IRAN LAND'S REPORT           گزارش به خاک ایران
سیامک مهر
Friday, February 29, 2008

 

من به تمام اعتقادات اسلامی شما با هر قرائتی کافرم، من یک مرتد هستم.
نوید اخگر
Nawid_Akhgar@hotmail.com

تبعیض بر علیه زنان
هیچ مسلمانی در جهان وجود ندارد و هیچ قرائتی از اسلام موجود نیست که به انواع تبعیض ها از جمله پوشش زنان با دید غیر تبعیض آمیز و آزادیخواهانه و سکولار بنگرد، تمام مسلمانان از هر قرائتی چه در حکومت و چه در مقابل حکومت، تبعیض در حق زنان را به اتم وجه در دستور کار ایدئولوژیک خود دارند و چادر و چاقچور و لچک و روسری و انواع محدودیت های تبعیض آمیز پوششی را در حق زن روا میدارند تا جائی که مردم به جان آمده ایران مانند همین هفته گذشته از فشاری که این رژیم بر بانویی در خیابان بخاطر نوع پوشش میآورد فریاد بر میآورند که حکومت اسلامی نمی خواهیم نمی خواهیم.

تبعیض در مقابل نحله های فکری
هیچ مسلمانی در جهان وجود ندارد و هیچ قرائتی از اسلام چه در حکومت و چه در مقابل حکومت موجود نیست که به انواع تبعیض ها در قبال دیگر تفکرات و ایدئولوژی ها و مذاهب و نحله های فکری با دید غیر تبعیض آمیز بنگرد. سکت های متفاوت اسلامی هر کدام معتقد هستند که حتی جائی برای سکت دیگر اسلامی در بهشت وجود ندارد و خدا تنها همان دسته و سکت آنان را روانه بهشت خواهد کرد و در بغل حوریان بهشتی ولو کرده و مست و لایعقل در کنار جوی های شراب بهشتی به خوش گذرانی خواهند پرداخت ولی در همین مکان یعنی بهشت هم باز تبعیض بر علیه زنان بشدت عمل میکند و هیچ مسلمانی معتقد نیست و هیچ قرائتی از اسلام چه در حکومت چه در مقابل حکومت وجود ندارد که معتقد باشد خدا برای خواهر و مادر و زن و دختر وی هم در بهشت پسرانی را انتخاب کرده که میتوانند با حوریان بهشتی در بردن دل زنان در کنار جوی های روان شراب رقابت کنند.

البته خداوند غلمان یعنی پسران خرد سال بی ریش را هم که در بهشت جا داده برای ارضاء خواست های جنسی آقایان است و ربطی به بانوان ندارد زیرا تبعیض بین زن و مرد از روز تولد تا مرگ و نیز پس از مرگ در بهشت نیز بایستی جریان داشته باشد.

اینکه تاریخا اسلام و مسلمانان چه آنان که با احمدی نژاد ها هستند و چه آنان که بر احمدی نژاد ها هستند همیشه خود را نزدیکتر به معتقدات فاشیزم هیتلری یافته اند و سیاست ها و کیاست ها و روابط اندرونی و بیرونی خود را منطبق با آن قرار داده اند و یا رهبران مذهبی و آیت الله های کله گنده و شناخته شده از جلال و جبروت هیتلر سخن ها رانده اند و هر حرکت کوچک فاشیزم هیتلری قند در دلشان آب کرده است، علت آن بوده و هست که ریشه های تبعیض آمیز اسلام با هر قرائتی با ریشه های تبعیض آمیز در فاشیزم هیتلری یگانه است. ظهور بنیادگرائی اسلامی نه نطفه نا خلف اسلام بلکه یک سکت و فرقه صاف و پوست کنده زائیده شده از درون انواع تبعیضات اسلامی است و فرزند خلف این تبعیضات شناخته میشود.

تبعیض سیاسی و اجتماعی
اگر چه حق تبلیغ برای هر ایدئولوژی ای بعنوان رکنی برای بقاء آن تفکر تضمین شده است ولی در مکتب اسلام با هر قرائتی چه در حکومت و چه بر حکومت همچون ناسیونال فاشیزم هیتلری تبلیغ بدون زور شمشیر و بدون قوه قهریه برای صدور مکتب جایز نیست، مبنای جنگ جهانی دوم و شروع صدور انقلاب خمینی و اصولا بطور تاریخی زور و شمشیری که برای بزیر مهمیز در آوردن کفار و غیر مسلمانان در بند بند قرآن و سنت و احادیث از آن یاد میشود گواه انواع تبعیضاتی است که بر ملل غیر اسلامی روا شده و در آینده نیز روا خواهد شد، بدین خاطر امروز جکومت علی خامنه ای و مسلمانان در قدرت به این نتیجه میرسند که هر کس را از دین اسلام خارج شود میبایستی با زور تیغ و کشتار یا به اسلام عزیز باز گردانید و یا با زور تیغ او را به دیار عدم فرستاد مگر فاشیزم هیتلری منطق دیگری را برای کشتار یهودیان بیگناه و کمونیست ها و سوسیالیست ها و کولی ها بکار میبرد؟

من یک ایرانی ام که اجدادم از آسیای مرکزی و قلب روسیه روانه ایران شده تعدادی در ایران یا پرشیای قدیم رحل اقامت گزیده اند و با زور شمشیر علی، حسن و حسین و خلفای اسلامی پس از تجاوزات سالیان و سرکوب ها و کشتار های عریان تاب نیاورده و مسلمان شده اند و تعدادی رهسپار هندوستان و از آنجا به اروپا و سرزمین های دیگر پناه برده اند.

