IRAN LAND'S REPORT           گزارش به خاک ایران
سیامک مهر
Tuesday, January 22, 2008

 

امتناع دیالوگ در فرهنگ دینی (*)

1- دیو عربده

مدتی است که حجم عربده آخوندها و مسلمین حکومتی بطور بی سابقه ای افزایش یافته است. حداقل از هفت کانال تلویزیون که من به اجمال و پراکنده در آن ها چرخ می زنم، خزعبلات و یاوه های مذهبی به صورت شبانه روزی و بدون وقفه منتشر می شود.
اذان به وقت تهران از هر هفت کانال همزمان پخش می شود، بعلاوه اذان به وقت محلی هر شهر و روستا و ده کوره ای. خم و راست شدن های نمازگزاران از زاویه های مختلف و با جزئیات نمایش داده می شود. از تمامی محفل های مذهبی در مساجد و حسینیه ها و مهدیه ها و هیئت های مذهبی و تکیه ها و دخمه های تروریست ها فیلم برداری می کنند و در تلوزیون نمایش می دهند. در آغاز هر برنامه خبری به محمد و ایل و طایفه اش درود می فرستند و در انتهای برنامه، تقویم و اوقات شرعی به همراه جفنگ مسخره ای به نام" نیمه شب شرعی" که به تازگی از آستین آخوند بیرون آمده اعلام می گردد. توسط صدها آخوند و شبه آخوند و کارشناس! مذهبی و مدرس حوزه علمیه و استاد دانشگاه های اسلامی و خواهران مسلمان پیچیده در گونی سیاه از مکتب زهرا و مکتب نرجس و دانشگاه الزهرا و امام صادق و دانشگاه امام حسین و دانشگاه حدیث و دانشگاه علوم قرآنی و ... در تلویزیون برنامه سخنرانی و میزگرد برگزار می شود. هر بسیجی و حزب الهی و بازجو و شکنجه گر و پاسدار قاتل و ریش و پشم داری که بر پیشانی اش اثر سُم خر نقش بسته، دکتر و کارشناس خوانده می شود.

اخیرأ مردک عجوزه ای شبیه به حاجی بازاری های جمعیت های مؤتلفه را که کارشناس شیطان شناسی می خوانند به میزگردی دعوت می کنند و مجری برنامه از وی درباره ویژگی های شیطان و مصداق های آن در روزگار ما سؤال می کند. او نیز مانند مومیایی گریخته از دفینه های اعصار جن و جادو، همه نفرت و کینه انباشته در وجودش را از مردمان جهان متمدن و آزاد اروپا و آمریکا، از دموکراسی های بزرگ، مثل شیرآبه ای از چرک و خون به بیرون ترشح می کند.
مسلمانان حکومتی، تخیلات بی مأخذ و بیمارگونه در باره خدا و بهشت و جهنم و امام زمان و دنیای پس از مرگ و قیامت و محشر و هزارهزار مزخرفی را که از مغز پیامبران و امامان و آخوندهای شیاد و شارلاتان تراوش کرده، مثل آبشاری از فاضلاب و گُه و کثافت بر سر و روی ملت می پاشند. گویا در زندگی بشر هیچ موضوع و مضمون و حرف و صحبت و دلبستگی و دلمشغولی دیگری وجود ندارد. گویا انسان به این دنیا آمده است که از صبح تا شب و در تمامی عمر خود، نامربوط ترین افکار و سخن های برآمده از اذهان موهوم پرست و یاوه گو را بگوید و بشنود.

رحیم پورازغدی، تئوریسین تروریست ها، برنامه ای در تلویزیون دارد با عنوان " آزادی و دشمنانش" که در حقیقت از نسبت مسلمانان با آزادی صحبت می کند. او در این برنامه با گستاخی مردم غیر مسلمان دنیا را تهدید به نابودی می کند. او پس از اینکه فرقه ها و مذاهب گوناگون مردم هندوستان را شرک و بت پرستی می خواند، معتقدان به این ادیان را لعنت می کند و با تهدید می گوید: "خدا با ایشان معامله دیگری خواهد کرد." لابد قرار است دست خدا از آستین ولی فقیه بدر آید و با یک بمب هسته ای سرنوشت قوم لوط و قوم صالح را تکرار کند.
رحیم پورازغدی می گوید در سفر به هندوستان معبدی دیده است که انبوه مؤمنین" فلان چیز" - به عنوان مثال آلت تناسلی - راعبادت می کردند و در فضای معبد تعداد زیادی میمون به اینسو آن سو جست و خیز می کردند و گاهی مدفوعشان را بر سر و لباس زائرین می ریختند. به طوری که هر بار که به محل سکونتمان باز می گشتیم به ناچار حمام می کردیم. ( این صحبت ها را از حافظه نقل می کنم).
اما او نمی گوید که در حرم امام هشتم در مشهد نیز انبوه مؤمنین" فلان چیز" را عبادت می کنند و کبوترهای حرم که به اینسوی و آنسو جست و خیز می کنند، گاهی مدفوعشان را بر سر و لباس زائرین می ریزند.

