سفر به سرزمین ممنوعه
سفر کاسپین ماکان به اسرائیل و ملاقات وی با شیمون پرز رئیس جمهوری آن کشور، تاکنون و در همین مدت کوتاه موضوع گفتگوها و گزارش ها و تحلیل های گوناگونی واقع شده و از جهات مختلف و با رویکردهای گوناگون به آن نگریسته اند.
اما کانون این سر و صداها تابوی اسرائیل است. اگر ماکان به فرض به کشور هلند سفر کرده بود و با ملکه هلند ملاقات داشت اگرچه حاشیه هایی هم برایش ساخته می شد، مثلاً دست دادن با نامحرم و از این قبیل ترهات اسلامی. اما جار و جنجال کنونی را نداشت. یعنی تا آنجا که اصلاح طلب ها و اسلامزده ها در رابطهء خصوصی ماکان با نداآقاسلطان موشکافی را بنا به فرهنگ زشت اسلامی و مقولهء ضدانسانی محرم و نامحرم شرعی به بستر خواب افراد هم رسوخ دهند: اینکه آیا ماکان با ندا نامزد بوده، دوستِ پسرش بوده و یا اصلاً سکس پیش از ازداج داشته اند یا خیر و حقوق آخوند و متولی پایین تنهء مردم را پرداخته اند یا نه؟ این موارد موضوع اخلاق جامعه نیست. صحبت از تربیت آخوندی و تربیت آزادی ستیز اسلام است که هر اسلامزده ای به خود شرعاً اجازه می دهد تا توی تنبان دیگران را وارسی کند.
شکی نیست که تابوی اسرائیل و توسعاً مسئلهء یهود موضوع کانونی ِ این جر و بحث ها قرار دارد و در حاشیه نیز خرده حساب های اسلامی و شرعی می باید حل و فصل شود. از طرفی در وسط دعوا لازم است میراث نداآقاسلطان شناخته، شمرده و آمار شود و میراث خواران وی نیز باید گواهی حصروراثت دریافت نمایند و خیلی از مسائل دیگر تکلیفش روشن شود.
این واقعیات جملگی حکایت از پیچیدگی ِاین رویداد به ظاهر پیش پا افتاده می برد، بطوریکه درکل از استعداد فراروی به گفتمانی گسترنده در سطح جامعهء جوشان و ناآرام کنونی کاملاً برخوردار است و به گمان نگارنده موضوعی است که بحث های پیرامون آن به زودی خاتمه نیافته و فروکش نخواهد کرد. اما یک نکته مسلم است که کاسپین ماکان را به خاطر این تابوشکنی هیچکدام از جناح های جمهوری اسلامی نخواهند بخشید. حتا اگر خودشان او را غیرمستقیم به این سفر تشویق کرده باشند( این فقط یک حدس است) تا تصویر ندا را نزد قشریون و اسلامگرایان طرفدارخود کدر کنند و مهم تر از این روایت توطئه نگر حکومتی از جریان قتل ندا را در اذهان اعتبار ببخشند.
در این یادداشت ابتدا به داستان ندا و میراث وی خواهیم پرداخت و سپس ببینیم با تابوی اسرائیل چه کنیم.
می دانیم که ندا فلسفه و دانش می آموخت. ندا به موسیقی علاقمند بود و ساز می نواخت. ندا بی توجه به اصل محرم و نامحرم خفت باراسلامی دوست پسر داشت. روسری شل و ول ندا نشان حجاب اجباری و اهانت آمیز اسلامی بود که از ترس اوباش اسلامی با خود حمل می کرد. ندا در انتخابات شرکت نکرده بود و فریب دغلکاران حافظ رژیم اسلامی را نخورده بود. ندا با هیچ چسبی به سبزهای اسلامی نمی چسبد. موسوی و کروبی هم پس از قتل ندا آنقدر که به خانوادهء آنهایی که با علامت سبز و شال سبز سیدی به گردن کشته شدند عنایت داشتند و ملاقات می کردند، به ندا و خانواده وی توجهی نکردند. اصلاحطلب ها و اسلام پرستان روایت حکومت اسلامی از قصهء ندا را بیشتر می پسندند.