من یک ایرانیم که نمی دانم اجدادم که از آسیای مرکزی به پرشیا و ایران قدیم وارد شدند چه دینی داشتند و اعتقادتشان چه بود و چرا تعدادی از آنان به اسلام این آئین تبعیض و زجر و شکنج و نابرابری و تجاوز گردن نهادند ولی به این آگاه گشته ام زیرا به چشم دیده ام و با حواسم لمس کرده ام که من یک کافر و مرتدم که در مقابل اسلام و شمایان ایستاده ام.
زیرا مردم کشورم پس از سی سال زجر و شکنج نیز با چشم خویش دیده اند و با حواس خود لمس کرده اند که دیگر اسلام را نمی خواهند و فریاد بر میآورند که حکومت اسلامی نمی خواهیم نمی خواهیم . این دیگر یک شعار نیست یک آگاهی تاریخی است یک خواست ملی است.
حکومت اسلامی نمی خواهیم نمی خواهیم.

تاریخ پنجشنبه 28 فوریه سال 2008 میلادی سوئد استکهلم

آدرس سامانه اینترنتی نوید اخگر
http://www.nawidakhgar.com




Sunday, February 24, 2008

 

به سوی تحریم انتخابات (2)
ضربه میانی

این حقیقت که ملت ایران در مقابل و در مقابله با جمهوری اسلامی، با آلترناتیو و بدیلی سازمان یافته و با رهبری مشخص و برنامه و پلاتفرمی تبیین و تدوین شده روبرو نیست، به هیچ وجه به معنی دست شستن از مبارزه و تن سپردن به خواسته های رژیمی استبدادی و شرور نیست. فقدان آلترناتیو و وجود چنین خلائی همراهی با شعارهای رژیم و شرکت در انتخابات پیش رو را توجیه نمی کند و بیشتر خامی و افسردگی برخی افراد و گروه ها و نیروهای سیاسی را به رخ می کشد. تجربه های سیاسی و مبارزاتی بومی و جهانی به خوبی نشان می دهد که رهبری و سازمان یابی آلترناتیو، همواره پس از تضعیف و عقب نشینی نیروهای سرکوبگر که غالباً به دنبال یک همبستگی ملی خود جوش و نافرمانی مدنی گسترده روی می دهد، به طور خود به خود و بر اساس گزینش روح جمعی و قواعدی نانوشته، پیدا و آشکار گشته و ظهور می یابد.
با تحریم وسیع و یکپارچه انتخابات مجلس هشتم از سوی ملت ایران، حکومت اسلامی به ناگزیر هم در داخل و هم در برابر افکار عمومی جهانیان در موضعی قرار می گیرد که هرگز قادر به کنترل نظم سابق و خشونت و سرکوبگری از نوع شناخته شده و مسبوق به سابقه نخواهد بود و ناچار خواهد بود برای حفاظت از خود به حکومت نظامی متوسل شود که به معنی دمیدن در سر گشاد سرنا و آغاز فروپاشی جمهوری اسلامی است. دقیقاً پس از این آغازه است که نطفه های نظم و نظامی که همگان بر ویژگی ها و مؤلفه های آن - که عبارتند از سکولاریسم، آزادی، دموکراسی و حقوق بشر - که در طی سی سال مبارزه قلمی و قدمی اشتراک نظر و توافقی ضمنی یافته اند بسته می شود و از دل و درون آن، رهبری و سازمان یابی انقلابی برای وارد کردن ضربه نهایی شکل می گیرد.

ضروری است به این حقیقت توجه کنیم که با وجود نظام جمهوری اسلامی در ایران، پرهیز از جنگی ویرانگر در آینده به هیچ طریقی ممکن نیست. دیر و زود دارد، اما سوخت و سوز ندارد. حتا اگر عرق وطن پرستی شما و عشق به میهن، به ایرانِ جان، آنقدر در شما شعله ور باشد که حاضر باشید در کنار نظام نکبت الهی در یک سنگر با تهاجم بیگانگان بجنگید، این واقعیت تغییری در سرنوشت محتوم و رقم خورده ما ایجاد نمی کند. حکومت اسلامی با ملت ایران، با جهان، با آزادی، با تمدن و با نوع بشر و کرامت انسانی وی دارای مشکل و تضادی اساسی، حل ناشدنی و غیر قابل رفع می باشد. رژیم اسلامی بنا به ذات و گوهر تمدن ستیز، خردستیز و دشمنی ایدئولوژیک با جهان غرب و دستآوردهای بی نظیری چون مدرنیته، دموکراسی، سکولاریسم، حقوق بشر و دانش های مدرن، تا زمانی که در حاکمیت به سر برد میهن ما را در تحریم و انزوایی برزخی فروخواهد کشید و هست و نیست و آینده ملت را نسل در پی نسل تباه خواهد ساخت. برای پرهیز از نابودی یکپارچکی و تمامیت ارضی ایران و برای جلوگیری از گسیختن و از هم پاشیدن شیرازه ملی ملت ایران، اقدامی عاجل جهت از میان برداشتن رژیم اسلامی، تنها و تنها چاره و ضرورت و وظیفه و مسئولیت ملی و مدنی و اخلاقی و تاریخی ملت ایران از هر قوم و گروه و قشر و طبقه و صنف است.

