IRAN LAND'S REPORT           گزارش به خاک ایران
سیامک مهر
Monday, December 15, 2008

 

خروج سوم

در طول تاریخ ایرانزمین، از میان تبعیدها و مهاجرت های مکرر ایرانیان از میهن خود، دو برهه و دو هنگامهء ناساز روزگار از اهمیت و برجستگی ویژه ای برخوردار است.
در مرحلهء نخست به مرور و در طی یکی دو قرن اولیهء یورش تازیان بیابانگرد و مسلمان، ایرانیان در گروه ها و دسته های بسیار بسوی از جمله سرزمین هندوستان روی آوردند. مرحلهء دوم از مهاجرت ایرانیان باز می گردد به دورهء معاصر و در سه دهه پیش از این که با تجاوز مجدد تازی پرستان مسلمان در انقلاب اسلامی سال 57، چند میلیون تن موطن و خانه و سرزمین خود را به ناگزیر و دقیقاً به همان دلایل مهاجرت نخستین ترک کردند که غالباً آواره و سرگردان کشورهای اروپا و آمریکا گشتند.
در هر دو مرحله، ایرانیانی که از تهاجم و توحش تازیان و مجاهدین اسلام و سپس آخوندها و آیت الله ها و علما و پاسداران انقلاب اسلامی به تنگ آمده و زندگی و جان و مال و آزادی و شرافت و کرامت انسانی خود را مورد تجاوز می دیدند، به هر طریق ممکن و با پذیرفتن مخاطرات بیشمار از میهن خود گریختند که این روند تا به همین امروز کمابیش تداوم دارد.
روشن است که شرح و بسط این حوادث تاریخی و پی آیندهای این رویدادها موضوع این یادداشت کوتاه نیست. بلکه هدف صاحب این قلم جستجوی پاسخی است برای این پرسش که آیا اگر نوبتی هم در کار باشد، اینبار نوبت اسلام فروشان و تازی پرستان نیست که مجبور به ترک ایران شوند؟

هر روز که بر عمر جمهوری اسلامی افزوده می شود و نشانه های اضمحلال و سقوط آن آشکارتر می گردد، این فکر در ذهن بسیاری از ایرانیان میهن پرست شکل می بندد که در فردای فروپاشی حکومت اسلامی چه سرنوشتی برای آخوندها و دینکاران و پاسداران و پایوران و زمامداران این نظام قابل تصور است؟ آیا اگر در آن هنگام شرایطی بوجود آید که قشر و گروه و دسته و جریان و فرقه ای، فضا و زمینهء آزاد و مساعدی برای زندگی خود نیابد و ناچار شود ایران را ترک کند، این قشر و قبیله، الزاماً آخوندها و آیت الله ها و دین فروشان و دینکاران نخواهند بود؟
گروهی ساده اندیش را عقیده بر این است که آن دسته از آخوندها و مراجع و اسلام فروشان و بیضه داران اسلام که در جمهوری اسلامی به تجاوزها و جنایت ها و دزدی های این نظام آلوده نیستند را می باید تا انتهای مساجد و حسینیه ها و تکیه ها و مدرسه های مذهبی و حوزه های علمیه عقب راند و از دخالت های آنان در نظام سیاسی کشور ممانعت به عمل آورد. در همین حد! یعنی آخوند و ملا و مفتی، این دشمنان آزادی را آزاد بگذاریم تا کماکان سم تولید کنند، خرافه بپراکنند و مغز فرزندان و جوانان ما را خوراک مارهای دوش خود کنند.
این گروه آرا و نقطه نظرهای خود را ذیل مفهوم « سکولاریسم» صورت بندی می کنند و در نسبتِ با وضعیت و شرایط سیاسی و اجتماعی امروز ِ ایران ِ تحت حکومت اسلامی، مدینهء فاضلهء ایشان یا دوران حکومت های پهلوی است و یا اگر تبع بلندی داشته باشند و چشم اندازهای فراختری را در نظر بگیرند، حداکثر از مضحکهء سکولاریسم در ترکیه مثال می آورند. تصور ایشان از جامعهء سکولار محیطی است که در آن همه نحل و فرق از جمله دشمنان آزادی، آزادند که بازار مکاره ای از اسلام های ناب محمدی براه اندازند به شرط آنکه ظاهر جدایی دین از مذهب را رعایت کنند!

