IRAN LAND'S REPORT           گزارش به خاک ایران
سیامک مهر
Thursday, March 29, 2007

 

در مبارزه با جهل و جنایت خط قرمزی وجود ندارد.

مطلب ارزشمندی خواندم از آقای اسمائیل نوری علا در این آدرس با عنوان: « احترام دمکراتیک به باورهای مردم» که مرا بر آن داشت تا نظر خودم را در همین ارتباط و در تأیید سخنان ایشان بنویسم. گرچه یکی دوجا در همین وبلاگ به این موضوع پرداخته ام و هرکجا لازم افتد باز چنین خواهم کرد.

بارها گفته شده و تأکید شده که به عقاید دیگران احترام نمی گذارند، بلکه به آزادی عقیده مردم باید احترام گذاشت. زیرا اگر غیر از این باشد پس می باید به رأی و نظر فاشیست ها و نژادپرست ها نیز احترام گذاشت. اگر غیر از این باشد باید برای عقاید امثال هیتلر که می گفت سیاهان آفریقا نیمه میمون هستند احترام قائل بود. باید اندیشه های کوکلاس کلان ها را محترم شمرد و به طریق اولی اعمال و رفتار ضد بشری اینان و شکنجه و کشتار و هالوکاست و کوره های آدم سوزی برساخته بر این اندیشه ها را نیز توجیه پذیر دانست و تأیید نمود.
من نمی توانم به عقیده ای احترام بگذارم مبنی بر اینکه می توان انسان را تا میان در چاله فرو برد و سپس آنقدر سنگ بر سر و تنش انداخت تا کشته شود. برای من حتا این رأی که می توان بر تن نازنین انسان تازیانه زد به اندازه کافی اهریمنی و پلید است. من نمی توانم عقیده ای را محترم بدارم که حکم به بریدن دست و پای انسان در خلاف جهت می دهد و رهایش می کند تا بمیرد. من نمی توانم به فکر تباه و شرم آور شریک کردن مردم در قتل و کشتار که در بطن احکام جهاد و قصاص و سنگسار نهفته است احترام بگذارم.
برای من این فکر نه تنها محترم نیست بلکه به شدت ننگین و زشت است که دگر اندیشان یعنی هرآنکس که عقاید و افکاری مغایر با اندیشه ها و باورهای من دارد را نجس بدانم و تحت عناوین کافر و مشرک و منافق و مرتد و ... کمر به قتلشان ببندم.
نزد من این جمله که می گوید: « زندگی عقیده است و جهاد » پلیدترین اندیشه هاست. از سروته این کلام خون می بارد. جهاد در راه عقیده همان غارت مقدس است. به قتل رساندن مخالفان عقیدتی و سپس غارت اموال و به بردگی بردن زن ها و کودکانشان. کاری که مسلمان ها در قرون اولیه اسلام با ایرانیان کردند. جهاد در راه عقیده یعنی حقیقت محض پنداشتن عقیده خود و نه فقط باطل شمردن عقاید و اندیشه های دیگران که حتا مهدورالدم دانستن باورمندان دگراندیش و جنگیدن و کشتار آنان. حاملان این اندیشه هزاران بهایی را در یکی دو سده اخیر به قتل رساندند. صاحبان این عقیده در همین روزگار، زبان فریدون فرخزاد را از حلقومش بیرون کشیدند و گلوی دکتر شاپور بختیار را دریدند. مؤمنین به این سخن گهربار، نویسنده بزرگی چون سعیدی سیرجانی را با شیاف پتاسیم به قتل رساندند، فروهرهای نازنین را کارد آجین کردند و گلوی نویسنده ها و اندیشمندانی چون پوینده و مختاری را آنقدر فشردند تا خفه شدند. مردمی که « عقایدشان را بر شمشیرهایشان » حمل می کنند اهریمنان دیو سیرت و دیو صورتند. همانانی هستند که با شعار یا زهرا قبول کن، یا حسین قبول بفرما دانشجویان را در تیر 78 از پنجره خوابگاه ها به بیرون پرتاب می کردند. معتقدین و مؤمنین به این آموزه ها، هیولاهایی جانستان و خونریزند.