شبح و خطر دائمی جنگ و حمله نظامی، وضعیتی داموکلسی به وجود آورده که آثار منفی و زیان بار آن در همه حوزه های سیاست، جامعه، فرهنگ و بویژه اقتصاد غیر قابل محاسبه است. چنین شرایط ناامنی اگرچه جامعه را از حالت تعادل خارج ساخته، اما نظام اسلامی را به خاطر وجود فلسفه حیاتی اش مبنی بر زندگی در وضعیت هرج و مرجِ منظم و یا به عبارتی پاسخ دادن به هر بحران با بحرانی دیگر، یاری و کمک فراوانی رسانده است. این فقط متعلق به دوران هشت ساله آخوند خاتمی نبود که زمامداران حکومت اسلامی هر نه روز یک بحران می آفریدند؛ بلکه از ابتدای تشکیل حکومت فقها به عنوان یک استراتژی، یک راهکار و شیوه ناگزیر زمامداری آخوندها به دلیل نفس غیردموکراتیک و جابرانه و ضدمردمی این حکومت اتخاذ گردیده است. جمله « این جنگ نعمت است و اگر بیست سال هم طول بکشد ادامه می دهیم» ناظر بر همین حقیقت بود. تداوم این وضعیت اگر برای حاکمان رژیم اسلامی وسیله حفظ قدرت و چپاول سرمایه ها و ثروت های ملی را فراهم آورده، اما به همین دلیل برای منافع ملی و آینده ایران و سرنوشت فرزندان ما فاجعه بار است. این ما، ملت ایران است که باید با اتخاذ یک تصمیم قاطع و پرقدرت به این شرایط جهنمی پایان بدهد.

حقانیت بخشی انتخابات مجلس هشتم برای رژیم اسلامی فوق العاده مهم و سرنوشت ساز است. اکنون که جمهوری اسلامی همه تخم مرغ هایش را در یک سبد گذاشته است، برماست که سبدش را واژگون کنیم. اکنون باری دیگر فرصتی غیر قابل بازگشت در پیش روی ماست. با تحریم گسترده انتخابات مجلس اسلامی که هرگز پارلمان و مجلسی ملی نبوده و نیست و با خالی گذاشتن حوزه های انتخابیه می توانیم آنچنان ضربه ای به رژیم اسلامی وارد آوریم که هرگز کمر راست نکند و از زمین برنخیزد. می توانیم هریک از صندوق های آراء انتخابات مجلس هشتم را به تابوتی برای دفن زمامداران نظام فقاهتی تبدیل کنیم.

جمهوری اسلامی رژیمی است یک دست و یکپارچه که صحبت از جناح های درون رژیم بازی سیاسی خود رژیم و سرگرمی سیاسی کارها و روزنامه نگاران جهان سومی و عقب مانده است. هنگامی که آخوند موسوی لاریِ اصلاح طلبِ دوم خردادی، تقاضای نظارت قانونی از سوی سازمان های بین المللی بر انتخابات را خیانت می خواند و حزب مشارکت اسلامی برای مرگ عماد مغنیه عربِ تروریست تحت تعقیب، اعلامیه تسلیت صادر می کند، افتادن در دامچاله چنین مباحثی نشان از عدم بلوغ سیاسی است. بازیچه کوتوله هایی است که تلاش رژیم برای دستیابی به سلاح اتمی و فراوانی گوشی های تلفن موبایل در دست مردم را نشانه مدرنیزم می دانند و نظام فقاهتی اسلام، حکومت عدل علی و حکومت ولایت فقیه را مدرن می خوانند. حکومتی که قانوناً در به در به دنبال مرتد فطری می گردد که اگر نطفه اش را والدین مسلمان بسته باشند، گرفته و به قتل برساند. حکومتی که دستگاه قضایی اش بعد از صدور حکم و اجرای متعدد سنگسار، هنوز درباره چگونگی وزن و اندازه سنگ های سنگسار مباحثه پایان ناپذیر خود را بی شرمانه ادامه می دهد.

دل بستن به نمایش انتخابات رژیم اسلامی به امید راه یافتن تعدادی اندک نماینده خنثی و مخنث از به اصطلاح جناح های میانه رو و از روستاها و ده کوره های دوردست که نظام و دستگاه های نظارتی نسبت به آنان حساسیت کمتری نشان داده است، فکری ساده لوحانه و نتیجتاً تفرقه انداختن در میان ملت و همبستگی ملی جهت تحریم گسترده انتخابات است.
از طرفی اعتراف و اقرار نامزدها به اعتقاد و التزام عملی به اسلام و نظام مقدس جمهوری اسلامی، و وفاداری به قانون اساسی و اصل مترقی ولایت مطلقه فقیه اگر بر فرض بنا بر مصلحت و گذشتن خرشان از پل بوده باشد و دروغ گفته باشند، نشان از بی اخلاقی و بی شرفی سیاسی است و ملت ایران به چنین نمایندگان و وکلایی نه امروز و نه در فردای زیبای ایران هرگز احتیاج نخواهد داشت. بنابراین نامزدی که به هر دلیل و بهانه ای چنین تعهد و التزامی را امضاء کرده باشد، جایی در میان ملت و در صف آزادیخواهان ندارد، نه امروز، نه فردا. دل خوش کردن به ورود چنین نامزدهایی به مجلس است که برخی را در تصمیم گیری برای تحریم قاطعانه انتخابات دچار دودلی کرده و زبانشان را به لکنت انداخته است.
اساساً اعتقاد و التزام عملی به اسلام و نظام جمهوری اسلامی و وفاداری به قانون اساسی آن و اصل ولایت مطلقه فقیه، هر فردی را از دایره ایران و ایرانی خارج ساخته و به انیرانی و دشمن و بدخواه ملت ایران تبدیل می کند. اینان بند ناف خود را از زهدان و دامن پرمهر ایران بریده اند.

تحریم انتخابات و خالی گذاشتن حوزه های انتخابیه صرفاً و تنها یک عمل سیاسی نیست. تحریم حتا یک تشبث ساده به حقوق قانونی خود هم نیست. بلکه دفاعی اخلاقی از حیثیت و حرمت و کرامت انسانی فرد فرد ملت در برابر وهن و تحقیر و تجاوزی است که بی امان و پیوسته از سوی زمامداران جابر حکومت اسلامی نسبت به اراده و اختیار و حق انتخاب آزادانه شهروندان صورت می گیرد. نظارت استصوابی شورای نگهبان که در دوره پیش رو به هیئت های اجرایی وزارت کشور نیز گسترش یافته و از آن جا آغاز شده، توهین مسلم و آشکاری است به درایت و فهم و شعور یکایک افراد جامعه. تحریم انتخابات به معنی نفی و انکار تمامیت حکومت اسلامی در همه اشکال و مظاهر آن است.

