باطل السحر اسلام آزادی زن است
به مناسبت گرامیداشت 8 مارس، روز جهانی زن
سال ها پیش از این، زمانی که سید محمد خاتمی( بوزینه هارون الرشید) در سفر به اسپانیا از نهادن دست خود در دست ملکه اسپانیا خوداری ورزید - دستی که می بایست خم شد و بوسید - من روزهای متمادی ذهنم به این نکته مشغول بود که بشر با چه نوع جانوری روبرو است؟ بی احترامی به انسان و وقاحتِ اسلامی در همین یک عمل به ظاهر کوچک و پیش پا افتاده، به آن اندازه ژرف و گسترده و درعین حال آشکار است که به جز از وقیح ترین فرد بدور از تمدن ساخته نیست.
این اتفاق شرم آور که از نوع آن در تاریخ جمهوری اسلامی به دفعات شاهدش بوده ایم - و شاید به همین دلیل پوست کلفت شده ایم - همیشه از نگاه خود آخوند بررسی و تحلیل گشته است. آخوند هر گاه نیازی به پاسخ گویی یافته است با استناد به مزخرفات دکان خودش، با ردیف کردن مشتی آیه و حدیث و روایت به توجیه پرداخته و هرگز با معیارهای بشری و انسانی به این عمل زشت توجه نکرده است.
این نکته با همه ظرافتش اما یکی از پایه ای ترین اصول در شناخت تبعیض جنسیتی در اسلام است. تمامی بی حقوقی زن و انکار وجود انسانی وی با تمهیدات و مسائل جزئی و در ظاهر بی اهمیت که در چارچوب مقوله محرم و نامحرم تعبیه و جاسازی شده به مسلمانان حقنه گردیده است. مثلاً بارها شنیده ایم که زن و مرد در هنگامه اجبار مانند زمان بیعت و معامله، در صورتی مجازند دست یکدیگر را لمس کنند که این عمل در ظرفی پر از آب انجام گیرد! آیا هر کدام از ما تا چه اندازه به فلسفه اینچنین مسائل شگفت و خارق العاده ای که از مغز کپک زده و ضد بشر آخوندها و فقها تراوش کرده است، دقت کرده، اندیشیده و پرسشی را مطرح ساخته ایم؟
در امتداد اصل اساسی تبعیض جنسیتی در اسلام حتا جفنگی به نام امر به معروف و نهی از منکر تماماً روی سر زن خراب شده است. در همین 29 سالی که تجربه حسی و عینی و ملموس بسیاری از ماست، امر به معروف و نهی از منکر در یک جمله خلاصه شده است:" خواهرم حجابت را رعایت کن".
زن مسلمان اگر با یک نگاه اقتصادی و حساب دودوتا چهارتایی نیز به حقوق از کف رفته اش در اسلام و حکومت اسلامی نگاه کند، سهمش از میراث و خون بها 50 درصد سهم مرد است. به زبان ساده و بازاری کلاه گشادی سرش رفته است. حالا اینکه شهادتش نیز 50 درصد شهادت مرد ارزش دارد از مقوله دیگری است که در همین جا به آن خواهم پرداخت. این توهین آشکار به ساحت انسانی زن، در اساس از نابرابری جویی مرد در نظام معیشتی و مناسبات جامعه مرد سالار و قبیله ای عرب وحشی و بدوی عربستان عصر جاهلی ریشه گرفته است که تمام جاهلیتش را محمد عرب در قالب قرآن تبیین و تدوین کرد. در حقیقت دوران جاهلیت انسان با ظهور اسلام تازه شروع شده است.
شاید فیلم شبه مستند « آدم خوار» را دیده باشید. دراین فیلم قبیله ای وحشی زنی را که گویا خارج از هنجارهای اسلامی و بدون مجوز آخوند عشق ورزیده است به بند کشیده و جنین کودک درون رحمش را با خشونتی غیرقابل وصف بیرون می کشند و بلافاصله و زنده زنده چال می کنند. سپس با سنگ آنقدر بر سر زن بیچاره می کوبند تا بمیرد. در جایی دیگر دخترک خردسال بی گناهی را که از سوی بیگانگان مورد تجاوز قرار گرفته است به شکل فجیعی به سیخ می کشند. در این فیلم منشاء اهریمنی رجم که از توحش انسان بدوی ریشه گرفته به خوبی تصویر شده است.
