سکولاریسم یعنی مرگ بر اسلام!
در سپهر مغازلات روشنفکران سکولار با به اصطلاح نواندیشان دینی که پس از خیزش خرداد به فراز تازه ای ورود کرده، نوعی دریوزگی از و خاکساری به آستان مسلمانان نیرنگباز به چشم می خورد. برخی از ایشان با خواهش و تمناهای مشمئز کننده چنین می نمایند و چنان جلوه می دهند که گویا جامعهء ما در تمامی عرصه ها و حوزه هایش متوقف و معطل و منتظر سفسطه ها و مغالطات، احتجاجات دروغین و بی اساس، و فلسفه بافی های پوچ و عوامفریبانهء نواندیشان دینی و اسلامباره های ریاکار است که خوبی های نظام سکولار را تأیید کنند و مرحمت فرموده مجوز شرعی و فتوای ورود به بحث سکولاریزاسیون را صادر فرمایند.
بعضاً حتا برای کولی معلق هم می زنند و ضمن خندیدن به ریش خود، به عقبهء دانشگاهی و تحصیلکردهء آیت الله ها درس سکولاریزم می آموزند و یا مثل دایه مهربانتر از مادر خیر و صلاح مسلمانان متجاوز را در پذیرش اصل جدایی ِ دین و دولت می دانند و جهت حفظ بیضهء اسلام دستمال به دست گرفته و بیضهء نواندیشان دینی را که در سه دههء گذشته عامل و کارگزار نظام نکبت الهی بوده اند تیمار هم می کنند. هر حرفی که از دهان اسلام پرستان نواندیش و عقبهء اهریمن خارج می شود را در هوا می قاپند و سرخوشانه تأییدی بر مواضع سکولار خود می پندارند.
ایشان با قسم و آیه و سوگندهای مکرر به فریبکارترین مسلمانان یعنی روشنفکران دینی، اطمینان خاطر می دهند که سکولاریسم به معنی ضدیت با دین و دین ستیزی نیست و صدها فاکت از تاریخ و فرهنگ جوامع غربی می آورند و به صدها سخن از اندیشمندان غربی رفرنس می دهند تا شاید مسلمانان تروریست و دشمنان الهی ِ آزادی و حقوق انسان و خردستیزان حرفه ای بر سر عقل آمده و دست از لجاجت با سکولاریسم بردارند. چنین رفتاری روشنفکران سکولار را به صورت زائده ای بر پیکر نواندیشان دینی جلوه گر می سازد.
روشنفکران سکولار اگر فردای ایران را با خیال آشتی و گفتگو و شریک شدن با اسلامگرایان می خواهند بسازند، دست به قماری می زنند که باخت مفتضحانهء آنها از هم اکنون قابل پیش بینی است. تجربهء شراکت و همدستی با خمینی را هم که در انبان داریم.
در طول تاریخ اسلام انبوهی زباله خوار و گورستان گرد بنام مفسر و محدث و راوی و شارح و متأله و متکلم بوده اند و هستند که بر حجم و ابعاد هولناکِ فضولات اسلامی دم به دم افزوده اند و امروز روز نیز اسلامباره هایی به نام روشنفکر دینی و نواندیش دینی و فیلسوف اسلامی که متامورف همان انگلها و نوع تغییر ژنتیک یافتهء همان ویروس ها هستند به این مجموعه اضافه شده اند و مدام این شکمبهء خوک را باد می کنند.
امروز هم عنکبوت های حقیر و نواندیشان دینی در ادامهء فعالیت عنکبوت بزرگی که تارتنی را از آستانهء غار تاریک خود آغاز کرده بود، همان شیوه را در به بند کشیدن خرد مردمان پیشهء خود ساخته و به این گمان در اذهان سست اندیش دامن می زنند که گویا بدون افکار و باورهای زشت و پلید و انسان ستیز آیین اهریمن زندگی ممکن و مقدور نیست.
رگ رگِ وجود و تک تک سلول های مغز نواندیشان دینی به مانند هر آیت الله و اسلامباره ای از آیه و یاوه و حدیث و هستهء فضولاتِ حشرات و وحوش بیابان های نجد و حجاز ساخته شده و قوام یافته است.
مگر پرداختن به تجربهء نبوی و قبض و بسطِ بند تنبان رسول الله به هنگام تجاوز به دختربچهء شش ساله دانش و فلسفه است؟
مگر چه فرقی است بین عبدالکریم سروش با حسین الله کرم؟ با چماق چه دانشگاه را ویران و تعطیل کنید و چه به سینما و کتابفروشی هجوم آورید و آتش بزنید، در هر صورت چماقدار و لمپنید. هر چقدر مسعود ده نمکی هنرمند است، عبدالکریم سروش هم فیلسوف. طفلک هنر، طفلک فلسفه. مسلمان زمانی هم که فیلسوف می شود، روضهء فلسفه می خواند. روضهء کانت می خواند، روضهء پوپر می خواند.
