که انسان، درشادشدن در زندگی در زمان،« خدا» میشود،« رام و فیروز» میشود. جشن چهارشنبه سوری، برشالوده این غایت بزرگ درایران، پیدایش یافته است.
آتش ، اصل روشنی (= بینش ) و گرمی (= مهر) است . گذرکردن از درون آتش از روز ِ« فیروز» به« روزهای رام و بهرام » که در پی میآیند، چه معنائی داشت؟ گذشتن از آتش، معنای تحول یافتن آتش به روشنی ( بینش و راستی ) و گرمی (مهر) را دارد .
« سور و عروسی و شادی»، جامه ایست که خدا برای وجود ما بریده و دوخته است. به عبارت دیگر، غایتِ گوهری ِ زندگی در گیتی، جشن عروسی انسان، یا انبازی و آمیزش او، با طبیعت و انسانها و خدا و معنا و گوهر چیزها در زمانست. این شناخت و مهرورزی و کشش بدان، ازکجا آمده است؟ این سراندیشه ایست که در فرهنگ ایران، در« جشن چهارشنبه سوری» به خود، شکل داده است، ولی در اثر مبارزاتی شدید و درازمدت، که با این « غایت »، معنا و محتوای آن شده، این پیوند میان جشن چهارشنبه سوری، و غایت زندگی در گیتی، فراموش ساخته شده است، ولی خود ِ آئین ِظاهری جشن، ازملت، نگاهداشته شده است. امروزه، رویکرد به سکولاریته یا« زندگانی زمانی»، آتشی است که از زیر خاکستر هزاره ها، ازهمین جشن و از جشنهای دیگر ایران، باز افروخته و شعله ور میشود.
سیمرغ، با زدن بالش، باد می وزد و آتش را میافروزد... با چهارشنبه سوری غایت زندگی،« سور و شادی » میشود... چهارشنبه سوری جشن ِپیدایشِ زمان و زندگی ِتازه از آهنگِ موسیقی و از گـرمیِ ِمهـر است.» پایان نقل قول.

جشن چهارشنبه سوری یک اتفاق ساده نیست. یک بازگشت ژرف به آینده است، یک گم شده ایست که باز یافته ایم. هرساله در جشن چهارشنبه سوری وجود و اصالت و گوهر ایرانی ِ خود را به خویشتن یادآوری می کنیم. یادآوری می کنیم که ما این چیزی که از ایرانیان ساخته اند نیستیم. ما بنده و برده و عبدالله نیستیم. تازی نیستیم. ما از جنس شغال های بیابان های حجاز نیستیم. این اسلام و استعمار عرب و آخوند مطلقاً هیچ ربطی به ما ایرانیان نداشت و ندارد. آن خدا و آن وحدانیت و جهان بینی ِ پروردهء آن از اساس بیگانه و متضاد و مغایر و متنافر با جهان سیمرغی و خدای خوشه ای ایرانیان بود. ایرانیان تخمهء هستی و زندگی و شادی و خرد جشن ساز را در درون خویش یافته بودند و همگام با ضربان قلب زمین و همنوا با آهنگ گردش کائنات می رقصیدند و بی هیچ واسطه ای، بی دخالت هیچ رسول و فرشته و ملائکه ای جان جهان را می نوشیدند و مست بادهء ناب، در مهر و همبستگی و هماهنگی با ذره ذرهء وجود، با باد و آتش و خاک و آب و گیاه در جشنی بی پایان و در پردیسی رنگارنگ و در آغوش تن گرم سیمرغ و در خدایگی ِ خود رستگار و سعادتمند بودند.
امروز به آشکارا مشاهده می کنیم که ایرانشهر، سرزمین اهورایی ما، سرتاسر قلمروی اهریمن گردیده است. زمانی که فردوسی پاکسرشت دریغ می دانست که ایران کنام پلنگان و شیران شود، اگر روزگار ما را دیده بود که فقط در تهران 28 هزار مسجد و حسینیه و هیئت مذهبی و تکیه و مهدیه و دارالقران کنام ددان و وحوش مسلمان گشته، ای بسا به مانند صادق هدایت شیر گاز(!) اتاق خوابش را باز می گذاشت و چنین بخت شوم و زندگی ِ نکبت بار و ایران اشغال شده توسط کفتاران مسلمان را لحظه ای تحمل نمی کرد.
( جالب اینجاست که اعجوبه های روشنفکری که دم از تبعیض در حکومت اسلام می زنند، شاکی اند که چرا سنی ها در تهران حتا یک مسجد ندارند. گویا رفع تبعیض زمانی صورت می گیرد که علاوه بر شغال های شیعهء مذهب حقنهء جعفری و اثنی عشری که قدم به قدم سرزمین اهورایی را کنام خود ساخته اند، انواع تروریست وهابی و سلفی و حنفی و علفی و شافعی و شیافی و حنبلی و چنبلی نیز هریک صدها مسجد و مقبره و مدرسهء اسلامی در تهران دایر کنند و پایتخت ایرانشهر را تبدیل کنند به« پارک وحش سرنگتی» تا به گمان ایشان عدالت برقرار شود. از خود هم نمی پرسند که در این صورت خودشان در میان این همه لانه و کنام وحوش چگونه می توانستند زندگی کنند؟)

