از علی تا علی
راه مبارزه با حکومت جهل و جنایت اسلامی فقط و فقط از راه مبارزه با اسلام می گذرد. نمی توان خواهان برانداختن نظامی ایدئولوژیک بود، بدون آنکه ایدئولوژی آن و مجموعه باید و نباید های مقدس آنرا به چالش کشید. نمی توان هم خدا را خواست و هم خرما را. خدا در اینجا همان الله است که همراه احکام و شریعت انسان ستیز و زندگی سوزی که به محمدابن عبدلله فرستاده، دستور اجرای آن را نیز صادر کرده است. خرما نیز دانش و پیشرفت و رفاه و آسایش و اخلاق و انسانیت و آزادی بر روی همین زمین سفت و سخت و ملموس زیر پای ماست. مشکل اساسی ما در مبارزه با رژیم اسلامی دقیقاً در همین تناقض است. اعتقادات مذهبی گروه کثیری از ما چون گِل چسبناکی به دست و پای ما چسبیده و دهان ما را نیز بر یاوه گویی های زمامداران حکومت اسلامی بسته است.
هنوز که هنوز است بسیاری بین علی خامنه ای و علی ابن ابی طالب تفاوت قائلند. آن جلاد بُل شکمِِ کوته پای کریه المنظر وحشی و بی سوادی که به قولی با ذوالفقارش خیار پوست نمی کند ، بلکه دائماً سر می برید و خون می ریخت، مقتدا و رهنمای راستین علی خامنه ایست. علی ابن ابی طالب به راستی که سرمشق و مولای اراذل واوباش حزب الهی و بسیجی و لات و لومپن ها و داش مشتی ها و کلاه مخملی ها و مردهای زن آزار و بچه بازهای شکم گندهء گود زورخانه و هر زورگوی متجاوزی است.
از علی یک نامه به مالک اشتر و یک قصه خلخال زن یهودی بر سر زبان هاست که مؤمنینِ گوسفند و رجاله های حکومتی می خواهند به وسیله آن هر سخن نقادی را سرکوب کنند. در صورتی که علی تنها با همان ذوالفقارش شناسایی می شود. هرچقدر هم که بخواهیم شمشیرش را زیر هزار کیلو بزک و دوزک و عربده عدالت عدالتِ علی پنهان کنیم، بازهم دم خروس پیداست. همان شمشیری که سر صدها یهودی قوم بنی قریظه را از تن جدا کرد.
عدالت علی چیزی جز سرمایه داری اسلامی یعنی کثیف ترین نوع سرمایه داری شناخته شده نیست که جامعهء توحیدی دو طبقه ای را به وجود آورده که فاصله غنی و فقیرش از زمین تا آسمان است. قرن هاست که بازار سنتی دست در دست آخوند و با اقتدا به علی، خون گارکران و زحمتکشان را مکیده است. مریدان علی طی سی سال اخیر نیز با چنگ انداختن بر منابع و ثروت ها و سرمایه های ملی ما، فقری استخوان سوز را بر مردم تحمیل کرده اند و فقط کمیته امامشان با عدالت علی بیش از دوازده میلیون گدا پرورش داده است.
عدالت علی را بیش از هرچیز می توان در زندگی و چهرهء حاجی بازاری ریشو و شکم گنده تسبیح به دستی دید که برج می سازد و در هر گوشه شهر زن فقیری را صیغه کرده و در خانه ای نشانده است و در سرکشی های روزانه به سرمایه هایی که غارت کرده، سرراه چند بار در شبانه روز به روش و منش پیامبرش جماع می کند.
نزد ما ایرانیان شرم و ننگی بیشتر و بالاتر از این نیست که شمشیرکشی وحشی و بدوی که در هزاره های جادو می زیسته را ستایش کنیم و سرمشق زندگی بدانیم.