در هر صورت مسلم است که از صندوق های انتخابات بیست و چهارم اسفندماه مجلسی بیرون خواهد آمد که درواقع شعبه و شاخه ای از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است. تشکیلاتی که در لیست سازمان های تروریستی قرار گرفته و سازمانی است در ردیف حماس و حزب الله لبنان و جهاد اسلامی. اینان که صلاحیتشان برای نامزدی تأیید گردیده، تروریست ها، پاسداران، بسیجی ها، لباس شخصی ها و یاران و همکاران مقتدا صدر و حسن نصرالله و عماد مغنیه اند و هیچ نسبتی با ملت ایران ندارند.

بدون تردید جمهوری اسلامی پس از انتخابات بیست و چهارم اسفند ماه آشکارا و بیش از پیش به نظامی پادگانی و امنیتی تغییر شکل خواهد یافت که جز با اعلام وضعیت فوق العاده و حکومت نظامی قادر به ادامه حیات خویش نخواهد بود و بدون شک پس از آن است که مبارزه با نظام فقاهتی اسلام از شکل اندرز و نصیحت و توصیه و تئوری بافی خارج شده و ملت ایران تکلیف خود را با حکومت گورکن ها و ماموت های عصر یخبندان در خیابان ها روشن خواهد ساخت.

siamakmehr@yahoo.com

در همین ارتباط:
به سوی تحریم انتخابات: جبهه ای بدون جنگ
http://khakeiran.blogspot.com/2008/01/blog-post_11.html




Wednesday, February 20, 2008

 

زندگی تلخ اسلامی

زندگی در ایران بسیار سخت و بیش از پیش ناگوار شده است. زندگی برای بخش وسیعی از مردم و طبقات پایین جامعه فقط و فقط به معنی زنده ماندن است. اگر از زاویه تفریحات و شادی ها و گذران تعطیلات مردم به وضع کنونی جامعه نگاه کنیم، چشم انداز تیره و تار و ناامید کننده ای پیش روی ماست.

مسافرت حتا در داخل ایران بسیار گران است. با هرج و مرجی که بعد از جیره بندی بنزین به وجود آمده اوضاع خراب تر نیز گردیده، به طوری که چندروز مسافرت سالانه به سواحل شمال و جنوب و اینسو و آنسوی ایران، برای خانواده های بیشتری ناممکن شده است. اگرچه هر گوشه ای از کشور توسط رژیم اسلامی به ماتمکده ای تبدیل شده که حتا زیبایی های طبیعی ایران نیز قادر به شاد کردن دلی نیست، با وجود این یک تغییر و تحول جزئی در زندگی خفه و یکنواخت و تلخ و بی آینده خانواده ها، بی گمان سختی های روزگار را تحمل پذیرتر می کند.
تصور اسلامزدگان و مسئولین رژیم اسلامی از مسافرت و گردش و سیاحت و تفریح فقط سفرهای زیارتی است و به جز زیارت دلیلی برای مسافرت در اوقات فراغت و تعطیلات نمی شناسند. به همین دلیل مسئولین نظام، سفرها و تورهای زیارتی به مشهد و قم و سوریه و مکه و مدینه و کربلا و نجف و ده ها گور و قبر مرده و مومیایی را شدیداً تشویق می کنند و برای چنین هدفی کار تبلیغی و به اصطلاح فرهنگی زیادی تاکنون انجام گرفته است. از آنسو نیز هر امکان تفریحات مستقل و غیرمذهبی را به ویژه برای اقشار ندار جامعه از بین برده اند. اکثریت ملت امکان مالی سفر به امارات و دبی و قبرس و تایلند و ترکیه را ندارند و در گردشگاه ها و سواحل دریاهای خودمان هم که قوانین تجاوزگرانه اسلامی و مجریان وحشی آن اجازه نمی دهند مردم تفریح کنند: حمام آفتاب بگیرند، آزادانه شنا کنند، شراب بنوشند، عشق ورزی کنند، موسیقی گوش بدهند، برقصند...
رژیم اسلامی بنا به خصلت مرگ پرست و شادی ستیز خود از ابتدای انقلاب بر روی سواحل دریا حساسیتی مضاعف داشته است. شنا و تفریح مردم در ساحل های زیبای دریای مازندران برای حاکمان اسلامی به مثابه فحش است. سعی وافری به خرج داده شده تا استفاده از سواحل را غیرممکن کنند. ارگان های بیشمار اسلامی قسمت اعظم سواحل را محصور و مسدود کرده اند و یا به تفرج گاه هایی برای خانواده اعضای خود اختصاص داده اند. سال ها پیش به بهانه پیشروی آب دریا، با ریختن قطعه سنگ های بزرگ مانع از دسترسی مردم به سواحل شدند. مساحت اندکی از ساحل های دریا که به صورت آزاد برای استفاده عموم باقی مانده است با خودداری عمدی از نظافت به زباله دانی تبدیل شده است. علاوه بر این مشکلات، آنچه باعث می شود انسان از گردش در سواحل دریا دلزده و بیزار شود، وجود مأمورین و گشت های متعدد از نیروی انتظامی و سپاه و بسیج است که به طور شبانه روزی مراقبند که منکری اتفاق نیفتد و مثل مگس مزاحم شادی مردمند.