حسین الهی قمشه ای یکی دیگر از اسلام فروشان رژیم اسلامی است که در تلویزیون برنامه های مکرر دارد. او مغز و ذهن یک تیپ و گروه دیگری از جامعه را نشانه گرفته است. پای منبر وی غالباً نوکیسه های مسلمانند که از محل جاکشی برای رژیم اسلامی سهم قلیلی از غارت مقدس نصیب برده و با تحصیل از نوع سهمیه ای از دانشگُه های اسلامی مدرکی هم ابتیاع کرده اند و یا مدرک حوزه ای ایشان را معادل دانشگاهی زده اند. قشری که تصور می کنند خیلی باسواد و هنرمند و مدرن می باشند، به آخر تمدن و اوج دانش و پیشرفت و تکنولوژی دست یافته اند، تکلیف جهان و هستی و حیاط را با دانش و فلسفه عمیق خود روشن کرده اند و اکنون نادم و پشیمان و دلزده از زندگی ماشینی و فرهنگ غربی با بازگشت به خویشتن خویش و در دامن عرفان و سنت های اسلامی یعنی در واقع زیرعبای آخوند، جمع شده اند تا با اداهای صدمن یک غاز پسامدرنی به آرامش روحانی برسند.
به واقع هم گاه چنان آرامشی از انتقال عرفان های استاد قمشه ای به ایشان دست می دهد و چنان بار هستی بر دوش ایشان سبک می شود که نه وزن سنگ های سنگسار را در دست خود احساس می کنند و نه سنگینی جنازه هایی را که در آنسوی خیابان از جراثقال آویزان است بر دوش خود...

2- منطقِ الله

اولین و آخرین شرط گفت وگو آزادی است. آزادی اندیشه و بیان بدون حصر و استثناء و پایه ای ترین آزادی ها، آزادی کفرگویی است. همان گونه که بزرگان گفته اند، اساساً آزادی با کفرگویی آغاز می شود.
اسلام با" آزادی" مشکلی حاد و حل ناشدنی و تضادی غیر قابل رفع دارد. به همین دلیل مسلمانان پیوسته در پی آنند که" آزادی" را تعریف کنند. اما تلاششان عبث است، چراکه دچار تناقض گویی های آشکار می شوند. هدف مسلمانان از تعریف بی امان آزادی گنجاندن اجباری آزادی در فضای تنگ و نفسگیر و خفقان آور احکام و شرایع و امر و نهی های اسلام است. مسلمانان می کوشند که از آزادی های فردی و اجتماعی، مفاهیمی چون بی بند و باری، بی اخلاقی، اباحی گری، ولنگاری، فساد، بی عفتی و هرج و مرج و امثالهم را در اذهان بپرورانند. سمبل آزادی کُشی نزد مسلمانان "حجاب" است و نظریه آزادی کُشی در فریضه امر به معروف و نهی از منکر تئوریزه گشته است.
آموزه های اسلامی، مؤمنین را دشمن آزادی و متجاوز به حقوق دیگران تربیت می کند. شاهد این مدعا نیز چالش و درگیری دائمی مسلمانان با جامعه های اروپایی و آمریکایی محل سکونت خود است. مثال مسلمانان مهاجر به کشورهای آزاد و متمدن، مثال آن کناسی است که در بازار عطرفروشان دچار سرگیجه و تهوع می شود. مانند احمدی نژاد که دموکراسی را تهوع آور می خواند. البته این چالش و درگیری تنها با غیر مسلمانان نیست، بلکه مکانیزم امر به معروف و نهی از منکر بیشتر به خاطر مراقبت از مؤمنین در برابر فکر شیطانی آزادی خواهی ساخته و پرداخته و تعبیه گردیده است.

زمانی به بی منطقی علاج ناپذیر اسلام گراها بیشتر پی می بریم که به رفتار دوگانه آنان با مسئله حجاب دقت کنیم و یا ببینیم که چطور با اینکه جمهوری اسلامی، چندین و چند کانال رادیوتلویزیونی و ماهواره ای در سرتاسر دنیا دیرزمانی است تعبیه کرده که از هرکدام از بام تا شام یاوه می بافند، ولی استفاده از برنامه های ماهواره ای دیگران را برای مردم ممنوع کرده اند. اسلام گراها در تمام نقاط جهان و تمامی دموکراسی های بزرگ و کشورهای اروپایی و آمریکایی مسجد و مرکز اسلامی برپا کرده اند؛ در مقابل آیا تاکنون اجازه داده اند که یک کلیسا و کنیسه و آتشکده مخروبه در ایران حتا بازسازی شود؟ ایرانیان بهایی را که اگر نتوانند به قتل برسانند، گورستان آنها را بدون شک تخریب می کنند.
تراژدی انسان آزاداندیش در جامعه اسلامی آن است که پیوسته باید تظاهر کند که وی نیز به اندازه بقیه بی شعور، نادان و شبیه گوسفند است. مانند تظاهر به روزه داری...

