وقت این حرف ها نیست!
نمیدانم چه شده است که شمرعزیز بی مقدمه و بی توضیح به جان کری و جرج بوش تاخته است. نمیدانم او این افراد را نماد آمریکا گرفته است. یا اساساً مقصودش همین دو شخص است... نمیدانم.
ولی این را خوب میدانم که اگر اندکی از امید به دگرگونی در این طویله اسلامی در دلمان مانده باشد از کورسویی است که از همان سو می درخشد. و گرنه ما که زورمان به آخوند کینه توز و مکار نمی رسد. یک ربع قرن گذشت و اهریمن سیاه کاراسلام به تباهی ایران مشغول است و همه ماحقیقت را دانستیم اما چه کردیم؟ تمام زورمان را زدیم. مگر قابل تصور است که مردم افغانستان قادر بودند ماموت های عصر یخبدان را سرنگون کنند. مگر برای مردم عراق علی رغم سختی هایی که در این یک سال و اندی متحمل شدند روزگار روشنتری متصور نیست؟
اگر همین آمریکا و همین ریگان و بوش پدر و پسر در میان نبودند؛ اگر همین آزادی خواهی ها و حقوق بشر طلبی آمریکا نبود، آخوندهای دیو سیرت تک تک ما را طی این 25 سال با گه اسلام گچ می گرفتند. اروپایی های استعمارگر و کاسب پیشه که می بینیم تا هنوز، به لاس و معامله باآخوند ها مشغولند.
فراموش نکرده ایم آن تاریخ قرون را که در این سرزمین فقط با مرگ می شد از نکبت اسلام گریخت. باید از انسان های عصر محمد و علی و خلفا و عصر سیاه غزنوی و صفوی پرسید که در غیاب همچون آمریکایی، آخوند و اسلام با آنان چه کرد. در آن دنیای بسته و پرت افتاده، شغالی چون باقر مجلسی در دربار صفوی همه چرک و کثافت اسلام را به کمک شمشیر سلاطین صفوی و درفقدان حتا یک مخالف توانمند که صدایی داشته باشد، چنان گسترد که هنوز که هنوز است زیر آن دست و پا می زنیم و راه نجاتی نیافته ایم. اما امروز چطور؟ امروز به دلیل حضور دنیای جدید است که شمشیراسلام در ماتحت پیامبرش غلاف شده. حالا گیرم تعدادی تروریست دیوانه چند صباحی گوز گوزی هم در دنیا کردند؛ ولی چیزی از سمت قاره جدید راه افتاده است که مانعی برایش وجود ندارد. در سر راه خود تمامی این حشرات موذی مسلمان را لگد مال خواهد کرد.
امروز از آزادی خواهی آمریکاست و از دنیای ساخته چنین تفکری است که ذات ضد بشری اسلام بر همگان آشکار گشته. امروز به کوشش روشن گرانه آمریکاست که ماهیت تروریستی مسلمانان از پرده برون افتاده است. آمریکا یک تفکر است؛ زندگی براساس یک نگاه درست به هستی است؛ نه یک کشور از قریب به 200 کشور ریز و درشت. آمریکا جهانی است که توان و ابزار نقد خود را در درونش داراست و همه پویایی اش را ازهمین ویژگی کسب کرده است. همچون دنیای سنگی ما نیست که نتوان گفت بالای چشمت ابروست. چون ما درگل تاریخ پر افتخارشان نمانده و در جا نمی زنند. امثال هانتینگتن ها و فوکویاماها و چامسکی ها و... مداوم و آزادانه آن جهان را نقد می کنند و سبب بالندگی و رشد جامعه ای می شوند که بهشت دست نیافتنی مردم جهان پیرامونی است. این انسان هایی که برای مهاجرت به آمریکا جان خود و خانواده خود را در دریاها و رودخانه ها و مرزها به خطر می اندازند برای رسیدن به دنیای آزاد و زیبا و متفاوتی است که در تلاش برای ساختن آن در سرزمین خود ناکام بوده اند.
دشمنی عمیق آخوند با آمریکا سوای از مصارف سیاسی و داخلی اش به دلیل نفس وجود تفکرآمریکاییست که هیچ حد و مرز دروغینی برای آزادی قائل نیست. این حقیقت را ژاپنی ها و نیز ویتنامی ها و چینی ها کمی دیرتر پس ازعصر ایدئولوژی بازی هایشان به خوبی دریافتند. اما غرب ستیزی آخوند که در دشمنی با جهان آمریکایی خلاصه می شود چون بختک بر سرنوشتمان سایه انداخته است و به آسانی می تواند ما را دچار خطای دید کند.
***