باری، جشن چهارشنبه سوری افزون بر بنیادهای فرهنگی و تمدنی و آیینی ِ خود، اما امروز باری مبارزاتی با اشغالگران بیگانه پرست را نیز حمل می کند. امروز چهارشنبه سوری تنها و تنها آیین و جشن ایرانی است که اهریمن چشم دیدنش را ندارد. آیت الله ها و اسلامفروشان تاکنون به هیچ طریقی نتوانسته اند تحریفش کنند، لوثش کنند و معجونی اسلامی از آن بسازند. به همین دلیل است که چهارشنبه سوری همواره آماج تیرهای کینه و نفرت اسلامی و الهی ِ آیت الله ها بوده است. ما با جشن چهارشنبه سوری از هر داشتهء باستانی و کهن خود ایرانی تریم. ما با چهارشنبه سوری به اندازه ای به جان و گوهر ایرانی ِ خود نزدیک می شویم که اهریمن را به وحشت می اندازیم. ما با چهارشنبه سوری اهریمن را کلافه کرده ایم.
در فرهنگ ایران از اهریمن به یک دهان یاد شده است. اهریمن فقط و فقط یک دهان است. این اهریمن، این اسلام و آخوند همهء یادگارها و داشته ها و فروزه های نیک ما را بلعیده است، به جز جشن چهارشنبه سوری. حتا نوروز را هم با نهادن هرزنامهء قرآن بر سفرهء هفت سین و عبارات زشت عربی ِ حول حالنا الی احسن الحال... و حدیث و روایت هایی که از شغال های تازی نقل کرده و جعل کرده، آلوده کرده است.
اما اهریمن چهارشنبه سوری را هرگز نمی تواند ببلعد، چون دهانش خواهد سوخت. به شدت هم خواهد سوخت!
siamakmehr@yahoo.com




: فهرست 20 نوشتار واپسین

سرنوشت آزاداندیشی در جامعهء توحیدی
«دربارهء اسلام و از جمله«اسلام رحمانی
!سکولاریسم یعنی مرگ بر اسلام
سفر به سرزمین ممنوعه
تحولات جامعه در سال پیش رو
!ما آتش پرستیم
چهارشنبه سوری، خاری در چشم اهریمن
مرگ حکومت اسلام در سالروز تولدش
دربارهء بیانیه های زنجیره ای جناح اصلاحاتچی
میخ های تابوت مرجعیت شیعه
توضیحی دربارهء یک حد شرعی
رستاخیز ایرانیان و دشمنانش
قصاص یا توحش اسلامی
!بازگشت گربه نره
اسلام که تنگ آید --- آخوند به جفنگ آید
درک شرایط مبارزه در قلمرو اهریمن
دربارهء شکنجه و لواط اسلامی
عینکِ سبزِ فریب
سرانجام انقلاب مخملی در قلمرو اهریمن
مافیای روحانیت در نبرد مرگ و زندگی


This page is powered by Blogger. Isn't yours?

     E.mail                     Home
دکتر اسماعیل خویی

اعلامیه جهانی حقوق بشر
کمیته دفاع از حقوق بشر
حزب مشروطه ایران
سکولارهای سبز
مقالات سیاسی
درفش کاویانی
زنده باد انقلاب
سکولاریزم نو
علیه تبعیض
فرهنگشهر
بی خدایان
انجمن آرا
کاوه سرا
سربازان
نیلگون
زندیق
افشا
کافر


آژانس خبری کوروش
اخبار روز
اطلاعات.نت
ایران امروز
پارس دیلی نیوز
ایران پرس نیوز
ایران گلوبال
ایران تریبون
بلاگ نیوز
روشنگری
گزارشگران


نوید اخگر
نادره افشاری
منوچهر جمالی
آرامش دوستدار
امیر سپهر
پری صفاری
میرزاآقا عسگری
بهرام مشیری
اسماعیل نوری علا



Archives