3- فرهنگ تکصدایی

در بررسی تاریخ ایرانزمین، فرو رفتن در اعماق مه آلود پیش از اسلام برای توضیح وضعیت امروز نه تنها راهگشا نیست، بلکه چهارده قرن سلطه بلامنازع اندیشه اسلامی در تمامی حوزه های خصوصی وعمومی را به کسر کوچکی از داده های لازم تقلیل می دهد که به شدت گمراه کننده است. با توجه به بالغ بر یک هزاره استیلا و اقتدار یک طرز تفکر، یک بینش و جهان بینی، یک تعریف از هستی و حیات، که تنها یک شارح و سخنگوی متکلم الوحده دارد، بایستی تمرکز خود را برای توضیح هر پدیده ای در فرهنگ و تمدن ایرانزمین معطوف به بررسی ریشه های اسلامی آن پدیده ساخت. پدیده هایی چون فرهنگ تک صدایی، مردسالاری، پدرسالاری، خردستیزی، زن ستیزی، بیگانه ستیزی، مرگ اندیشی، دنیاگریزی، عقب ماندگی، توطئه باوری. بسیاری از ویژگی های بعضاً منحصر به فرد در تاریخ و فرهنگ خود را باید بیشتر از هرکجا در اعتقادات، آموزه ها، احکام و شرایع و امر و نهی های اسلام جستجو کرد. نشان دادن این حقیقت که علت تکصدایی بودن فرهنگ ما و غیبت دیالوگ در این فرهنگ، فقط و فقط ریشه در فرهنگ و سنت اسلامی دارد، به ابزار و روش های پیچیده ای نیاز ندارد.
وقتی خدا حرف می زند، هیچ صدای دیگری قابل شنیدن نیست. خدا با هیچ کس وارد دیالوگ نمی شود. وکیل و نماینده خدا نیز با انسان گفت و گو نمی کند. مؤمنین نیز چنین اجازه ای ندارند. (**)
گفت وگو با مؤمنِ مسلم غیر ممکن است. امتناع گفتگو در فرهنگ دینی تابعی است از امتناع تفکر در همین فرهنگ. یعنی وقتی که به طریق اولی اندیشه تعطیل باشد، خود به خود سخن گفتن از گفتگو نیز بی معنی است. عامل اساسی در تعطیلی اندیشه در فرهنگ اسلامی وجود شمشیر اقتلو اقتلو است. هر گاه فردی که صاحب صداست دچار خیالات بشود و تصور کند که با مؤمنِ مسلم می تواند گفتگو کند، دائماً باید مراقبِ شمشیری باشد که مؤمنِ مسلم پَرِ شالش به میان بسته است. وگرنه این دیالوگ سرانجامی شبیه به عاقبتِ گفت و گوهای احمد کسروی با نواب صفوی پیدا خواهد کرد.

در طول تاریخ ما تا آستانه انقلاب مشروطیت که صداها و زمزمه هایی دیگرگون و متفاوت از سوی برخی روشنفکران از قبیل آخوندزاده، آقاخان کرمانی، طالبوف، میرزاملکم خان... به گوش میرسد، فقط وفقط آخوند سخن گفنه است. آخوند ها و دینکاران صدا و سخن انسان را در این سرزمین به مدت چهارده قرن مصادره کرده اند.
پروسه دیالوگ اساساً با وجود حداقل دو صدا اتفاق می افتد، و با دو صدا معنی و ظهور و بروز می یابد. و چون به جز یک صدا، صدای خدا، صدای دیگری نه اینکه وجود نداشته- که گهگاهی چون شهاب ثاقب در آسمان حیات ما برقی هم زده است- بلکه هرگز جسارت و جرئت بروز پیدا نکرده و هیچ گاه به تشخص و فردیت دست نیافته است، بنابراین بین دو انسان ایرانی هرگز گفت و گویی روی نداده است. همه ادبیات کلاسیک ما و تمامی فلسفیدن های ما یا تک گویی هایی هزیان گونه با زبانی ترس خورده در حاشیه های هستی است و یا منبر و موعظه است. حتا پادشاهان و رهبران به ظاهر عرفی با صدای آخوند، با صدای چوپان با رعیت سخن گفته اند.
نهایت ساده لوحی است اگر کسی گمان کند که با مسلمان می تواند گرد میزی بنشیند و گفت وگو کند...