صاحبان باورهای زشت و غیر انسانی و متجاوز و طبعاً جزمی، بیش از دیگران از نقد و انتقاد برافروخته می شوند و به سرعت احساساتشان جریحه دار می شود و هر فکر مخالفی را توهین به اعتقادات خود می پندارند. چه در نوشته و گفتهء شما لفظ توهین آمیز به کار رفته باشد چه نه، همین که مخالف باورهای ایشان باشد توهین قلمداد می شود و از این طریق خود را برای سرکوب دگر اندیشان برحق می شمارند. این ضروریست که آن اندازه شجاع باشیم تا در برابر ایشان خود را نباخته و به مصلحت اندیشی و مماشات در نیافتیم و زبانمان الکن نشده و به تته پته نگراید. اصلاً مگر می شود فکر پلیدی را همزمان هم به جهت روشنگری و آشکار ساختن جنبه های مخربش نقد کرد و زشتی هایش را بر ملا ساخت و هم بدان احترام گذارد و از حاملانش به نیکی یاد کرد؟
من بر این نظرم که بسیاری از باورهای مسلمین به اندازه ای منحط، تباه، پلید و کثیف و زشت و ضد انسانی است که جز با نثار مداوم دشنام بر این عقاید، آنجایی که قداست نیز یافته اند نمی توان مقابله و مبارزه کرد و از ساحت زندگی انسانی دورشان ساخت.

اگر در روزگاری به سر می بردیم که حکومت وقت رسماً چنین احکام و شریعت و اعتقادات خشن و وحشی را به ماتحتمان اماله نمی کرد و این باورها در پستوی خاک گرفتهء ذهن کپک زدهء مؤمنین بی جنبش و حرکتی تلنبار شده بود ( گرچه چنین روزگاری در ایران بعد از هجوم مسلمانان به طور مشخص وجود نداشته است.) قصه ما از زمین تا آسمان فرق می کرد. اما من به روزگار خودم با گوشت و پوست و استخوان زهرآبهء این افکار اهریمنی را چشیده ام. در همین سالها بارها تازیانه خورده ام، تحقیر شده ام، دست و پایم را بریده اند، شکنجه ام کرده اند، تیرباران شده ام، به دارم آویخته اند، سنگسارم کرده اند ...

باید از احکامی چون جهاد و قصاص و رجم و تازیانه با دشنام یاد کرد، با نام بد. باید از حاملان و باورمندان به چنین افکار زشتی با دشنام یاد کرد. باید از احکام و عقایدی که زنان را نیمه انسان و بی حقوق می داند با دشنام یاد کرد. باید از همه مقدسینی که بر پایه احکام قتلو قتلو به قداست رسیده اند با دشنام یاد کرد.

این عصیان است.




Tuesday, March 27, 2007

 

اتحاد ملی یا انسجام اسلامی؟
میرزا آقاعسگری (مانی)
از سایت فرهنگشهر

علی خامنه‌ای در پیام خود، سال ۱۳۸۶‬ را "سال اتحاد ملی و انسجام اسلامی" نامگذاری کرده است. خبرگزاری بی بی سی


خمینی می‌گفت:« ملی‌گرایی خلاف اسلام است»! رژیم اسلامی تهران در درازای عمر قانقاریائی خود در همه‌ی پهنه‌ها با فرهنگ ایرانی، با هویت ایرانی، و با برجامانده‌های آثار باستانی ایرانی دشمنی کرده است. خلخالی و دارو دسته‌اش هجوم برده بودند تا تندیس حکیم ابوالقاسم فردوسی را در میدان فردوسی تهران فروکشند. او می‌خواست بقایای تخت‌جمشید را هم با خاک یکسان کند که واکنش تند ایرانیان و جهانیان مانع از آن کار شد. در سال 1358 در همدان، حزب‌الله به کتیبه‌های گنج‌نامه که بر تنه‌ی صخره‌ای بلند برجای مانده است «هجمت» برد و با تیراندازی و سنگ‌پرانی به این دو سنگ‌نبشته زیانهای جبران‌ناپذیری وارد کرد.