اگر این نحله را ساده اندیش می خوانم نه به این دلیل است که به سکولاریسم و جدایی دین از دولت معتقدند، بلکه از این جهت که ماهیت و سرشت مداخله جو، متجاوز و ستیزندهء دینکاران و دکان داران اسلام را در امور معیشت و حقوق و آزادی های مردم که ریشه در آموزه های اسلام و اصول و اعتقادات و تکالیف و قوانین شرع نبی دارد، نادیده می انگارند و همواره با قیاسی مع الفارق تاریخ کلیسا و سرنوشت مسیحیت را در پس از سده های میانه و به دنبال عصر رنسانس ملاک قرار می دهند و آخوندها و آیت الله ها را از جنس کشیش ها و کاردینال ها می پندارند.
آیا خوی وحشی و تجاوزپیشهء اسلامیون و آخوندها و آیت الله ها و آموزه های انسان ستیز، زن ستیز و زندگی سوز اسلام با استقرار نظامی سکولار به ناگهان و یک شبه به آزادی خواهی، لیبرالیسم، دموکرات منشی، انسانمداری و محترم شمردن حقوق بشر تغییر ماهیت خواهد داد؟

آنچه در دوران پهلوی شاهدش بودیم همان است که به طعنه می گویند:« سکولاریسم اسلامی». قانون اساسی ِ مشروطه ای که مذهب رسمی حقهء جعفری دارد. شورای نگهبانی شامل پنج آخوند گردن کلفت و کینه توز دارد. قانونی که پادشاه دین پناهش وظیفه دارد که بیضهء اسلام را در دست بگیرد و محافظت کند. در سطح جامعه هم هرچه بوق و بلندگوست در اختیار آخوندهاست. در مدارس و دانشگاه ها آخوندها تعلیمات دینی و قرآن تدریس می کنند و آموزش زبان عربی هم از دروس اجباری است. در مجلس شورای ملی اش به قرآن سوگند یاد می کنند و قاضی و دادگاه و دادگستری و قوانین حقوقی اش ملعبهء دست آخوندها و شریعت اسلامی است. حکومت و نظام سیاسی ِ سکولاری که پادشاهش از یک آخوند بی مقدار مثل ... می ترسید و آخوند گردن کلفتی همچون آیت الله بروجردی آنقدر قدرت داشت که به تقاضای ملاقات شاه جواب رد بدهد و اراذل و اوباشش را در پوشش اجرای مراسم و شعائر مذهبی در تاسوعا و عاشورا گله گله به خیابان بریزد و ابراز قدرت کند. هرگز هم معلوم نشد که این چه گونه جامعه و سیاست و رژیم سکولاری بود که در نهایت به حکومت اسلامی منجر شد؟
صرفاً با تعدادی وزیر و وکیل فکل کراواتی جامعهء غیردینی و سیاست سکولار ساخته نمی شود. جامعه ایران جامعه ای اسلامی است، بدین معنا که اسلامیون و دینکاران تاریخاً به پنهانی ترین گوشه هایش تجاوز کرده، در تار و پودش لانه کرده و تمامی راه های تنفسش را در چنگ گرفته اند. بنابراین تنها طریق ممکن جهت رهایی و نجات از شر آخوندها و دینکاران و اسلام فروشان، بیرون ریختن اینان از ایرانزمین، از ایرانشهر و میهن اهورایی ماست.