---------------------------------------------------------------------------------
* با وام از عنوان کتابی تألیف آرامش دوستدار به نام" امتناع تفکر در فرهنگ دینی"
** با آنان که آیات خدا را مورد انکار قرار می دهند منشینید. نساء 140
siamakmehr@yahoo.com




Friday, January 18, 2008

 

زمینه اختلالات روانی در روضه خوانی و عزاداری

باورها و آموزه ها و ارزش ها و احکام اسلامی در ذات و گوهر خود با شادی و شادخواری و شادکامی در ضدیتی غیرقابل حل و هضم قرار دارند. گذشته از مرگ اندیشی و خوارداشت زندگی در بنمایه های اندیشه اسلامی، اما دایره محرمات و منکرات اسلام به گرد انسان آنچنان تنگ تابیده و پیچیده شده که یک خنده ساده را هم با شرط و شروط و اما و اگر روبرو ساخته است. گویی که تعریف انسان" حیوان ضاحک" نیست، بلکه "حیوان گریان" است.
زوزه و صیحه و اشک و آه و ناله و سوز و گداز روضه خوان ها و مداحان و عزاداران اهل بیت و های های گریه مؤمنین در عزاداری ها، بیش از همه چیز نشان از اختلال در تعادل روانی این جمع بیمار دارد. در اثر تکرار و تداوم مصیبت خوانی و عزاداری و گریه و مرثیه و ماتم و عادت زدگی و سابقه دراز دامن آن در طی قرون، و انباشت یاوه ها و ترهات پوچ و هردم فزاینده ای که درباره واقعه پیش پا افتاده کربلا تنیده و بافته شده و می شود، قشری ضخیم و چسبناک در لایه های ذهن مؤمنین رسوب کرده و به شکل نوعی بیماری مزمن جمعی قوام یافته است. این نابهنجاری دقیقاً به دلیل خصلت اپیدمیک و فراگیر آن، پدیده ای عادی و طبیعی تلقی گردیده و از چشم نزدیک بین بسیاری دور مانده و مورد پرسش و آسیب شناسی قرار نگرفته است.
روضه خوان ها و مداحان برای تأثیر بیشتر بر احساسات و عواطف سطحی مخاطبین خود از روش های گوناگونی سود می جویند. آنان با بیانی مبالغه آمیز و حزن آلود و گریه های مداوم و جاری ساختن اشک بر گونه های خود، دیگران را به تقلید از این عمل تشویق می کنند. با تشریح و بزرگنمایی جزئیات مصائب و شکنجه هایی که بر کشته شدگان واقعه کربلا رفته است می کوشند که از طریق تحریک احساسات مخاطب، وی را به نوعی از خودآزاری دچار کنند که پی آمد آن شکلی از خلسه و نشئه گی است که لذتی بیمارگونه و موقتی به فردی که هدف قرارگرفته است می بخشد. به عنوان مثال روضه خوان توصیف می کند که چگونه با عمود آهنی آنچنان بر فرق حضرت عباس سقای دشت کربلا کوفتند که از اسب به زیر افتاد و مغزش متلاشی شد. دشمنان حتا به این هم اکتفا نکرده و بدن حضرت عباس را مثله و تکه پاره کردند.
روضه خوان همه این جزئیات خشن و مشمئز کننده را با کوبیدن به سر و سینه خود و عربده و های و هوی بیان می کند.
از طرفی به ویژه نوجوانان و جوانانی که از هرگونه تفریح و شادی و رقص و آواز و عشق ورزی محروم گشته اند، با مراسم عزاداری و سینه زنی و زنجیرزنی و با حرکات ریتمیک که همراه و هماهنگ با نوای طبل و سنج و اشعار موزون و مقفا انجام می گیرد، فرصتی می یابند تا با تکان دادن و چرخش اندام خود نیازهای طبیعی سرکوب شده را التیام بخشند. شبیه آن چیزی که در ورزش های باستانی و ورزش های رزمی مورد استقبال قرار می گیرد. نوعی رقصیدن مجاز!
در جوامع اسلامی به دلیل دخالت ها و امر و نهی های بیشمار و خشن آخوندها و دینکاران و اسلام فروشان و حرام و گناه آلود شمردن رفتارهای طبیعی افراد به ویژه در مورد سکس و معاشقه و چارچوب های تنگی که در نظر گرفته شده است، هیچ وضعیت متعادل روحی و روانی وجود ندارد و هر فردی به نوعی دچار اختلالات شخصیتی و روانی است. به رغم مجاز بودن استفاده از چهار زن رسمی و شصت زن صیغه اما نفس امریه ای و دستوری بودن و تحمیل چارچوب تحقیر کننده در روابط جنسی، معاشقه و سکس را به عمل جماع تقلیل و تخفیف داده و به جز تخلیه فشار غریزه ای حیوانی نتیجه ای دربر ندارد. و این در صورتی است که نیمی از افراد جامعه یعنی زنان مفعول و بی اختیار و بی اراده شناخته شده و از همین مقدار آزادی و امتیاز نیز محرومند.