واقعیت این است که ندا شهید نیست. شهید یک اصطلاح زشت اسلامی است. ندا برای جنگ با کفار به خیابان نیامده بود. ندا از دزدان و راهزنان و قطاع الطریق های مدینه نبود که به حرص غارت اموال کافران و مشرکان و فی سبیل الله و برای گسترش دین اسلام شهید شده باشد. ندا به امید رفتن به بهشت و خوردن از نهرهای شیر و عسل و همخوابگی با غلمان ها به جنگ با کفار نرفته بود که شهید محسوب شود. با رمز یا زهرا از راه کربلا به قدس هم نمی رفت.
ندا نماد زن ایرانی و زن اسیر اسلام است. زنی که چهارده قرن فقط به تعارف و ریشخند انسان نامیده شده. وگرنه همواره و در متن زندگی ضعیفه و منزل و مادربچه ها و والده آقا مصطفی و کنیزمطبخی و فاحشه و گوشت و موضوع بردگی و تجاوز و صیغه و متعه و فسق شرعی بوده است.
ندا به خیابان آمد تا با تمامت اسلام و حکومت اسلامی بجنگد. ندا بر علیه آیین زن ستیز اسلام در کنار اهورامزدا و چشم در چشم اهریمن ایستاد و به مقام جانبخش و قهرمان آزادی و ایران عروج کرد.
لابد خاطرمان هست که در روزهای پس از به قتل رسیدن ندا، مسئولان بنیاد شهید مطلبی اظهار داشتند به این مضمون که اگر ثابت شود ندا توسط بیگانگان و دشمن و جریان فتنه به قتل رسیده است شهید محسوب خواهد شد!
به بیان دیگر اگر حکومت اسلامی وی را کشته باشد که شهید نیست، بلکه محارب و جزو کفار و مشرکین بوده. به همین دلیل به آرامگاه و سنگ قبر وی هم تعرض و اهانت می کنند. چون ندا شهید نیست.
از طرفی ندا بطور طبیعی و یا در حادثه ای معمولی فوت نشده است که همهء میراث او متعلق به خانواده و دوستانش باشد. که حتا مادر داغدارش بخواهد به تمامی میراث ندا را مصادره کند و یا دوست و رفیق وی نماینده تام الختیار او و جنبشی که ندا در آن شرکت داشته بوده باشد. ندا از حیطه و حوزهء مسائل خصوصی فراتر رفته و به کل جنبش آزادیخواهی ملت ایران تعلق دارد. ندا جانبخش و نماد خیزش خرداد بر علیه نظام سلطهء الهی است. میراث ندا راهی است که تا سرنگونی نظام اسلامی در همه ابعادش ادامه دارد. این راه تا قطع کردن دست مذهب از جامعه و زندگی و فضاهای عمومی باید پیموده شود. آنانکه خود را به ندا و نداها مدیون می دانند همواره باید از خود بپرسند که در راه ستردن و زدودن نکبت اسلام و ریشه های نابرابری و ستم از جامعه و فرهنگ ایران چه کرده اند و در انبان خود چه دارند. باید از خود بپرسند تا چه مقدار از رسوبات اسلامی و زن ستیز را در لایه های ذهن خود پالوده اند.
*
و اما همانطور که گفته شد موضوع سفر کاسپین ماکان به اسرائیل یکبار دیگر بغرنج ما و اسرائیل را به پیش زمینه رانده است. تابوی اسرائیل میان همهء گروه ها و جناح های رژیم اسلامی به یک نسبت معتبر است و از محرمات ایدئولوژیک اسلامگرایان می باشد.
تا پیش از استقرار حکومت اسلامی مسئلهء اسرائیل صرفاً نزاعی بر سر زمین بود. اما از آن پس حوزه دیگری گشوده شد که موضوع زمین و اشغالگری را تحت الشعاع قرار داد. خمینی و اسلامپرستان، کینهء محمدی از قوم یهود را زنده کردند و کل جنبش فلسطینیان علیه اشغالگری را منحرف ساخته و به جنگ اسلام و یهود مسخ و مستحیل گردانیدند. بلافاصله پس از قدرت گیری آخوندها، خمینی تقاضای نابودی اسرائیل را کرد. خمینی گفت: " اسرائیل باید از بین برود." از همان ابتدا سفر ایرانیان به اسرائیل با مُهری که در پاسپورت نقش می شد رسماً ممنوع اعلام گردید:( دارنده این گذرنامه حق سفر به فلسطین اشغالی را ندارد) درست به مثابه چوپانی که مسیر گله بی اختیار و بی اراده اش را از سمتی و سویی منحرف می کند.