همگان به این نکته واقفیم که آخوندهای شیعه نخستین بار درعصر شاهان صفوی از جنوب لبنان و منطقهء جبل عامل بسوی ایران سرازیر شدند و با زرنگی خاصی نام شهرهای ایران را بر خود نهادند و در کسوت آیت الله خوانساری، آیت الله گلپایگانی، آیت الله بروجردی، آیت الله محلاتی، آیت الله آشتیانی و امثالهم، با خودی خواندن خویش مثل موریانه، مثل موش کور به جویدن ریشه های تمدن ایرانی و سنن و ارزش های فرهنگی جامعه پرداختند. با تولید خرافات و تجاوز به حقوق و آزادی های اجتماعی، با امر به معروف و نهی از منکر، با تکفیر و تهدید و با مغزشویی کودکان، اسباب عقب ماندگی و فقر و پریشانی ملی را فراهم آوردند. ایرانیان در تاریخ کشور خود هرگز دشمنی خانگی و کِرمی درونی مانند آخوند را نشناخته بودند و تا مقطع انقلاب اسلامی و تجربهء پرهزینه و گرانبار سه دهه حکومت اسلامی، ماهیت مخرب و تبهکار آخوند و ملا و مفتی بر همگان آشکار نشده بود.

دکتر اسماعیل نوری علا در نوشتاری با عنوان« ارتباط تاريخی ايران با جنوب لبنان»* می نویسد:
« آخوندهای عرب امامی جبل عاملی در واقع با کردار نابخردانه خود ايران را در سراشيب سقوطی هولناک و طولانی افکنده بود که می توانست به تجزيه ايران منجر شود. و وقتی « شاه / سلطان / ملا» حسين تاج خود را در سينی نهاد و گريان گريان آن را تقديم محمود افغان کرد، لشگريان محمود در سراسر اصفهان نخست به دنبال «علماء» شيعه امامی می گشتند تا انتقام سخت گيری ها و خشک مذهبی های آنان را بگيرند. و نخستين گروهی نيز که از پيش و پس سقوط اصفهان اين شهر را ترک کرده و به راه عتبات (و احتمالاً جبل عامل) پای گريز نهادند همين «علماء» بودند.
پراکنده شدن آخوندها از اصفهان در دو موج انجام گرفت: يکی در دوران محاصره اصفهان بوسيله افغان ها و يکی هم در دوران نادرشاه افشار و اصلاحات مذهبی ضد آخوند ناتمام او. موج اول مقصدی داشت به نام عتبات عاليات اما روند موج دوم موجب پراکندگی علمای اواخر عهد صفوی در سراسر ايران شد.»

از این داده های تاریخی نتیجه می گیریم که فکر بیرون ریختن آخوندها از ایران و رهایی از نکبت وجود علما در میان پیشینیان و پدران ما وجود داشته است و صرفاً دغدغهء زمان ما نیست. پس آیا امروز وظیفهء ما ایرانیان نیست که کار ناتمام نادرشاه افشار را به سرانجام رسانده و یکبار برای همیشه از وجود بی وجود و خفت بار آخوندها و علما آسوده گردیم؟

مدتی پیش از این در خبرها آمده بود که دو قلاده از اسلام فروشان به نام های محسن کدیور و حسن یوسفی اشکوری به بهانه های مختلف از ایران خارج شده اند. ما ایرانیان از این بابت بسیار خوشحالیم و در هر صورت از مهاجرت آخوندها و عمامه داران به هر جهنم دره ای با خشنودی استقبال می کنیم.
حتا پیشنهاد مشخصی هم داریم: همانگونه که همگان اطلاع دارند تمامی سرمایه گذاری ها در جنوب لبنان و شهرهای بعلبک و صور و صیدا توسط رژیم اسلامی انجام گرفته است. از سوی جمهوری اسلامی میلیون ها دلار صرف ساختن مجتمع های مسکونی، بیمارستان ها، مدرسه ها، کارخانه ها، پل ها، جاده ها، پادگان های نظامی برای تروریست های حزب الله و دیگر تأسیسات و سازه های زیربنایی گردیده است. کلیه سلاح های سبک و سنگین حزب الله را حکومت اسلامی تأمین کرده و همانطور که به درستی گفته اند، حزب الله دست دراز جمهوری اسلامی در مرزهای کشور اسرائیل است.
بنابر همین واقعیت هاست که آخوندها می بایست جنوب لبنان را هم به دلیل علاقه به سرزمین آبا و اجدادی خود که امری طبیعی است و هم به دلیل سرمایه گذاری های هنگفت، مِلک و خانه و وطن خود دانسته و در صورت ضرورت که دیر یا زود فرا خواهد رسید به آن مکان کوچ کنند و در عوض اینکه مثل ترسوها با بیش از هزار کیلومتر فاصله از مرزهای اسرائیل عربدهء مرگ بر اسرائیل سر دهند، از نزدیک و رودررو با قوم یهود بایستند و همپای تروریست های تربیت شده و تعلیم دیدهء خود با صهیونیست ها بجنگند!( آخوندها چهارده قرن است که نفرت و کینهء الله و اسلام و پیامبر اسلام از این قوم را حمل و نمایندگی می کنند.) درهء بعلبک نیز زمین حاصل خیزی است که هرساله شیعیان علی صدها تن حشیش تولید می کنند و میلیون ها دلار درآمد دارند. این مورد نیز زمینهء مناسبی است که برای سرمایه گذاری در دوران بازنشستگی آخوندها پیشنهاد می شود.