در داستان "خواجه تاجدار" یکی از کارهای زنده یاد ذبیح الله منصوری، در بخشی که به تبعید آغا محمدخان قاجار در نزد کریم خان زند در شیراز می پردازد، آمده است که چگونه آغا محمدخان که فاقد قدرت جنسی بود تفریح عجیبی را برای خود برگزیده بود.
آغا محمدخان جوان بیرون از حصار شیراز در پی گشت و گذار و شکار در صحرا، با تمهیدِ تله و دام روباه می گرفت و پس از اینکه زنگوله ای به گردن حیوان می بست، آن را رها می کرد. او این عمل را با به دام انداختن تعداد زیادی روباه تکرار می کرد. حیوان بیچاره که در فصل جفت گیری به سر می بُرد، هرگاه که به جفت خود نزدیک می شد، با به صدا درآمدن زنگوله، جفتش به تصور اینکه سگِ گله و سگ چوپان به او نزدیک می شود پا به فرا می گذاشت و به این طریق هردو از ارضای جنسی محروم می ماندند. در پایان فصل زمانی که روباه ها بر اثر فشار عصبی ناشی از سرکوب و محرومیت و بازمانده از پاسخ به نیاز طبیعی خود دچار اختلال روانی می شدند، با زوزه های شدید و پیاپی که از تپه های اطراف حصار شیراز به گوش می رسید، خواب راحت را از ساکنان شهر می ربودند.

تا زمانی که آزادی نباشد؛ تا زمانی که در کنار هر مسجدی یک کلیسا و کنیسه و معبد و آتشکده ای وجود نداشته باشد تا هرکس خدای خودش را عبادت کند؛ تا زمانی که در کنار هر مسجد و مهدیه و حسینیه و تکیه ای، یک کاباره و دیسکو و دانسینگی وجود نداشته باشد تا شادی های طبیعی را به جوانان عرضه کند؛ تا زمانی که در کنار هر خیمه ای که شربت پخش می کند و عربده حسین حسین سر می دهد، یک بار کوچک، یک مشروب فروشی وجود نداشته باشد تا لبی را تر کند؛ هرگز به عمق بی ربطی و بیهودگی و پس ماندگی باورها و اعتقادات یک فرقه مذهبی مریض و متجاوز و از گورگریخته پی نخواهیم برد.




Monday, January 14, 2008

 

جنایت

سکوتِ خفت بار

کردار و رفتار فاشیستی و انسان ستیز و زندگی سوز آدمخوارهای نظام فقاهتی از آنجایی که طابق نعل بالنعل احکام و آموزه ها و شرایع مسلم اسلامی است و چونکه هر حکم بی شرمانه ای بر اساس آیات و نصوص قرآنی اجرا می شود، از چشم و چشم انداز مؤمنین خارج بوده و قابل رؤیت نیست. اصولاً از سربریدن و اعدام و شکنجه و تجاوز و سنگسار و بریدن دست و پا و تکه پاره کردن و مثله کردن معترضان و مخالفان نظام نکبت الهی، هیچ احساسی به مؤمنین و مسلمین دست نمی دهد. اینان در برابر هر ستم و تبعیض و جنایتی که بر طبق اصول اسلام صورت می گیرد، حتا اگر از اندکی وجدان سالم و عواطف و خوی و خصلت های انسانی برخوردار باشند، اما زبان بسته و افلیج و از کارافتاده اند. مسلمانان فقط و فقط در برابر الله مسئول هستند و نسبت به فروزه های نیک انسانی و در مقابل وجدان های پاک و شریفی که جان انسان را مقدس می دانند و جانستانی را اهریمنی و زشت ترین افعال بشر می شمارند، هیچگونه احساسی ندارند.
چرا هیچ صدای اعتراضی از مسلمانان در برابر تبعیض ها، ستمکاری ها، ددمنشی ها و جرم و جنایتی که حاکمان جمهوری اسلامی با گستاخی و وقاحت و بی شرمی بر هموطنان و همنوعان ایشان اعمال می کنند شنیده نمی شود؟ چرا؟




Friday, January 11, 2008

 

