میمون
هاشم آغاجری هم چون یوسفی اشکوری پس از اینکه پشتک و واروهایش را زد و جای دوست و دشمن را نشان داد عاقبت آزاد شد و می تواند به تدریس پروتستانتیسم اسلامی اش بپردازد. شاگردان آخوند شریعتی اینروزها خیلی عزیز شده اند. نقش خود را به خوبی بازی می کنند. ایشان و از همین نحله و قماش بر این فکر ابلهانه می چرخند که اسلام چون مسیحیت می تواند اصلاح گردد؛ می شود مثلاً از قرآن گزیده ای استخراج نمود وتفاسیر غربی پسندی ارائه داد و بر اساس آن دین آبرومند و آپدیت شده ای ساخت که دکان آخوند را حفظ و حراست نماید. این کلام خمینی را گویا این افراد نشنیده اند که: اسلام منهای روحانیت یعنی اسلام منهای اسلام. ویا: حضرت رسول هم یک آخوند بود. ( از حافظه ). بدون تردید تفاوت است میان دینی که پیامبر و بنیانگزارش مرده زنده می کند ودینی که پیامبرش جز به قتل مخالفانش به چیز دیگری نمی اندیشد. عیسی بر دار می رفت ومحمد با پوشیدن چند زره دورادور به نظاره حمله دژخیمان وغارتگرانش به قبایل می نشست و... در اسلام جایی برای اصلاح و رفرم وجود ندارد. هر ذره ای از اسلام که باقی بماند مثل مگس که تخم می ریزد هزار هزار آخوند تولید می کند و بالعکس.  در تکمیل و ادامه همین پروسه، اروپای کهنه استعمارگر و چاچول باز که برای حفظ اسلام خود را این روزها به آب و آتش می زند، حاجیه خانم عبادی را نیز نوبل مالی کرده، در آب نمک خوابانده و پی در پی تئوری های مردم سالاری دینی و اصلاحاتی تولید می کند وبه جمهوری اسلامی می فروشد. در جهان اسلام سخن از رنسانس و پروتستانتیزم وهرگونه رفرمی حرف پوچ و پرتی است. در اسلام چیزی وجود ندارد که دوباره زاییده شود. تمامش از جنس مرگ است؛ از جنس زباله غیر قابل بازیافت. به جا ماندن یک بیمار مبتلا به طاعون کافی است تا شهری را از نو مبتلا سازد.پروتستانتیزم اسلامی چیزی است مثل جدا کردن وبازآوری نخود و لوبیاهای هضم نشده در میان ریده های بیماری مبتلا به اسهال. اسلام هر گُهی هست یقیناً هیچ ارتباطی به ما ایرانیان ندارد.
|
# posted by سیامک مهر @
10:58 PM