به خوبی می دانیم که دین بدون دینکار و تبعاً اسلام بدون آخوند قابل تصور نیست. بنابر این اگر روزی از شر و شرارت های آخوندها و آیت الله ها و مافیای روحانیت نجات یابیم، بدون تردید پس از گذشت یکی دو نسل بساط اسلام و پلیدی ها و زشتی هایش نیز از میهن اهورایی ما برچیده خواهد شد.
سرنوشت ایران و اسلام از دو حال خارج نیست: یا ما ایرانیان هرگز توان و نیرو و همت و حمیت برانداختن نظام نکبت الهی را نخواهیم یافت و حکومت سنگسار اسلامی هزارسال دوام خواهد آورد و یا اگر روزی روزگاری بتوانیم این تحفهء الهی را سرنگون سازیم، یقین بدانید که آنوقت هر کفتاری که زوزهء اسلام اسلام سر دهد دهانش را با سرب پر خواهیم کرد.
siamakmehr@yahoo.com
------------------------------------------------------------------------------------
* ارتباط تاریخی ایران با جنوب لبنان- اسماعیل نوری علا:
http://www.puyeshgaraan.com/ES.Notes/2006/ES.Notes.080406-jabal1.htm




Friday, December 05, 2008

 

ضرورت خودباوری ملی

از اظهار نظرهای رهبران اروپا و آمریکا و نیز روزنامه نگاران و صاحب نظران سیاسی غرب در قبال مسائل ایران، چنین استنباط می شود که گویا در ایران فقط و فقط یک رژیم سیاسی آنهم در خلأ موجود است و چیزی به نام ملت و مردم ایران وجود خارجی ندارد. به همین دلیل به گونه ای از« تغییر رژیم» در ایران سخن می گویند که انگار توان و ارادهء چنین تغییری تنها در اختیار دولت ها و قدرت های غربی است.

دیوید میلیبند وزیر خارجه انگلیس می گوید:« به نظر تغيير نظام ايران به صلاح نيست، بلكه بايد سياستهای اين كشور تغيير كند. ما با ملت ایران مشكلی نداريم و برای تغيير نظام در تهران نيز نمی كوشيم.»(1)
این سخنان بی سر و ته و بی ارزش، نشان از تفرعن و یکجانبه نگری استعمارگران کهنه کار انگلیسی دارد. به عبارتی دیگر منظور گوینده این است که تغییر نظام ایران به صلاح انگلستان نیست وگرنه برای تغییر نظام در تهران می کوشیدند. یعنی بالقوه این ظرفیت و توانایی و نیرو را در اختیار دارند که اگر تغییر نظام در تهران به صلاح و همسو با منافع انگلستان باشد، بلافاصله چنین خواهند کرد و رژیم اسلامی را بر می اندازند و در این میان مردم ایران برگ چغندرند.