به سوی تحریم انتخابات
جبهه ای بدون جنگ

انتخابات مجلس هشتم یکی از بزنگاه های مهم تاریخی و شاید آخرین فرصتی است که تمامی افراد و گروه ها و احزاب و سازمان هایی که تاکنون به نوعی و به نحوی با رژیم اسلامی بده بستان داشته و لاس می زده اند، با تحریم آشکار، قاطعانه و بدون اما و اگر، به دامن ملت باز گردند.
زمانی که رهبر رژیم در کارناوال استان یزد با صراحت، انتخابات را" نمایشگاه" اقتدار نظام می نامد، در حقیقت پوچ بودن تصور پارلمانتاریسم در حکومت اسلامی را با وقاحت به رخ می کشد. آنانی که تا به حال به بهانه انتخاب بین بد و بدتر و به دنبال سراب شرّ کمتر، بدی و شرّی دائمی را بر ملت آوار کرده اند، از خواب گران برخیزند و یکبار برای همیشه بنا به مثل" یا رومی رومی یا زنگی زنگ"، تکلیف خود را با ملت و آینده ایران روشن کنند. اگر بادی در سر و ریگی به کفش نداشته باشند و یا قادر باشند که از منافع حقیری که نظام اسلامی مثل تکه استخوانی به سویشان پرتاب می کند دل بکنند، ملتی که با هوشیاری ناظر کمترین تحرک و فعالیت آنان بوده و هست، ای بسا چشم خود را بر بسیاری از فرصت طلبی ها و ندانم کاری های ایشان ببندد و با آغوش باز پذیرای ایشان گردد.
حاشیه نشین ها، توده ای ها، اکثریتی ها، ملی مذهبی ها، نهضت آزادی و حتا طیفی از اصلاح طلبان به طور بالقوه دارای آن اندازه پتانسیل و استعداد لازم هستند که میان خود و رژیم اسلامی خط فاصل روشن و شفافی ترسیم کنند. تحریم قاطعانه انتخابات از سوی این گروه ها و افرادی که تاکنون با تمجمج و یکی به میخ و یکی به نعل زدن به سردرگمی و بی تصمیمی هواداران خود دامن می زدند و آنان را به آلت فعل رژیم اسلامی تبدیل کرده بودند، می تواند تکلیف رژیم را یکسره کرده و در سراشیبی سقوطی حتمی قرار دهد.
نظام اسلامی اکنون به رغم هارت و پورت رهبر و نظامیان وابسته به او، آنچنان منزوی و شکننده گردیده است که با تحریم همه جانبه انتخابات مجلس هشتم دیگر هیچ حرف و حدیثی برای گفتن نخواهد داشت. از سویی دیگر، امروز آشکار است که چشم جهانیان به حرکتی مردمی از داخل کشور دوخته شده است. ما همواره پشتیبانی و هم داستانی گروه ها و نیروهای جهانی و کشورهای خواهان گسترش آزادی و دموکراسی و حقوق بشر را یا با عینک بدبینی دیده ایم و یا آنچنان بلااثر دانسته ایم که حتا یک گام در جهت استفبال از این حمایت ها برنداشته ایم. تا زمانی که با نافرمانی مدنی گسترده، عزم و جدیت خود را برای تغییر و تحولی اساسی به جامعه جهانی نشان ندهیم، نمی توانیم انتظار داشته باشیم که حمایت های بین المللی جنبه عملی و مادی به خود بگیرد. تحریم انتخابات مستلزم هیچ هزینه ای نیست. کافیست در خانه بنشینید و از هوادارن و همفکران خود نیز با بیانی محکم بخواهید تا چنین کنند. بگذارید رژیم اسلامی همه نیروی خود را به میدان بیاورد. در عوض ما، ملت، یکپارچه چون یک تن در خانه می نشینیم. در خانه می مانیم و نظام اسلامی را تنها و عریان در معرض تماشای جهانیان قرار می دهیم. آیا از حضور در جبهه ای بدون جنگ نیز هراس دارید؟

امروز فکر سکولاریزه کردن سیاست در ایران فکر غالب اکثریت مردم ایران است. دانشگاهیان، کارگران، کارمندان و بازاریان نوخاسته و تحصیل کرده و طبقه متوسطِ بزرگ شهرنشین، ضرورت حیاتی جدایی مذهب از ساحت های عمومی را عمیقاً درک کرده اند. سکولاریسم اکنون تنها مشی و روش و پروسه پذیرفته شده در عرصه سیاست و حکومت و مقدمه ای پذیرفته شده برای رسیدن به آزادی و دموکراسی است. هر یک روز تأخیر در استقرار رژیمی سکولار فاجعه ای برای فرزندان ما و نسلهای آینده در پی دارد.

با وجود قانون اساسی ای سراپا اسلامی، ضد مردمی و آزادی کش و نهادهای سرکوبگر متعدد، هیچ روزنه ای در بدنه نظام فقاهتی وجود ندارد که به توان از خلال آن هوای تازه ای برای تنفس ملت جستجو کرد. سی سال تجربه و زندگی تحت این نظام عمر یک انسان است و قبول اینکه هنوز کسی پیدا می شود که فریبِ دروغ انتخابات را می خورد باورپذیر نیست. مگر از صغیران و سفیهان. مشارکت در انتخاباتی که ولی فقیه بوسیله اهرم های نظارتی خود ساخته، فقط و فقط سگ های دست آموز خود را منتصب می کند، دغدغه مونگول های سیاسی و یا آنانی است که پالانی کج دارند. هیچ حرفی پذیرفتنی نیست. هیچ بهانه ای برای شرکت در انتخابات پیش رو وجود ندارد. هر نظریه بازی و نظریه پردازی پسا مدرنی که به دنبال توجیه بی عملی مخالفان و یا به انفعال کشاندن فکر تحریم انتخابات تلاش کند، بدون شک آبی است که به آسیاب رژیم اسلامی ریخته شده است. صف ملت ایران و صف آزادی خواهی و دموکراسی خواهی با صف اسلام فروشان و دشمنان آزادی و دموکراسی کاملاً شناخته شده و آشکار است.