فضاهای عمومی مطلقاً در محاصره نظام اسلامی است. مردم ایران در خیابان ها زندگی نمی کنند. حکومت اسلامی خیابان ها را مصادره کرده و تنها یک زندگی گیاهی در چهاردیواری خانه ها را به رسمیت می شناسد. خیابان محل عبور سریع است. هیچ صدای شادی و خنده و ساز و آوازی به گوش نمی رسد. هیچ گردهم آیی خودانگیخته و مردمی در خیابان ها و پارک ها و سالن های عمومی و رستوران ها وجود ندارد. ایجاد و تشکیل هیچ کلوپ و انجمنی که افرادی براساس علاقه مندی ها و مشترکات خود گرد هم جمع بشوند ممکن نیست. کمترین تحرک مردم در خارج از خانه زیر نظر و تحت کنترل رژیم است. تجمع بیشتر از سه نفر فقط در قالب خانواده مجاز شمرده می شود. به جوان ها و افراد مجرد در هر مکانی به صورت مجرم نگریسته می شود. کافی است تعدادی جوان در گوشه ای از خیابان تجمع کنند تا بلافاصله مأمورین نیروی انتظامی با رفتاری توهین آمیز و خشن آنان را متفرق سازند. رژیم حتا یک تفریح و شادی کوچک مثل قلیان کشیدن جوانان را نیز تحمل نمی کند. تجمع و پارتی و تفریح و شادی در درون خانه ها نیز با نگرانی جدی همراه است. نشستن پای تلویزیون و تماشای برنامه های ماهواره ای بیشترین بخش از زمان فراغت خانواده ها را تشکیل می دهد.
سینماها با پخش فیلم های کم ارزش و غالباً مبتذل ایرانی که از صافی وزارت ارشاد و بنیاد فاشیستی فارابی خارج شده است کمتر کسی را به خود جلب و جذب می کند. میادین و سالن های ورزشی به دلیل جدایی جنسیتی و محدودیت های ساختگی، مکانی برای تفریح و شادی و نشاط مردم نیست. جشن والنتاین نیز به خاری در چشم سنت گرایان و مذهبی ها تبدیل شده است. امسال با فرارسیدن روز والنتاین مأموران حکومتی با هجوم به گل‌فروشی‌ها، لوازم‌التحریر فروشی‌ها و خرازی‌ها اجناس و کادوها و هدایای جشن والنتاین را جمع آوری کردند.

کوشش بی امان رژیم معطوف به منحرف ساختن نیازهای طبیعی مردم به شادی و تفریح، به سوی آیین ها و مراسم و مناسک مذهبی است. مجالس آش پزی و شله زرد خوری و مولودی و سفره ابول فضل و مجالس دعا و سینه زنی و روضه خوانی و مداحی، وقت و بی وقت و به هر مناسبت بی ربطی به شدت تشویق می شود و غالباً به شکل مستقیم و غیر مستقیم کمک های مالی و جنسی به میزبانی ها صورت می گیرد.

در مشهد که من از نزدیک شاهد زندگی روزمره مردم هستم، روضه های خانگی و گریه و زاری و ضجه برای مصیبت های حسین و فاطمه و طفلان مسلم و اکبر و اصغر و قاسم و عباس، یکی از اصلی ترین تفریحات خانواده هاست. مهمانی هایی که به دنبال بازگشت افراد فامیل از سفرحج برگزار می شود نیز از دیگر سرگرمی های مردم است. سطح شهر و نمای کوچه ها و دیوارها را پرچم ها و پرده نوشته های سیاه با مضامین مذهبی و شعارها و آیات و روایات عربی پوشانده است. صندوق های گدایی کمیته امداد امام که از تعداد درخت ها و ستون های برق بیشتر است، چهره زشتی به معابر داده است. بهترین و بزرگترین تفرج گاه ها گورستان هاست. گورستان بهشت رضا و گورستان خواجه ربیع به خصوص در فصل بهار و تابستان محل پیک نیک شهرنشینان مشهدی است. جمعه ها و سایر روزهای تعطیل خانواده ها با حمل زیرانداز و وسایل آشپزی و انواع خوراکی در گورستان بهشت رضا بر روی قبرها تجمع می کنند و به تفریح می پردازند. فروشگاه های متعددی نیز برای خرید خوراکی دایر کرده اند. فضای سرسبز و پاکیزه بهشت رضا که از تمامی پارک های شهر زیباتر است به همین منظور درنظر گرفته شده است! اگرچه تمام شهر مشهد همانطور که از نامش پیداست گورستانی بیش نیست.

وضع در شهرهای کوچک و روستاها که سلطه و سرکوب آخوندها به طور سنتی جاری است از این هم بدتر است. کیفیت زندگی روستائیان هم به دلیل فقر بیشتر و هم به دلیل غلظت باورهای خرافی و مذهبی و ناآگاهی نسبت به حقوق و آزادی های خود تفاوت چندانی با زندگی گیاهان و احشامشان ندارد.

رژیم اسلامی با گسترش فقر و بی کاری، با حجاب اجباری، با تحریم شراب، با جداسازی جنسیتی، با ممنوعیت ارتباط و عشق ورزی خارج از ازدواج اسلامی، با منع و تحریم ساز و آواز و رقص و بویژه رقصیدن و آواز خواندن زنان، و با متولی گری در ریز و درشت افعال انسان ها و دخالت در پنهانی ترین گوشه های زندگی مردم، عملاً و در واقعیت ریشه شادی و شادخواری را خشکانده است. حکومت جابرانه بر ملتی خموده و مغموم و افسرده و بی آرزو و بی آینده و دست به دهان که فقط راضی و خرسند است و خدا را شکر می کند که یک روز دیگر نیز زنده مانده است، برای دینکاران اسلامی حکومتی است آسان و ایده آل.