در خبر دیگری آمده است:
« مرکز سیاست های خارمیانه ای سیبان (Saban) در موسسه مشاور شناخته شده بروکینگز در واشنگتن، در گزارش خود که عنوان آن "جاده همزیستی: یک سیاست جدید آمریکا در قبال ایران" است، خواستار آن شده که دولت آمریکا در میان گزینه های تغییر حکومت، حمله نظامی، منزوی سازی و ایجاد رابطه، گزینه چهارم را مدنظر قرار دهد.»(2)
در این مورد نیز« تغییرحکومت» در ایران به ارادهء دولت آمریکا فرض شده است و مردم ایران در این معادله محلی از اعراب ندارند.
و یا در جایی ریچارد هاس می گوید: با این‌ حال دولت بوش مایل نیست از خواست خود برای " تغییر رژیم" در تهران عقب‌نشینی کند.
و توماس پیکرینگ اجزا قابل ‌تصور یک طرح عملی در این باره را چنین توصیف می‌کند:«عقب ‌نشینی از فکر براندازی رژیم ایران، وصل تهران به ساختارهای امنیتی منطقه و پیشنهاد همکاری‌های گسترده‌ی اقتصادی از سوی واشنگتن.»(3)

همچنین رسانه های غربی هرازگاهی و بنا به ملاحظاتی با انتشار اسناد محرمانه و یا پخش گفتگوهایی از رهبران و سیاست ورزان و مسئولین سابق آمریکا و انگلیس در بارهء مسائل ایران، به این فکر دامن می زنند که در سقوط رژیم سابق آنها نقش اساسی داشته اند. از قبیل افشای نقش آمریکا و عربستان در کاهش قیمت نفت در سال های آخر رژیم شاهنشاهی.(4) ( بدیهی است که صحت و سقم این مطالب موضوع این مقاله نیست.)

شوربختانه ما نیز در حل مشکلات جامعهء و کشور خود به کلی استقلال اراده و اعتماد به نفس و عزت نفس خویش را از کف نهاده ایم و منفعلانه چشم به دهان بیگانگان دوخته ایم تا ببینیم که چگونه سرنوشت ما را رقم می زنند.
چندی پیش آقای عباس امیرانتظام فرمودند:« به نظر من در حال حاضر شرايط جهانی برای تغيير در ايران مساعد نيست... من از بازخوردی که از نامه ام به دبیر کل سازمان ملل گرفتم مطمئن شدم که امروز شرايط جهانی برای تغيير در ايران مساعد نيست، مگر اين که اين تغييرات خيلی سطحی باشد.»(5)
و متأسفانه ایشان هیچوقت هم توضیح ندادند که این شرایط مساعد جهانی آیا به غیر از اطمینان به حفظ منافع قدرت های امپریالیستی است؟ بنابر همین نوع از توجیه انفعال ملی، اگر زمانی شرایط جهانی برای تغییر رژیم مساعد شود، به این معنی است که باز هم ربطی به منافع کشور ما نخواهد داشت.

بدون تعارف باید گفت که ایرانیان معاصر غالباً بر این اعتقادند که تا آنجا که به یاد دارند، رهبران و رژیم های کشورشان را یا روس ها می آورده و می برده اند یا انگلیسی ها. از زمانی هم که آمریکا به این آمد و شد پیوسته است، مثلث کاملی ساخته شده که هیچ جایی و هیچ روزنه و ضلع و زاویه ای برای مشارکت ملت ایران در تعیین سرنوشت خود باقی نگذاشته است.

اگر حکومت سنگسار اسلامی، نظام شرور اهریمنی، نه با دخالت بیگانگان، نه با حملهء نظامی، بلکه به دست ملت و به ارادهء ملی و با زور فکری ِ خود ماِ سرنگون نشود، فرونپاشد، مضمحل نگردد، بی گمان خودباوری ملی و اعتماد به نفس ملی ما که تاکنون به شدت آسیب دیده است، چنان صدمه خواهد دید و چنان ضعیف و مخدوش خواهد گشت که نزدیک ترین پیامدش تجزیه ایران خواهد بود. ( توضیح خواهم داد.)