روند سرنگونی یک نظام استبدادی و شرور هر چقدر هم که با مبارزات مدنی و مسالمت جویانه و بدور از خشونت مقدور باشد، در نهایت و سرانجام به نقطه ای خواهد رسید که خواه ناخواه هسته مرکزی باقیمانده آن نظام را باید با قوه قهریه نابود ساخت. امروز اگر به فکر چنین سرنوشت محتومی نباشید، در آن صورت ملت نیز در اندیشه محافظت از شما در برابر جرقه ها و ترکش های ناخواسته و غیر قابل پیش بینی آن شعله سرکش واپسین نخواهد بود.

***

در همین ارتباط:
به سوی تحریم انتخابات(2)
ضربه میانی
http://khakeiran.blogspot.com/2008/02/2.html

این فیلم در باره تحریم انتخابات را ارشان در کامنت همین پست ارائه داده است:
http://uk.youtube.com/watch?v=eCt82KXPIHw




Monday, January 07, 2008

 

شراب بنوشید که شراب، دوای هر درد بی درمان است.

سرمای سخت زمستان امسال را با الکل راحت تر می شود تحمل کرد. سرشبی رفتم از یک ساقی آشنا که شبیه بسیجی هاست یک بطری یک ونیم لیتری عرق کشمش گرفتم.( گرچه عبید زاکانی توصیه کرده که شراب از دست ساقی ریشو نباید گرفت، اما چاره نبود. قیافه بیشتر ساقی ها شبیه پاسدارها و بسیجی هاست. آن ها هم چاره ای ندارند، باید خودشان را استتار کنند.)
راستش پولم نمی رسد شراب قاچاق خارجی بخرم. قبلاً ودکای قوطی می خوردم، ولی عرق کشمش خانگی اگه از عرقکشش مطمئن باشی که مثلاً قرص قاطی نزده باشد خیلی بهتر است، کافیست آبی بسوزد و جرقه هم نزند.
الکل از جمله موادی است که در بدن انسان ساخته نمی شود وگرنه بدن ما مخدرات و حتا روان گردان ها را به نوعی و به صورتی تولید می کند. تحمل درد و حالات وهم انگیز در انسان شاید تحت تأثیر همینگونه مواد است. اما الکل را حتماً باید جزو رژیم غذایی در نظر گرفت و جایش را در سبد غذایی خانواده احیا نمود. عجیب است که ماده ای را که ما ایرانیان کشف کردیم و به خواص متعدد و سودمند آن پی بردیم، آنوقت خود ما آنرا تحریم کرده و از مزایا و لذت نوشیدن شراب خود را محروم ساخته ایم. بی عقلی تا به آنجاست که ماده ای را که پاک کننده و از بین برنده آلودگی است نجس می خوانیم.
در یکی از کاوش های باستان شناسی در حوالی ارومیه، کوزه ای کشف شده است با عمر هشت هزار سال که دُرد شراب ته نشین شده در آن، از وجود شراب در سبد غذایی ما ایرانیان با چنین قدمتی یاد می کند. و یا می دانیم که در دوره هخامنشیان دستمزد کارگران را از جمله با شراب تسویه می کردند. جالب اینجاست که زکریای رازی از زمره دانشمندان بزرگ ماست که وحی و نبوت را انکار می کند و ضرورت آنرا نمی پذیرد و نجات نفوس در این عالم را در دست عقل می داند.( مأخذ ). این نگاهِ درست متعلق به شخصی است که همو الکل یعنی کشف علمی درخور توجه ایرانیان را به نام خود دارد.

در گرشاسب نامه اسدی طوسی در باره سودمندی های شراب آمده است:
شراب
دل تیره را روشنائی می است
که را کوفت غم، مومیایی می است
بـَدَ ل می کند ، بد دلان را دلیر
پدید آرد از روبهان، کار شیر
به رادی کشد، زفت و بد مرد را
کند سرخ لاله، رخ زرد را
به خاموش، چیره زبانی دهد
به فرتوت، زور جوانی دهد
خورش را گوارش، می افزون کند
زتن ماندگیها به بیرون کند

درباره این شعر در اینجا می توانید بیشتر بخوانید.