سران و کارگزاران عرب‌تبار و ایرانی‌نشین در 28 سال عمرسیاه این حکومت، یا به ویران کردن آثار باستانی ایران پرداختند یا بخشی از آن را دربازارهای بین‌المللی قاچاق آثار باستانی به خارجیان فروختند. هم اکنون هم زیر پوشش ایجاد سد و راه و کارخانه، سرگرم اجرای توطئه‌ی ویران کردن دشت پاسارگاد و کتیبه‌های بیستون هستند.

کارفرمایان و کارگزاران رژیم قانقاریائی اسلامی درایران، احزاب ملی‌گرای ایرانی را سرکوب کردند، شاعران و نویسندگان ملی‌گرای ایرانی را کشتند یا در زندانها پوساندند یا وادار به گریز از ایران ساختند. این حکومت، که خامنه‌ای از آغاز آن، سهم بالائی در قدرت داشته است، با شعارهائی همچون «حزب فقط حزب‌الله» نه تنها احزاب ملی را متلاشی کردند، بلکه نمایندگان سیاسی جریانات ملی همچون: شاپوربختیار، داریوش فروهر، دکترعبدالرحمان قاسملو، دکترشرفکندی، دکترکوروش آریامنش، فریدون فرخزاد، وسعیدی سیرجانی و... را ترور کرد.

این حکومت، تا سالها از پذیرش نامهای ایرانی برای بچه‌های ایرانی جلوگیری کرد.

این حکومت شاهنامه‌ی فردوسی را دشمن شماره یک فرهنگی خودش ارزیابی کرد.

این حکومت، خفت‌بارترین قراردادهای ایران برباد دِه اقتصادی و سیاسی و دریائی را با بیگانگان و در سرآمد آنان با روسیه بست تا در صحنه‌ی سیاست بین‌المللی تنها نماند.

این حکومت، ثروتهای ملی مردم ایران را به حزب‌آلله لبنان، به تروریستهای فلسطینی، عراقی، افغانی، لبنانی و مراکشی داد تا «اسلام ناب محمدی»‌اش (ترور، جنگ، اغتشاش و ناآرامی) را صادر کند، تا مخالفین نظری و سیاسی‌اش را در سراسر جهان ترور کند، تا ایرانیان میهن دوست را در منطقه و فراتر از آن سربه نیست کند.

این حکومت، و از جمله خود این علی خامنه‌ای دارای پرونده‌های تروریستی در دادگاههای بین‌المللی هستند.

و اکنون که انسجام اقتصادی رژیم رو به گسیختگی‌ی همه‌جانبه دارد، اکنون که انسجام سیاسی رژیم رو به فروپاشی است، اکنون که آموزگاران، زنان، کارگران و مردم مناطق محروم ایران در برابر حکومت قامت افراشته‌اند، اکنون که رژیم تهران در انزوای بین‌المللی قرار گرفته است، اکنون که سیاستهای نابخردانه‌ی رژیم، ایران را در آستانه‌ی هجوم خارجیان قرارداده است، اکنون که نوروز و چهارشنبه‌سوری و آئین‌های ملی ایرانیان، کیان «اسلام ناب محمدی» را به سایه رانده‌اند، اکنون که «عمود خیمه‌ی انقلاب» دارد زیر فشار داخلی و خارجی می‌شکند، خامنه‌ای سال 1386 را سال «اتحاد ملی» نامیده است!

درایت ویژه‌ای لازم نیست تا دریابیم: این هم از آن ترفندهای رنگ و روباخته‌ای است که ارژیم در پوشش «تقیه» بکارمی‌بندند تا خطر را دفع کنند، و آنگاه دوباره «هجمت» خود به: ایران، ایرانی، هویت ایرانی، تاریخ و ادبیات ایرانی، و منافع ملی ایرانیان شدت بخشند.