در طی سی سال گذشته، آخوندها و آیت الله ها و اسلامفروشان از یک سو با تبدیل کردن یک ملت به موش آزمایشگاهی اسلام و اجرای مو به موی شریعت و احکام و حدود و آموزه های ضدعلمی، جاهلانه و مغایر و متنافر با واقعیت های انسان و جامعهء انسانی در عصرکنونی؛ با ترویج خرافات مذهبی و با تلاش و تکیه و تأکید بر نقض عاملیت انسان و نقض و کمرنگ ساختن نقش هر فرد در تعیین و تغییر سرنوشت خود و جامعه اش، با اسلامی کردن و تهی کردن تمامی نهادهای اجتماعی از محتوای علمی خود و غرب ستیزی و دشمنی و کینه ورزی با دانش های نوین، نهادهای مدرن و مؤلفه های مدرنیته همچون انسانگرایی و عقلانیت و سکولاریسم و پلورالیسم و دموکراسی... و از طرفی با تخریب کیستی ملی و ایرانی ما، با ستیزه با فرهنگ و سنن اصیل ایرانی و غیراسلامی، با تخریب آثار و نشان ها و سمبل های مادی و معنوی ِ فرهنگ و تمدن ایرانی... به روان جمعی و تعادل ملی ما به سختی و به شدت آسیب زده اند.
در این زمینه مثال و مورد بسیار است، اما به عنوان نمونه می توان از تحریف تاریخ ایران در تمامی متون و نوشتارهای دست پخت حکومت در حوزهء آموزش و پرورش و دانشگاه نام برد. می توان از محروم ساختن یک ملت از تاریخ تصویری خود، اعم از نقاشی و عکس و فیلم و پوستر و مینیاتور و کاریکاتور و امثالهم به بهانهء حجاب سخن گفت. از سانسور و تحمیل خودسانسوری، از محجبه کردن واژه ها در نوشتار فارسی و هنرنویسش، واژه هایی مانند سکس و همآغوشی و برهنگی و رقص و از این قبیل، از حجاب اجباری و دخالت های آمرانه و رذیلانه در روابط شخصی و جنسی مردمان، از سرکوب و نهادینه کردن خشونت در جامعه و اشاعه و همگانی کردن فقر و اعتیاد و فحشای اسلامی که جملگی آسیب های جدی به ذهن و جان و روان ما وارد ساخته است.
ما از تجربهء حکومت اسلام راستین به خوبی دریافتیم که آن پدیده و واقعیتی که به درست و یا به غلط « فرهنگ اسلامی» می نامند، یکی از کارکردهای عمده اش، استحاله و مسخ و مصادرهء هر امر و ارزش و هنجار و عرف اخلاقی و بشری است. هر فکر و فروزهء نیک انسانی، پس از گواریده شدن به وسیلهء اسلام، تفالهء آن به صورت سم مهلکی با پسوند اسلامی دفع می شود. مانند هنراسلامی، ادبیات اسلامی، انجمن اسلامی، مجلس شورای اسلامی، فمینیسم اسلامی، حقوق بشراسلامی، مردمسالاری دینی و غیرو.