به نظر من تنها و تنها ماده ای که می تواند جایگزین مواد مخدر و مواد انرژی زا و نشاط آور دروغین و روانگردان ها و انواع و اقسام آن قرار بگیرد شراب است. محروم کردن مردم از شراب در رژیم اسلامی، آماده ساختن جامعه برای هجوم تریاک و هروئین و کراک و شیشه و کریستال و حشیش و انواع قرص و کوفت و زهرمار بود. وجود ده میلیون معتاد نتیجه مستقیم چنین سیاستی است. سرانجام هم هیچ راهی برای مقابله با بیماری خانمانسوز اعتیاد به مواد مخدر به جز آزاد ساختن شرب خمر پیدا نخواهد شد. اما متأسفانه تا نظام نکبت الهی بر ایران حاکم است چنین امری غیرممکن خواهد بود. نظیر بسیاری از آزادی های طبیعی ما که لگد مال وحوش اسلامی شده است.
لابد تا به حال شنیده اید که آبجو بهترین غذایی است که از تشکیل سنگ کلیه پیشگیری می کند و در دفع آن نیز بسیار سودمند است. اما اسارت یک اقلیت نادان در بند خرافی ترین و احمقانه ترین باورها، یک ملت را از استفاده از عقل و خرد و دانش خود محروم کرده است.
شراب انسان را به شوق و شور بر می انگیزد، به رقص و پایکوبی دعوت می کند و روحیه اجتماعی زیستن را و در میان همگان بودن را تقویت می کند که از قضا همین نکات عامل اساسی در تحریم شراب از سوی اسلام و حکومت اسلامی است. در عوض مواد مخدر افراد را افسرده و ضعیف و منزوی می سازد و انرژی های مثبت وجود مارا سرکوب می کند که دقیقاً چنین ویژگی ها و خصوصیاتی مورد نظر آخوندهاست.
حتا برای همین متدینین و مؤمنین متجاوز نیز اگر ذره ای فهم درست می داشتند، شراب درد اصلی و اساسی آنان را که درد دین است درمان می کرد. درد بدون استثناء نشانه بیماری است. به رغم استعارات و تشبیهات و رفتارهای شاعرانه وعرفانی با واژه درد در ادبیات ما، اما درد در عالم واقعیت نشانه بیماری است. درد دین نیز از آن جمله است. شراب چون راستی می آورد، شادی می زاید و نشاط آور است و چون بار هستی را بر دوش ما سبک می سازد، بدون شک در رهایی از دروغ و به ویژه ریا که اساس ایمان مذهبی است، بسیار مؤثر است.
انسان وقتی شراب می نوشد، وقتی نرم نرمک گرم می شود، وقتی شُل می شود، شاد می شود، آنوقت برای هیچ امر و نهی نابخردانه ای، برای هیچ قداستی، برای هیچ دغا و دروغی، تره هم خرد نمی کند. آنوقت مزخرف ترین چیز عالم مثلاً شکیّات نماز است. آنوقت به راحتی به ریش الله و شیطان و 124 هزار پیامبرش، به ریش بیشمار امام و امامزاده و آخوند و مرجع تقلید و مجتهد عالیقدر و ولی فقیهش می خندد. و از آنجایی که مِی با قِی ملازمه دارد، ای بسا بر این یاوه ها استفراغ هم بکند. حتا ممکن است در این وسط بادی هم از وی خارج شود. و این آخری اتفاقاً نشانه درمان درد دین است. نشانه بهبودی است!




: فهرست 20 نوشتار واپسین

سرنوشت آزاداندیشی در جامعهء توحیدی
«دربارهء اسلام و از جمله«اسلام رحمانی
!سکولاریسم یعنی مرگ بر اسلام
سفر به سرزمین ممنوعه
تحولات جامعه در سال پیش رو
!ما آتش پرستیم
چهارشنبه سوری، خاری در چشم اهریمن
مرگ حکومت اسلام در سالروز تولدش
دربارهء بیانیه های زنجیره ای جناح اصلاحاتچی
میخ های تابوت مرجعیت شیعه
توضیحی دربارهء یک حد شرعی
رستاخیز ایرانیان و دشمنانش
قصاص یا توحش اسلامی
!بازگشت گربه نره
اسلام که تنگ آید --- آخوند به جفنگ آید
درک شرایط مبارزه در قلمرو اهریمن
دربارهء شکنجه و لواط اسلامی
عینکِ سبزِ فریب
سرانجام انقلاب مخملی در قلمرو اهریمن
مافیای روحانیت در نبرد مرگ و زندگی


This page is powered by Blogger. Isn't yours?

     E.mail                     Home
دکتر اسماعیل خویی

اعلامیه جهانی حقوق بشر
کمیته دفاع از حقوق بشر
حزب مشروطه ایران
سکولارهای سبز
مقالات سیاسی
درفش کاویانی
زنده باد انقلاب
سکولاریزم نو
علیه تبعیض
فرهنگشهر
بی خدایان
انجمن آرا
کاوه سرا
سربازان
نیلگون
زندیق
افشا
کافر


آژانس خبری کوروش
اخبار روز
اطلاعات.نت
ایران امروز
پارس دیلی نیوز
ایران پرس نیوز
ایران گلوبال
ایران تریبون
بلاگ نیوز
روشنگری
گزارشگران


نوید اخگر
نادره افشاری
منوچهر جمالی
آرامش دوستدار
امیر سپهر
پری صفاری
میرزاآقا عسگری
بهرام مشیری
اسماعیل نوری علا



Archives