علی خامنه‌ای می‌کوشد با بکاربردن واژه‌ی «ملی»، این واژه را آلوده کند و از محتوا خالی نماید. چون دریافته است که این‌بار، آگاهی و ناخودآگاهی ملی ایرانیان قامت فراز کرده و دارد حکومت ناایرانی حضرات را واپس می‌راند.

حکومت می‌کوشد با تصرف و مصادره‌ی سرودهای ایرانی، شعارهای ایرانی، و آئین‌های ایرانی، نه تنها آنها را ازمحتوا خالی کند، بل که نبردافزار ایرانیان در ضدیت با حکومت اسلامی را از دست آنها برباید. و با سوء استفاده از ملی‌گرائی و میهن‌دوستی ایرانیان، آنها را به زائده‌های دفاع از حکومت اسلامی‌ تبدیل کند.

ایرانیان پاکسرشت، با این رژیم هیچ‌گونه منافع مشترک ملی ندارند.چرا که این حکومت نه تنها ملی نبوده و نیست، نه تنها حکومتی ایرانی نبوده و نیست، بلکه کارگزار فرهنگ و دینی بیگانه در ایران است. رژیم تهران همه‌ی کوشش خود را بکار بسته است و می‌بندد تا ایران را که بقول رفسنجانی «غنیمت جنگی اسلام» است به ابزاری برای مبارزه با ایرانی و فرهنگ کهن او تبدیل کنند.

آقای خامنه‌ای! شما بهتر است بفکر همان «انسجام اسلامی» خودتان باشید که خوشبختانه از هم گسیخته است و رو به تلاشی دارد.شما حق ندارید واژه‌ی «ملی» را آلوده کنید! ایرانیان با شما «اتحاد ملی» نخواهند داشت. این را، تجربه‌ی تاریخی 1400 سال گذشته نشان داده است.

mani-asgari@gmx.de
www.nevisa.de




: فهرست 20 نوشتار واپسین

سرنوشت آزاداندیشی در جامعهء توحیدی
«دربارهء اسلام و از جمله«اسلام رحمانی
!سکولاریسم یعنی مرگ بر اسلام
سفر به سرزمین ممنوعه
تحولات جامعه در سال پیش رو
!ما آتش پرستیم
چهارشنبه سوری، خاری در چشم اهریمن
مرگ حکومت اسلام در سالروز تولدش
دربارهء بیانیه های زنجیره ای جناح اصلاحاتچی
میخ های تابوت مرجعیت شیعه
توضیحی دربارهء یک حد شرعی
رستاخیز ایرانیان و دشمنانش
قصاص یا توحش اسلامی
!بازگشت گربه نره
اسلام که تنگ آید --- آخوند به جفنگ آید
درک شرایط مبارزه در قلمرو اهریمن
دربارهء شکنجه و لواط اسلامی
عینکِ سبزِ فریب
سرانجام انقلاب مخملی در قلمرو اهریمن
مافیای روحانیت در نبرد مرگ و زندگی


This page is powered by Blogger. Isn't yours?

     E.mail                     Home
دکتر اسماعیل خویی

اعلامیه جهانی حقوق بشر
کمیته دفاع از حقوق بشر
حزب مشروطه ایران
سکولارهای سبز
مقالات سیاسی
درفش کاویانی
زنده باد انقلاب
سکولاریزم نو
علیه تبعیض
فرهنگشهر
بی خدایان
انجمن آرا
کاوه سرا
سربازان
نیلگون
زندیق
افشا
کافر


آژانس خبری کوروش
اخبار روز
اطلاعات.نت
ایران امروز
پارس دیلی نیوز
ایران پرس نیوز
ایران گلوبال
ایران تریبون
بلاگ نیوز
روشنگری
گزارشگران


نوید اخگر
نادره افشاری
منوچهر جمالی
آرامش دوستدار
امیر سپهر
پری صفاری
میرزاآقا عسگری
بهرام مشیری
اسماعیل نوری علا



Archives