تمامی مذاهب و ادیان زن ستیز، یعنی کلیه ادیان و مذاهبی که بشر می شناسد، جمعاً جمیعا در فکر نپرداختن حقوق زن درهمه حوزه های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی بوده و هستند. اسلام اما در بی حقوقی زن و گستاخی در ربودن حقوق زن گوی سبقت را از همه مسلک های غیرانسانی ربوده است. آخوند و فقیه پلید هرگاه مردی در صدد برآمده است حقوق و آزادی های زنی را محترم بشمارد، ازاو با صفت های زشتی چون قرمساق، دیوث، بی غیرت، بی تعصب، بی ناموس و ... نام برده است. اسلام حق قضاوت و مدیریت را از زن گرفته است. زن را زنده زنده توی کفن سیاه پیچانده و به آزاد و کنیز و برده تقسیم نموده است. برای زن تنها یک جفت می شناسد، اما برای مرد چهارتا و چهارهزارتا.
زن در اسلام اسیر و بیچاره بکارت خویش است. اختیاراعضاء بدن خود را ندارد و استفاده از اندام های بدنش در گرو صلاح دید مرد است. اعضاء جنسی اش شرم گاهی است و باعث سرافکندگی. به هنگام قاعدگی نجس بوده و ناپاک است. زن مسلمان فاقد فردیت و هویت فردی و شخصیت یگانه است. زن مسلمان در ظل و ذیل مرد تعریف می شود. او کنیز و طفیلی مرد و ابزار جماع حیوانی و دفع شهوت مرد مسلمان است. صدایش نباید از حدی که آخوند تعیین کرده است بلند تر باشد. آوازخواندن که طلبش. تمامی اعضاء و اندام های بدنش وسیله گناه است. زن که خودنمایی و جلوه گری زیبایی هایش از خصائل نیک اوست و تاب مستوری ندارد، زن که شادی بی وجودش بی معناست، در اسلام اما سیاه پوش محرومیت کشیده ای است که از سایه خویش نیز شرمنده است.
در اسلام ارزش جان زن برابر با نصف ارزش جان مرد و مطابق با ارزش بیضه چپ مرد است. فجیع تر از همه ارزش شهادت زن است. فرض کنیم در نقطه ای قتلی اتفاق افتاده است و یک مرد و یک زن شاهد صحنه جنایت بوده اند. یعنی هردو با دو چشم خود ناظر وقوع جنایت بوده اند. اما در هنگام ادای شهادت این دو در دادگاه، به دلیل ناقص العقل دانستن زن توسط اسلام شهادتش اعتبار شهادت مرد همراه وی را ندارد. یعنی در برابر شهادت یک مرد، دو زن باید حضور یابد. از دیگر موارد اعتقاد به نقصان عقل زن نسبت به مرد در مجازات مرتد است که ارتداد مرد مجازات مرگ به همراه دارد ولی در مورد زن با حبس و توبه و تخفیف توام است.
در مزخرفات مسلمانان آمده است که آخرالزمان، زمانی! است که پادشاه جهان زن باشد. خوب اگر دقیق شویم پر بیراه نگفته اند. از نگاه مرد بیمار مذهبی در واقع از مصیبت سخن رانده می شود. از دورانی که فساد زمین را فرا گرفته است. اما در عین حال در این کلام به حقیقتی اشاره رفته است و آن وحشت مرد مریض اسلامزده از ارتقاء جایگاه زن در سلسله مراتب اجتماعی است. همچنین در روایات اسلامی از یکنفر زن به عنوان قاتل امام زمان هنگام ظهور یاد شده که با زدن ضربه سنگ به پیشانی حضرت، وی را به قتل می رساند و بشر را از شرّ یک دیو خونریز و آدمخوار دیگر نجات می دهد!
124 هزار پیامبر اجق و وجق با ریش و پشم دراز و روایت های کلان و بی ربط به زندگی و گنده گوزی های بیشمار، جملگی از زن غافل بوده اند، مگر در به تخفیف و خوارداشت و اسارت زن. ( پیامبران را باید به کار گِل گماشت که صلاح و آسایش دنیا و آخرتشان در آن است! ). چه چیزی در زن وجود دارد که مدیریت او، قضاوت و شهادتش چنین بر مرد گران آمده است؟ آیا به جز نگاه ابلهانه جنسیتی و پیش فرض به دور از واقعیت برتری جنسی مرد؟ در آن همه افسانه و اسطوره مذهبی که پیرامون خلقت انسان بافته اند و ساخته اند، سعی بسیاری به کار رفته است که زن طفیلی مرد قلمداد شود. زن از دنده چپ مرد متولد می شود.