بعد از خمینی هم زمامداران رژیم حاکم هریک به نوعی در باب نابودی اسرائیل افاضاتی فرموده اند. رفسنجانی از بمب اسلامی گفته بود و گفته بود با یک بمب اتمی اسرائیل از بین می رود ولی با یک بمب ایران نابود نمی شود. محتشمی پور در مرز اسرائیل گروه تروریستی حزب الله را سازمان داد و از آن پس میلیون ها دلار سرمایه و ثروت ایرانیان صرف پروژه نابودی اسرائیل شد. حماس و جهاد اسلامی و چندین گروه مسلمان و تروریستی ریز و درشت به کمک و سازماندهی مستقیم حکومت آیت الله ها در مرزهای اسرائیل مانند حشرات موذی دائماً به خزش و رخنه به داخل مرزهای اسرائیل و اذیت و آزار یهودیان مشغولند.
صهیونیزم، رژیم اشغالگر، فلسطین اشغالی، قدس شریف، قبله اول مسلمین و اصطلاحات و عناوین و مفاهیمی از این دست جملگی به جهت پوشش جنگی بکار می رود که جمهوری اسلامی از روز نخست تأسیسش با قوم یهود آغاز کرده و در این راه با آیات محکم قرآن نیز توجیه و پشتیبانی می شود. پیامبر اسلام تمامی یهودیان اطراف مکه و مدینه را یا کشت و قتل عام کرد و یا از سرزمینشان آواره ساخت. این رفتار پیامبر بیشتر به جهت غارت اموال و املاک قبایل ثروتمند یهود انجام می گرفت. به همانگونه که خمینی و آیت الله ها پس از سلطه بر ایران، وابستگان رژیم پادشاهی و سرمایه داران را به قصد مصادرهء اموالشان یا کشتند و یا آواره کردند. نسناسی همچون احمدی نژاد که از محو اسرائیل دم می زند و یا پیشنهاد انتقال یهودیان اسرائیل به سرزمینی دیگر را عنوان می کند به درستی که پا جای پای پیامبر اسلام گذاشته است.
نص صریح و محکم قرآن به دفعات به دشمنی و کینه توزی با قوم یهود مؤمنان را توصیه و سفارش کرده است.
باب نمونه محمد در آیه 51 مائده می گوید: اى كسانى كه ايمان آوردهايد يهود و نصارى را دوستان خود مگيريد.
و باز در آیه 82 همین سوره می گوید: مسلماً يهوديان و كسانى را كه شرك ورزيده اند دشمن ترين مردم نسبت به مؤمنان خواهى يافت.
این هم مثالی از دعاهای آیت الله ها:
http://www.alvadossadegh.com/fa/article/46-zionism-israel-qods/339-1388-07-10-21-29-41.html
« ما از خداوند متعال مسئلت داريم كه زوال اسرائيل را جايزه ای برای انقلاب اسلامی ايران قرار دهد و در اين دهه چهارم و چهلم انقلاب و آغاز قرن پانزدهم هجری شمسی و هفتادمين سال اسارت ملت فلسطين و تأسيس دولت غاصب يهود دل های جهانيان را شاد فرمايد و آن طور كه دربار پهلوی را محو و نابود كرد. ظلمات اسرائيل را نيز به پيروزی مؤمنان ختم فرمايد و آن طور كه ولايت فقيه را از ظلمات رژيم پهلوی بيرون آورد، درخت عزت و وحدت مسلمانان را از سياه چال اسرائيل بروياند. حضرت امام(ره) فرمودند: اسرائيل بايد محو بشود و ما بايد اين شعار را تبديل به يك شعار جهانی كنيم و فرياد «اسرائيل بايد برود» را فراگير كرده و جامه عمل بپوشانيم.»