حکومت اسلامی در این بیست و نه سال همه تلاش خود را برای اسلامی کردن جامعه و تبدیل ایران به گورستان به خرج داده است. کوششی بی وقفه برای تبدیل مردمانی شاد و سرزنده با چهره هایی سرخ و شاداب به جنازه هایی زردرو، عنق و عبوس که والدین خود را از به وجود آوردن خود نفرین می کنند، از دست آوردهای انقلاب شکوهمند اسلامی است. اخبار و تصاویر اعدام ها و جنازه های آویخته از جرثقیل ها، تصاویر تن و بدن تازیانه خورده و تکه پاره جوانانی موسوم به اراذل و اوباش، خبرهای سنگسار بی گناهان، اخبار مربوط به بریدن دست و پا، شکنجه ها و آزار دانشجویان دربند، سرکوب کارگران گرسنه و مزاحمت دائمی برای بانوان در کوچه و خیابان به همراه عرعر وعربده و زوزه قاری و مداح و مؤذن و روضه خوان که از هر بلندگو و منبر و مناره ای در تمام طول روز و شب پخش می شود، زندگی تلخ و ترشی ساخته است که تحملش از حوصله و توان ملت فراتر رفته و شرایطی به وجود آورده که بیم و امید توأمان به یک خیزش همگانی جهت تغییر وضع موجود از هر زمانی و موقعیتی بیشتر است.

اکنون وظیفه ماست، مسئولیت تاریخی ایرانیان است که ایران را به گورستان اسلام تبدیل کنند. به محل دفن سنت ها و باورها و ارزش ها و هنجارهای کهنه و مزاحم و بیگانه با هویت و وجود ایرانی ما. ایرانیان به طور تاریخی سهم زیادی در بسط و گسترش و پر و بال دادن به اسلام در جهان داشته اند و ازاین منظر می بایست وجدانی ناآرام داشته و خود را گناهکار بدانند. تنها راه نجات از وجدان معذب، تلاش بی وقفه در نمایاندن و آشکارساختن چهره پلید آخوند و اسلام است. این امر مهم، رسالت تاریخی ما در برابر میلیون ها انسانی است که در سرتاسر جهان گروگان و اسیر و گرفتار جهل و تجاوز و جنایت اسلامند.

siamakmehr@yahoo.com




Saturday, February 16, 2008

 

کانون وبلاگ نویسان ایران حکم غیر انسانی اعدام برای یعقوب مهرنهاد وبلاگ نویس بلوچ را به شدت محکوم می‌کند.

قوه قضاییه جمهوری اسلامی هفته گذشته یعقوب مهرنهاد نویسنده وبلاگ "مهرنهاد" و فعال مدنی بلوچ را پس از ده ماه بازداشت و شکنجه در دادگاهی بدون حضور وکیل و هیئت منصفه و اعضای خانواده او با اتهامات واهی به اعدام محکوم کرد.

آقای مهرنهاد مدیر کل انجمن جوانان صدای عدالت است که در چهارچوب قوانین جمهوری اسلامی برای جوانان بلوچ برنامه اجرا می‌کند. او پس از شرکت در یک جلسه پرسش و پاسخ که برخی از مقامات زاهدان نیز در آن شرکت داشتند بازداشت شد و دلیل دستگیری او اعلام نشد. خانواده و وکیل او پس از 5 ماه موفق به دیدار او شدند در حالی که از شدت شکنجه تعادل خود را از دست داده بود و 15 کیلو وزن کم کرده بود.

کانون وبلاگ نویسان ایران توجه همه مجامع بین المللی را به بدعت گزاری قوه قضاییه ایران برای اعدام وبلاگ نویسان به دلیل ابراز عقاید خود جلب می‌کند. در ایران هر گونه ابراز عقیده با مجازات‌های وحشیانه شلاق و قطع دست و پا و اعدام به جرم‌های واهی اقدام علیه امنیت کشور و ارتباط با بیگانه و گروههای غیر قانونی جواب داده می‌شود.

کانون وبلاگ نویسان ایران خواهان لغو حکم اعدام آقای مهرنهاد است و مصرانه از همه حامیان حقوق بشر می‌خواهد که در برابر نقض وحشیانه حقوق بشر در ایران و سرکوب بیرحمانه وبلاگ نویسان و آزاداندیشان ساکت ننشینند و به هر شکل ممکن از اعدام یعقوب مهرنهاد وبلاگ نویس ایرانی جلوگیری کنند.

کانون وبلاگ نویسان ایران (پن لاگ)

آدرس وبلاگ آقای مهرنهاد
http://mehrnahad.blogfa.com/

رونوشت برای:

سازمان عفو بین الملل
دیدبان حقوق بشر
کمیسیون حقوق بشر اتحادیه اروپا
شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد




Thursday, February 14, 2008

 

هم ارتجاعی، هم فاشیستی و یک آدرس عوضی

سلطانی خواندن حکومت فقاهتی اسلام از سوی فردی که ذره ذره گوشت و پوست و استخوانش از مواهب و نعمات رژیم اسلامی، از غارت مقدس ساخته شده و رشد یافته است، بی گمان آدرسی عوضی است که نشانی دقیق فاشیسم را مخفی و گم می کند. دشمنی با نظام سلطنتی در نزد پرورش یافتگان مکتب ولایت یک اصل حیاتی است که به مرور زمان گویی به صورت واقعیتی ژنتیک در ارگانیسم زیستی ایشان تحول و تکامل یافته و خرد و انصاف و قضاوت و سنجشگری توأم با راستی را در ایشان زائل کرده است.
می دانیم که کورش کبیر سلطان بود و پس از وی فرزندش کمبوجیه به سلطنت رسید. داریوش بزرگ نیز سلطان بود و بعد از او فرزندش خشایارشا به سلطنت دست یافت. مقایسه ولی فقیه، مقایسه یک روضه خوان، یک گورکن، یک آخوند خرافه فروش و عرب پرستِ بی وطن با چنین سلاطینی بدون تردید در نزد هر ایرانی منصف و با شرفی، وهن و تحقیر نسبت به تمامی تاریخ گرانسنگ و گرانبهای ایرانزمین و هویت ایرانی ماست که بیش از هر پدیده و واقعیت و مقوله ای در ظل و ذیل وجود همین غول های فرهنگ ساز و تمدن گستر شکل گرفته و معنا یافته است.