ناگفته نماند که در همه این موارد خطاب من به این زن های پوزه بند بسته حزب الهی و خواهران زینب که دیگر هیچ امیدی به درمانشان نمی رود و دائماً میان مسجد و مستراح در رفت و آمدند نیست. آنها تلف شدگان وادی اسلامند. افرادی هستند بی سواد، خشک مغز، گستاخ، مزاحم و خطرناکتر از هر مرد مسلمان برای آزادی دیگران.
زن است که مرد را متولد ساخته و هموست که حامل راز زندگی است و هموست که آزادی اش در واقع آزادی نوع انسان است و تعادل جامعه بسته به تساوی و تعادل حقوقی زن و مرد است. بشر از زن و مرد، هستی را، زندگی را، زیبایی را همواره در زن جسته و یافته است. در ادوار مادرشاهی که گویا در تمدن مدیترانه ای بیشتر و دیرپاتر رواج داشته است، زندگی انسان به ذات هستی بی گمان نزدیکتر بوده است. گرچه آنچه مورد نظر من است درآن شکل بدوی امکان ظهور و بروز نداشته است.
حقوق بشر با پذیرش مدیریت یکسان زن و مرد بر امور جامعه پرداخته خواهد شد. جامعه و مدنیت بشر تنها در صورت به رسمیت شناختن برابری زن و مرد در هستی انسانی و زندگی اجتماعی با معنا می شود و تحقق می یابد. اما دریغ که در این سوی زمین زن حتا اختیار تعیین نوع پوشش خود را ندارد. در اینجا زن ذلیل و بیچاره اراجیف و اندیشه های سخیف مذهبی است. در جمهوری اسلامی زن بازیچه محسبِ پتیاره ای است به نام پلیس که دامن زن ها را وجب می کند. انقیاد و انقباض و در نهایت استحاله هستی انسانی زن، اساس حیات و ممات و وسیله حفظ دکان دین است. اسلام بر گُرده زن سوار است. سمبل چنین خفت و بردگی نیز حجاب است. در جامعه تا زمانی که حق برهنگی و حق تصاحب تن خویش برای زن محترم شناخته نشود، سخن راندن از آزادی زن یاوه گویی است، عوام فریبی است.
هنگامی که مرد مریض مذهبی حتا اندازه و دامنه صدای زن را تعیین می کند. زمانی که آزادی سکس ، آواز خواندن و رقص و طبیعی ترین و خصوصی ترین فعالیت ها و رفتار حیاتی انسان توسط جهالت مذهبی و دکانداری اسلام از زن ( انسان ) سلب گردیده است و با آزاداندیشی و هرگونه روشنگری و خرافه زدایی با شدت و خشونتی اهریمنی از سوی مسلمانان بیمار و حکومت سیاه و تباه جمهوری اسلامی مقابله می شود، مبارزه برای بازیابی حقوق از کف رفته زنان، وظیفه اجتماعی و رسالت مدنی هر انسانی اعم از زن و مرد است.
در پایان ضروریست که به این نکته حائز اهمیت اشاره کنم که در این گونه صحبت ها لازم نیست در دام روش های آخوندی گرفتار آییم و برای هر سخن خود چند آیه و حدیث ردیف کنیم. آخوند اگر چنین می کند برای فریب ماست. ما نمی خواهیم با آخوند مسابقه بدهیم. ما می توانیم یکجا برهرچه سوره و آیه و حدیث و روایت اسلامی وجود دارد ادرار کنیم و بگذاریم کنار. اگر در جهان انسانی چیزی وجود دارد که شایسته زباله دان تاریخ است همین اسلام است و بس. پس اگر فردی از من استناد بخواهد، مدرک طلب کند، من از هوای مسمومی که در این سال های عمرم تنفس کرده ام سند می آورم. ازآن احساس تجاوزی سخن خواهم گفت که هر بار با دیدن هیبت مسخره و کریه آخوند و فقیه و آیت الله به من دست می دهد. من ازآن اهریمنی سخن خواهم گفت که می تواند دست و پای انسان را ضربدری ببرد و سپس رهایش کند تا بمیرد. من ازآن دیو جانستانی سخن خواهم راند که انسان را تا کمر در چاله فرو می برد و از دیگران می خواهد تا با سنگ به جانش بیفتند. همین اسناد کافی است.
siamakmehr@yahoo.com