اما همهء این اراجیف ربط چندانی به ایرانیان ندارد. پس از سرنگونی و سقوط جمهوری اسلامی خواهیم دید که اسرائیل بهترین دوست ایرانیان است. دشمنی با اسرائیل زادهء فکر اسلامی است و اندکی هم تحریکات و تحلیل های غلط جریان چپ در این زمینه تأثیر گذار است که فعلاً موضوع این نوشته نیست.
اجازه بدهید از اینجا به بعد به گونه ای تخیلی به موضوع سرزمین ممنوعه بپردازیم!
سال ها پیش داستان کوتاهی خواندم که حال نه عنوان قصه و نه نام نویسنده و مترجم آن و اینکه اصلاً در کجا خواندم، هیچ کدام یادم نیست. به همین دلیل خلاصه ای از داستان را که در حافظه دارم بازگو می کنم.
فردی سالها پس از پایان یافتن جنگ دوم جهانی در میان کوه ها و دره هایی در ارتفاعات یکی از کشورهای آمریکای جنوبی به کلبه ای بر می خورد که پیرمردی خود را در آنجا مخفی کرده است.
می دانیم که بسیاری از افرادی که در زمان نازی ها تحت تعقیب نیروهای امنیتی آلمان هیتلری بودند و همچنین پس از خاتمهء جنگ و شکست آلمان نازی، اشخاصی از نازی ها و همکاران هیتلر نیز به آمریکای جنوبی گریختند که بعضاً و مدت ها بعد شناسایی و دستگیر هم شدند.
اما این پیرمردی که در کلبه ای محقر بطور مخفیانه زندگی می کند برای شخص یادشده توضیح می دهد که یهودی است و از ترس نیروهای فاشیست به آمریکای جنوبی فرار کرده و در اینجا پنهان شده است. او از اخبار جهان بی اطلاع است و نمی داند که اکنون سال هاست که جنگ پایان یافته و نازی ها شکست خورده اند و دیگر خطری وی را تهدید نمی کند. شخصیت داستان برای پیرمرد یهودی توضیح می دهد که نه تنها امروز یهودیان در آزادی بسر می برند بلکه صاحب کشوری به نام اسرائیل هم شده و چند ملیون یهودی در آنجا ساکنند و به زندگی و کار و تولید مشغولند.
این توضیحات اما شک و تردید و دلنگرانی پیرمرد یهودی را بیشتر می کند. او می گوید که فریب این ترفند را نخواهد خورد. او معتقد است که فاشیست ها و دشمنان قوم یهود همهء یهودیان را در یک مکان گردآورده اند تا کارشان را یکسره کنند!
...
خب این داستان قوه تخیل صاحب این قلم را نیز برانگیخته است. فرض کنیم آن پیرمرد یهودی پر بی راه هم نگفته باشد. برای دشمنان قوم یهود تعقیب چند میلیون یهودی پراکنده و نابود ساختن آنها دشوار است. اما اسرائیل و حدود هفت میلیون جمعیت آنرا با دو سه بمب هسته ای می شود شخم زد. فکری که آب از لب و لوچهء اسلامگرایان و آیت الله ها و احمدی نژاد و مؤمنین و مسلمین سرازیر می کند.
حال فرض کنیم قدرت های جهانی و دولت های اروپایی و آمریکایی با شف شف و مماشات و بی اعتنایی ِ عمدی نسبت به فعالیت های هسته ای جمهوری اسلامی، منتظر تولید بمب اتمی نشسته اند. ( چنانکه برخی مقامات غربی گفته اند که باید یک ایران اتمی را بپذیریم.) سپس در روز موعود همانطور که با نشان دادن چراغ سبز به صدام حسین آن ابله را به حملهء نظامی به کویت تشویق کردند، احمدی نژاد و احمق تر از صدام را که حال « حق مسلم» را در اختیار دارد به یک « خبط مسلم» تحریک کنند!
از این طریق فاشیست ها و مسیحیان ضدیهود با یک تیر دونشان خواهند زد: قوم یهود را به نام اسلام و توسط مسلمانان نابود می کنند. سپس نیروهای ائتلاف و قدرت های بزرگ به این بهانه ایران و خاورمیانه را بکلی اشغال و ویران می سازند!
siamakmehr@yahoo.com