سر گشاد سرنا
نهایت ساده اندیشی است اگر گمان کنیم که با کار سیاسی صرف می توان با نظام جمهوری اسلامی مبارزه کرد. اساساً چنین مبارزه ای ذیل مفهوم سیاست قرار نمی گیرد. مبارزه سیاسی در چارچوب یک رژیم دموکراتیک با فاکتورهای شناخته شده ی مردم سالار و قانون گرا معنی می یابد. شاید بگوییم در صورت وجود چنین رژیم دموکراتی دیگر چه نیازی به مبارزه است؟ اتفاقاً اگر مبارزه، سیاسی باشد، یعنی هدف کسب قدرت برای اجرای روش های مطلوب مورد نظر باشد، آنوقت با وجود چنین فضایی تازه وارد گود سیاست می شویم تا مبارزه کنیم.
جمهوری اسلامی نظامی است ایدئولوژیک که در بنیاد هایش ضد قانون، دشمن آزادی و بی اعتقاد به اختیار و انتخاب انسان است. این حقیقت ویژگی تمامی نظام های ایدئولوژیک است. بر خلاف این نظر که آخوندها از اسلام ایدئولوژی ساخته اند تا به این وسیله حکومت کنند، اسلام در ذاتش و از روز نخست با شرع و مجموعهء باید و نبایدهایش و دخالت در پنهان ترین گوشه های زندگی انسان حکومتش را آغاز کرده است. این بیست و چند سال فقط تلنگری بود تا دریابیم چه هیولایی به مدت چهارده قرن بر جسم و جان و روان ما حکومت می کرده است.
از طرفی سیاست نیز همچون سایر نهادهای جامعه ما از ابتدای حکومت آخوندها در واقعیت تعطیل بوده است. نهاد آموزش و دانشگاه، نهادهای اقتصادی، نهادهای نظامی و انتظامی و قضا... در این حوزه ها ما تنها با شکل و قالبی تهی از معنا و محتوا مواجهیم. کدام علم در دانشگاه های اسلامی، در دانشگاه های دکتر جاسبی ِ جمعیت موتلفه تولید شده است؟ ما اگر امروز بخواهیم سُم آخوندها را نعل کنیم، ناچاریم قالب نعلش را از خارج وارد کنیم. درحوزه اقتصاد یک ورشکسته تمام عیاریم. جمهوری اسلامی خودش اساس ناامنی است، وجودش توهین به قانون و قانون گرایی است. در این حوزه ها که گاو پیشانی سفید است...
پس” چه بایدکرد” چه می شود؟ باید کافر بود. باید آزاد بود. باید ابتدا انسانیت از کف رفته را بازیافت. این همه میسر نیست مگر با کار فرهنگی. ما زورمان به آخوند نمی رسد که مثلاً اسلحه بدست بگیریم و در دام همان روشهایی گرفتار شویم که آخوند علیه انسان بکار می برد. ما باید دریابیم که با معتقد بودن به اراجیفی که آخوند از بالای منبر به ما حقنه کرده است نمی توان با آخوند مبارزه کرد. نمی توان از همان خدایی کمک خواست که آخوند به ما معرفی کرده و خود نماینده تام الاختیار اوست. روزی در قزوین پسر بچه ای از دست بچه بازی می گریخته است تا عاقبت در کوچه ای بن بست گرفتار می شود؛ فریاد می زند: "کمک کمک" قزوینی می گوید :"ببین پسر جان این جا اگر کسی به کمک بیاید، به کمک من می آید نه به کمک تو!(با پوزش از هم میهنان قزوینی). مسلمان های به ستوه آمده از ستم حکومت اسلامی نمی دانند از کجا ضربه می خورند. از همان خدای آخوند ، از همان امام زمان آخوند. ما زورمان به آخوند نمی رسد، حالا گیرم به کمک آمریکا جمهوری اسلامی ساقط شود، مگر در افغانستان و عراق چه شد؟ اسلام به عنوان مذهب رسمی در قوانین هر دو کشور آمده است. یعنی آخوند همچنان مسلط بر این ملت هاست. اصلاً قانونی که در آن از دین نام می برد، اساس خودش زیر سوال است. جفنگ و موهوم پرستی و اراجیف سخیف مذهبی که دلمشغولی سفیهان است هیچ ارتباطی به تنظیمات روابط انسانی در یک جامعه مدرن ندارد.
مبارزه سیاسی با جمهوری اسلامی یاوه ای بیش نیست. شاید بتواند دستمایه فریبکاری بچه شغال های اصلاح طلب و دوم خردادی باشد. و یا سرگرمی آخوندهای بی عمامهء نهضت آزادی. آن پیرمردی که از او با عنوان چریک پیر سیاسی یاد می کردند و در وسایلش هنگام سفر به فرانسه برای تحصیل آفتابه همراه داشت دیدیم که چون مسلمان بود به دام آخوندها افتاد. این ها ساده لوحانی هستند که معتقدند آخوند خوب و بد هم دارد. بهترین آخوندی که می شناسید مگر همان حسین عرب نبود که برای احیای دکان جدش شمشیر می کشید؟ مگر او و برادرانش نبودند که با حمله به ایران از کشته پشته ها ساختند؟
تا زمانی که مسلمانی نمی توانی با آخوند مبارزه کنی. هر قدر هم سیاست مدار و سیاست باز و سیاسی کار باشی. تا مسلمانی و یا کافری ولی کفرت را با افتخار و شجاعانه آشکار نمی کنی و با اهریمن اسلام به مقابله فرهنگی و اجتماعی با هدف پایه گذاری جامعه ای غیردینی بر نمی خیزی، تا زمانی که همهء مقدساتی که وسایل تحمیق عمومی، وسایل تثبیت جهل و ابزار حکومت آخوند است، بگونه ای ریشه ای مورد نقد و انتقاد قرار ندهی، نمی توانی به امید آزادی، حقوق بشر، به امید جامعه مدنی و حکومت سکولار بنشینی. مبارزهء سیاسی ِ مسلمان با حکومت اسلامی دمیدن در سر گشاد سرناست. تا مسلمانی، حکومت اسلامی آش کشک خالته.