روی دیگر این سکه اما مخفی و گم کردن و تبرئه اسلام سیاسی به عنوان ایدئولوژی فاشیستی در پس و پشت رژیم اسلامی است. گویی که باورها و آموزه ها و احکام و شرایع اسلام در بافتار و ساختار جمهوری اسلامی اساساً وجود خارجی نداشته و در قانون اساسی و قوانین متوحش تعزیرات اسلامی هیچ نقش و اثر و ردپایی از آن دیده نمی شود. انگار که در این بیست و نه سال یک رژیم سلطانی و استبدادی شناخته شده و کلاسیک و یک سلطان مستبد نظیر همه سلاطین تاریخی، حاکم بر ما بوده و موضوع شگفت و خارق العاده ای وجود ندارد که یک ملت استبداد زده و با تجربه چند هزار ساله نتواند تحملش کند.

مشکل ملت ایران با رژیم اسلامی با ساختار و شکل و قالب حکومت نیست. نظام جمهوری، قانون اساسی، قوای سه گانه مجلس و دولت و دستگاه قضایی و حتا وجود رهبر و بالاترین مقام حقوقی که حرف آخر را می زند، هرگز پدیده ای به خودی خود مذموم نیست که اتفاقاً شکل و قالب بسیاری از دموکراسی های کنونی جهان است.
آنچه که جمهوری اسلامی را به بختک و نکبت روزگار ما تبدیل کرده است دقیقاً وجه اسلامی و محتوای ایدئولوژیک آن است که در سلطانی نامیدن سعی وافر شده که از نظر و نگاه انتقادی دور قرار بگیرد و قداستش محفوظ مانده و به ساحت مطهرش خدشه وخراشی راه نیابد.
رژیم سلطانی مورد بحث به غیر از سلطان، به غیر از ولی فقیه شروری که مزورانه و به عمد و از روی آگاهی و به قصد فریب مردم سلطانش می خوانند، یک ایدئولوژی آسمانی و انسان ستیز و خردستیز نیز دارد که گویی از سوی اهریمن با هدف پراکندن بذر نفرت میان بشر نازل شده است. قوانین متحجر و آزادی کُش و تبعیض گزاری که بر بنیاد باورهای پس مانده و ارتجاعیِ اقلیتی از گورگریخته وضع گردیده است، اس و اساس مخالفت و اعتراض و مبارزه آزادی خواهان با حکومت اسلامی است.
منشأ حکومت را نه مردم که موهومی به نام خدا دانستن و فریب ملت، نابرابری های سیاسی و اجتماعی، خشونت های سبعانه قانونی، بی حقوقی زنان که در حجاب اجباری تبلور یافته، سرکوب قانونی نظارت مردم بر حکومت، جداسازی و تبعیض جنسیتی، مجازات های ناعادلانه، تقسیم ملت به دو دسته خودی و غیرخودی... و در یک کلام نقض و نسخ حاکمیت ملی و کوتاه کردن دست ملت از حکومت بر سرنوشت خود، دلیل و علت تمامی نابسامانی ها و تباهی های موجود در جامعه کنونی ماست. این ویژگیها و ریشه این بی عدالتی ها را می بایست در ایدئولوژی اسلام سیاسی جستجو کرد و هیچ ربطی به شکل و قالب نظام جمهوری اسلامی نداشته و ندارد که با سلطانی خواندن آن بتوان مشکلات لاینحل آنرا برطرف نمود.

جمهوری اسلامی یک نظام فاشیستی است به دلیل اینکه نزدیک به سی سال است که از روز نخست با خشونت بی امان تلاش کرده است در عوض جامعه ای متکثر و متفکر و رنگارنگ و هزاررنگ انسانی، جمعیتی توده وار، یک شکل و در واقعیت بی شکل و رام و ساکت و سربزیر و تهی مغز به نام رمه و گله از ملت ایران بسازد.
این نظام فاشیستی است به دلیل اینکه مخالفان سیاسی و عقیدتی خود را با مرتد و کافر خواندن و وضع قوانین بی شرمانه اسلامی به قتل می رساند.
این نظام فاشیستی است به دلیل اینکه هرآنکس مثل ایشان نیاندیشد، هر آزاداندیشی را که ترهات و مزخرفات سخیف تراوش یافته از مغزهای علیل و گندیده دکانداران دین و اسلام فروشان پلید و خبیث را نپذیرد، قانوناً به قتل می رساند.
این نظام فاشیستی است به دلیل اینکه به غیر از گاو، به غیر از گله گوسفند، تصور و شناخت و معرفت دیگری از انسان و جامعه انسانی در ایدئولوژی و بینش و جهان بینی اش یافت نمی شود.

و همچنین این نظام ارتجاعی است به دلیل اینکه بر بنیاد و بستر ارزش ها و سنت های قبایل نیمه وحشی شبه جزیره عربستان در چهارده قرن پیش حکومت می کند.
این نظام ارتجاعی است به دلیل اینکه با تغییر تاریخ مصرف آیات و روایات و احادیث ساخته و بافته شده از سوی مُرده ها و مومیایی های خاک گرفته در دفینه های تاریک زباله دان تاریخ، برای باز تولید جهان کهنه و مدفون شده تلاش می کند.
این نظام ارتجاعی است به دلیل اینکه به سبک و سیاق وحوش بیابانگرد اعصار جهل و جادو دست و پا قطع می کند، چشم در می آورد، تازیانه می زند، سنگسار می کند، به دار می کشد...