واقعیت مخاطره آمیز دیگر، همگامی جمهوری اسلامی با دسیسه های بیگانگان و عوامل و نیروهای ضد ایرانی در منطقه در جهت ایجاد تفرقه و نفاق در میان اقوام ایرانی است. جمهوری اسلامی با دامن زدن به فکر جدایی طلبی در میان اقوام ایرانی و مخدوش ساختن وحدت ملی، در پی کاستن از فشار فزاینده ایست که یکپارچگی و همبستگی ملی حیاتش را به شدت تهدید می کند.
اگر ملت ایران دیر بجنبد و خود را باز نیابد و اعتماد به نفس و نیروهای بالقوهء خود را بازسازی نکند و با همبستگی ملی، ارادهء خویش را در تغییر سرنوشت کشورش به کار نبندد و منفعلانه نظاره گر تحرکات و تصمیمات بیگانگان بنشیند، آنگاه دیر یا زود هر تحول و تغییری که در ساختار سیاسی ایران روی دهد به حساب دخالت و توطئهء بیگانگان نوشته خواهد شد و بزرگترین ضربه به روان جمعی جامعهء ایران وارد خواهد آمد که از آسیب های اشغال و استعمار مستقیم یک کشور کمتر نخواهد بود. آنزمان تئوری توطئه چنان نفوذ و تأثیری در زندگی ما پیدا خواهد کرد که شیرازه های یک ملت را از هم بپاشد و مارا برای همیشه به گونه ای از خود بیگانه، پارانویایی و روانپریش کند که دست انگلیس و آمریکا را حتا در بستر خواب خود نیز مشاهده کنیم. در این صورت بیم آن می رود که استحکام و تعادل روانی یک ملت که پس از بیش از یکصد سال مبارزه و پیکار برای آزادی و استقلال خسته شده است، از هم گسیخته گردد و کشور ایران نیز مانند عراق، مانند افغانستان و سودان و سومالی غرق در هرج و مرجی غیر قابل کنترل تا مرز فروپاشی ملی و تجزیه پیش برود.
حکومت اسلامی را فقط و فقط خود ما و با نیرو و ارادهء و اندیشهء مستقل و منحصر به فرد خود می باید سرنگون کنیم. در این راه و در این امر مهم، هرگونه تن سپردن به دخالت بیگانگان نه تنها ارادهء ملی ما را سست می کند، راهمان را در سمت و سوی منافع بیگانه منحرف می سازد و در نهایت به مجروح و زخمی شدن هرچه بیشتر روان جمعی و خودباوری ما می انجامد، بلکه آن نظام سیاسی که در پس از حکومت اسلامی پدید آید، بدون تردید آلت فعل قدرت های خارجی خواهد بود. به ویژه آنکه استعمارگران اروپایی در حفظ بیضهء اسلام بسیار حریص و کوشا هستند و هرگز اجازه نخواهند داد که جامعه و فرهنگ خود را از نکبت و زشتی های اسلامی پاک و پیراسته گردانیم.

siamakmehr@yahoo.com
----------------------------------------------------------------------
1- http://www.iranglobal.info/I-G.php?mid=2-48154&nid=haupt
2- http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2008/12/081203_ba-brookings-iran.shtml
3- http://www.iranamerica.com/forum/showthread.php?t=1859
4- http://sarbazan.org/index-Dateien/Page1059.htm
5- http://www.amirentezam.blogfa.com/post-51.aspx




: فهرست 20 نوشتار واپسین

سرنوشت آزاداندیشی در جامعهء توحیدی
«دربارهء اسلام و از جمله«اسلام رحمانی
!سکولاریسم یعنی مرگ بر اسلام
سفر به سرزمین ممنوعه
تحولات جامعه در سال پیش رو
!ما آتش پرستیم
چهارشنبه سوری، خاری در چشم اهریمن
مرگ حکومت اسلام در سالروز تولدش
دربارهء بیانیه های زنجیره ای جناح اصلاحاتچی
میخ های تابوت مرجعیت شیعه
توضیحی دربارهء یک حد شرعی
رستاخیز ایرانیان و دشمنانش
قصاص یا توحش اسلامی
!بازگشت گربه نره
اسلام که تنگ آید --- آخوند به جفنگ آید
درک شرایط مبارزه در قلمرو اهریمن
دربارهء شکنجه و لواط اسلامی
عینکِ سبزِ فریب
سرانجام انقلاب مخملی در قلمرو اهریمن
مافیای روحانیت در نبرد مرگ و زندگی


This page is powered by Blogger. Isn't yours?

     E.mail                     Home
دکتر اسماعیل خویی

اعلامیه جهانی حقوق بشر
کمیته دفاع از حقوق بشر
حزب مشروطه ایران
سکولارهای سبز
مقالات سیاسی
درفش کاویانی
زنده باد انقلاب
سکولاریزم نو
علیه تبعیض
فرهنگشهر
بی خدایان
انجمن آرا
کاوه سرا
سربازان
نیلگون
زندیق
افشا
کافر


آژانس خبری کوروش
اخبار روز
اطلاعات.نت
ایران امروز
پارس دیلی نیوز
ایران پرس نیوز
ایران گلوبال
ایران تریبون
بلاگ نیوز
روشنگری
گزارشگران


نوید اخگر
نادره افشاری
منوچهر جمالی
آرامش دوستدار
امیر سپهر
پری صفاری
میرزاآقا عسگری
بهرام مشیری
اسماعیل نوری علا



Archives