این چه گونه فیلسوفانی اند که از تمامی موضوعات و مسائل جهان و انسان، در میان اینهمه بغرنجی و پرسشی که فراروی انسان قرار گرفته، تنها و فقط تنها اسلام را یافته اند و دائماً در بوق اسلام می دمند؟ مگر جز این است که همهء هم و همت نواندیشان دینی مصروف این می شود که باتلاق جهل و نادانی و فرومایگی اسلام را تازه نگهدارند؟ پیوسته آب ببندند به گنداب اسلام تا خرد خوداندیش مردمان را درآن غرق کنند. آیا اصل وجودی و اساس پیدایش موجوداتی بنام روشنفکردینی چیزی به جز این ادعا است که اسلام مترقی برای همهء زمان ها و مکان ها و برای تمامی پرسش های بشر پاسخی در آستین دارد؟ آیا« کشف حقیقت اسلام» مدعای روشنفکران دینی نیست؟ آیا جز این است که با این ترفند بدنبال تطهیر اسلام و اسیر کردن گروهی از مردم رمیده از حکومت اسلامی در چاه اسلام است؟
نواندیشان دینی امتداد و دنبالهء خشک مغزترین و مرتجع ترین آیت الله های سنتی و گورکنی هستند که دکان از رونق افتادهء اسلام را گردگیری می کنند و تغییر دکور می دهند. ایشان گونه ای مجتهد جهش یافته و تکامل یافته اند که با اجتهاد خود و پیراستن اسلام از حواشی و زوائدش، مغزه و تخمهء امرالهی و کلام مقدس و و فکرنبوی و هدف از بعثت انبیای الهی را که همانا خلع خرد از انسان و بازگرداندن آدمی به وضعیت بهیمی ِ پیش از هبوط و پیش از خوردن از میوهء درخت معرفت است و که مقصود از هر مجادله با انسان از سوی الله و نمایندگان وی در زمین است را حفاظت و حراست می کنند.
در عوض لاس زدن با روشنفکران دینی که وجود ایشان و دکانی که بازکرده اند را در نزد مخاطبان توجیه می کند و رونق می بخشد، می باید توده های مدفون شده در لای و لجن اسلام را دریافت.
باید یک اندیشه ای، یک سخنی، یک قلمی دست بیاندازد در چاه ناخودآگاهی این قوم و آن بخش از ترس های موهوم و نگرانی های رسوب یافته ای که شیادان اسلامی از پیامبر و امام و آخوند و آیت الله در ضمیر انسان کاشته اند را بیرون بکشد، بالا بیاورد و دروغ و پوچی آنرا در برابر دیدگان مردم آشکار سازد.
اگر قرار بر این باشد که باورهای پس مانده و ته نشین شده در لایه های ذهن مردم را شخم نزنیم، اگر قرار باشد که ایمان کور مردم به خرافات و موهومات و مهملات اسلام را عمیقاً به چالش نکشیم و با آن درگیر نشویم، اگر زشت ترین معتقدات مسلمانان خشک مغز مورد احترام ما بوده باشد، پس چه تفاوتی میان نویسنده و هنرمند و روشنفکر تحصیل کرده با سبزی فروش سر کوچه ماست؟ اینان احترام به پوچی ها و عقب ماندگی ها و خرافات زندگی سوز را با احترام به همسایه و هموطن و همنوع خود اشتباه گرفته اند.
مشکل این قماش تحصیلکردگان عوامزده و سکولارهایی که با اسلامفروشان می لاسند در این حقیقت نهفته است که هرچه آموخته اند از کتاب هایی است که خوانده اند، نه از زندگی هایی که کرده اند. اینان هرگز از بینش خود به آگاهی نرسیده اند. وگرنه بی نیاز به دانستن چهارده قرن تاریخ تجاوز و توحش اسلام، همین فلاکت های سی سال حکومت وحوش مسلمان که بر زندگی ما آوار گشته، به قدر کافی گویای حقیقت اسلام هست که ضرورت دوری از اسلامباره ها و اسلام فروشان را گوشزد کند. حقیقت اسلام را در آشکارا و در انظار جهانیان دیدیم. حقیقت اسلام روسری و توسری و تحقیر بود. شلاق و شکنجه و تجاوز و زندان بود. سنگسار و اعدام بود. دست و پا بریدن و چشم درآوردن بود. عربدهء بی وقفهء دینفروشان بود. دروغ و تقیه بود. زنبارگی و فحشا و صیغه بود. مصادرهء اموال دیگران بود. غارت سرمایه و ثروت یک ملت بود. تبعید و آوارگی بود. تازه این همهء حقیقت اسلام نیست. حقیقت اسلام به بمب اتم هم نیاز دارد تا شکوفا شود.
در مواجهه با مسئلهء اسلام که بغرنج جامعهء ماست بیشتر از هر نکته باید به حقیقت اسلام توجه کنیم، نه به سخنان اسلامفروشان و فریبکاران مسلمان که بنا به مصلحت اسلام دهان باز می کنند و امروز صدای بلندی هم دارند و رسانه های استعماری نیز به خدمت ایشان برخاسته اند.
در جامعهء امروز ایران و پس از تجربهء خونبار سه دهه آزار و زجر و شکنجه و مرگ و پلیدی و تباهی و پریشانی که بنا به نص صریح متن هرزنامهء قرآن بر ایرانیان هموار گشته، وقتی صحبت از آزادی می کنیم یعنی مرگ بر اسلام. وقتی می گوییم سکولاریسم یعنی مرگ بر اسلام. دموکراسی یعنی مرگ بر اسلام. پلورالیسم یعنی مرگ بر اسلام. جامعهء مدنی یعنی مرگ بر اسلام. حقوق بشر یعنی مرگ بر اسلام.
با مشارکت متولیان اسلام به هیچ کدام از این ارزش ها نمی توان دست یافت. در فردای میهن با هیچ آخوند و اسلامباره و دینفروش و گرگ و کفتاری همخانه و همکاسه نخواهیم شد.
siamakmehr@yahoo.com