بنابر این از نظر این نگارنده، جمهوری اسلامی نه یک نظام سلطانی که یک نظام صد در صد فاشیستی است و ارتجاعش حتا از ارتجاع کِش تنبان ولی فقیه هم بیشتر است!

***
siamakmehr@yahoo.com




Monday, February 11, 2008

 

چرک و کثافت از ماست، نه از آینه

وقتی که یک دزد به خانه ما می زند، یک آفتابه دزد گرسنه که از دیوار خانه فکسنی ما بالا آمده و ما از پشت پنجره ورودش را دیده ایم، چه قشقرقی که به پا نمی کنیم. چه غیرت و حمیت و تعصبی که از وجودمان شعله نمی کشد. چه حس مالکیت و ناموس پرستی که از بالا و پایینمان سرریز نمی شود.
اولین عکس العمل ما این است که به هر سلاحی که در دسترس بیابیم متوسل می شویم. از چوب و چماق و دسته بیل و میله آهنی تا حتا کارد آشپزخانه را برمی داریم و در پی آن بیچاره تا جرش ندهیم از پا نمی ایستیم. قبل از این هم که به دست قانون( کدام قانون؟) بسپاریمش، به کمک همسایه ها یک فصل تا می خورد کتکش می زنیم.

همین ما اما، نزدیک به سی سال است که در مقابل چشم خود، مسلمانان و آخوندهای جبل عاملی و بیگانه و عرب پرست و دزد و وقیح و بی شرف را می بینیم که مثل مور و ملخ از در و دیوار خانه ما، وطن ما بالا می روند. منابع و ثروت ها و سرمایه های ملی مارا غارت می کنند. آداب و رسوم و فرهنگ ایرانی و اهورایی ما را تباه می کنند. آثار گرانبها و رشک برانگیز تمدن ایرانِ جان را نابود می سازند. آزادمردان و روشن اندیشان و متخصصان و سرمایه های فکری جامعه را مجبور به ترک وطن می کنند. بر تن عزیزانمان تازیانه می زنند. دانشجویان دلیر و کارگران و معترضان و مخالفان جان به لب رسیده را شکنجه و مثله می کنند. زنان ستم دیده را سنگسار می کنند. دختران ما را پس از تجاوز دسته جمعی به قتل می رسانند. زنان مارا در جنده خانه های شیخک نشین های خلیج فارس به فاحشگی می کشانند. فقرای مستأصل را به نام اوباش بر دار می کنند. کودکان نورس ما را با زشت ترین مزخرفات اسلامی شستشوی مغزی می دهند. میلیون ها تن از فرزندانمان را معتاد می کنند...

همین ما اما، مانند گوسفندانی بی شعور از کنار آخوند روضه خوان محله که عبور می کنیم تا کمر خم شده تعظیم می کنیم و از حاج آقا التماس دعا داریم. در پشت سر هر آخوند شیادی که وجودش توهین به حرمت و تجاوز به حریم انسان است نماز جهالت می خوانیم. به دنبال عرعر و عربده آخوندها که انگار نوای ساز سحرآمیز است به خیابان ها می ریزیم و شعار مرگ مرگ سر می دهیم. چون یابویی تهی مغز در هر نمایش انتخاباتِ نظام نکبتِ الهی شرکت می کنیم...

و همین ما زمانی که باخبر می شویم که دست آن آفتابه دزد نگونبخت را بنا بر شریعت اسلام عزیز بریده اند، چه راحت می گوییم: حقش بود!
همین ما.




: فهرست 20 نوشتار واپسین

سرنوشت آزاداندیشی در جامعهء توحیدی
«دربارهء اسلام و از جمله«اسلام رحمانی
!سکولاریسم یعنی مرگ بر اسلام
سفر به سرزمین ممنوعه
تحولات جامعه در سال پیش رو
!ما آتش پرستیم
چهارشنبه سوری، خاری در چشم اهریمن
مرگ حکومت اسلام در سالروز تولدش
دربارهء بیانیه های زنجیره ای جناح اصلاحاتچی
میخ های تابوت مرجعیت شیعه
توضیحی دربارهء یک حد شرعی
رستاخیز ایرانیان و دشمنانش
قصاص یا توحش اسلامی
!بازگشت گربه نره
اسلام که تنگ آید --- آخوند به جفنگ آید
درک شرایط مبارزه در قلمرو اهریمن
دربارهء شکنجه و لواط اسلامی
عینکِ سبزِ فریب
سرانجام انقلاب مخملی در قلمرو اهریمن
مافیای روحانیت در نبرد مرگ و زندگی


This page is powered by Blogger. Isn't yours?

     E.mail                     Home
دکتر اسماعیل خویی

اعلامیه جهانی حقوق بشر
کمیته دفاع از حقوق بشر
حزب مشروطه ایران
سکولارهای سبز
مقالات سیاسی
درفش کاویانی
زنده باد انقلاب
سکولاریزم نو
علیه تبعیض
فرهنگشهر
بی خدایان
انجمن آرا
کاوه سرا
سربازان
نیلگون
زندیق
افشا
کافر


آژانس خبری کوروش
اخبار روز
اطلاعات.نت
ایران امروز
پارس دیلی نیوز
ایران پرس نیوز
ایران گلوبال
ایران تریبون
بلاگ نیوز
روشنگری
گزارشگران


نوید اخگر
نادره افشاری
منوچهر جمالی
آرامش دوستدار
امیر سپهر
پری صفاری
میرزاآقا عسگری
بهرام مشیری
اسماعیل نوری علا



Archives