وظیفهء تاریخی ما در قبال دینکاران؟
عنوان این نوشته را همراه علامت سوال مطرح کردم تا بدور از شعارهای رایج و پیراسته از دشنام هایی در عین حال سزاوار که برآمده از بغض های فروخورده نثار جماعت اسلام فروشان می گردد، هر کس به فراخور انتظار و آرزوی خود از جامعهء فردای ایران، تکلیف دینکاران و دکان داران دین را در هستی اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و اقتصادی جامعه خویش مورد مطالعه قرار دهد. نگارنده بر این نظر است که تا این پرسش اساسی پاسخ روشن و شایسته ای نیابد و راهکارهای عملی منطبق بر آن انتظار و آرزوها تببین و تدوین نگردد، صحبت از سکولاریزاسیون از حد و حدود یک شعار و آرزو فراتر نخواهد رفت.
سی سال آزگار دینکاران و دکان داران دین از هر قسم و قشر اسلامشان را آزمایش و اجرا کردند: کشتند، سوختند، دار زدند، ترور کردند، شکنجه کردند، دست و پا بریدند، سنگسار کردند، چشم درآوردند، شلاق زدند، زبان بریدند، گاز گرفتند و به سیاق صحابهء رسول الله و مجاهدین صدر اسلام غارت کردند، دزدیدند، تجاوز کردند، مصادره کردند و دختران فراری از خانه را مابین همدیگر تقسیم کردند و مازاد آنرا نیز به سرزمین تازیان همنژاد خود صادر کردند.
سی سال آزگار احکام و شرایع اسلام اصیل و اسلام ناب محمدی را بر سر هر کوچه و گذری اجرا کردند، تهدید کردند، تحقیر کردند، توهین کردند، امر به معروف و نهی از منکر کردند، نیمی از ملت را در گونی سیاه پیچیدند و هر صدای متفاوتی را در گلو خفه کردند.
سی سال آزگار از هر مسجد و منبری، از هر بوق و بلندگویی از بام تا شام عربده اسلام اسلام سر دادند، گفتند، نوشتند، نشان دادند و ذره ای از اسلام عزیز و اسلام مترقی باقی نگذاشتند که تا لایه های عمیق روان ما را سوراخ نکرده باشد و تا مغز استخوانمان را نسوزانده باشد.
و اکنون دولت امام زمانشان با تزریق آخرین قطره های زهر اسلامی خود به تن و جان ایران و ایرانی، تهدید و هراس از جنگی ویرانگر و مهلک را برفراز ایران ِ جان همچون ابر سیاه و شومی معلق نگه داشته است که عنقریب، بار بمب و آتش خود را فرو خواهد ریخت. آنزمان است که به قیمت جنازهء سوختهء فرزندان و همسرانمان، به بهای جسد تکه پاره شدهء مادران و پدرانمان، به قیمت شکم دریدهء کودکانمان، نتیجه و سرانجام و عاقبتِ اسلام و مسلمانی و آخوندپرستی یک ملت در کف دستش نهاده خواهد شد. این « حق مسلم ما» عاقبت در دستان خودمان منفجر خواهد شد.
اکنون سی سال آزگار سلطه و ستم روحانیون و علمای اسلام می بایست ملت ایران را در جستجوی یافتن پاسخی روشن و شفاف به این سوال برانگیخته باشد که برای مقابله با مافیای روحانیت و خشکاندن مرداب ها و باتلاق هایی که اسلام فروشان به مانند حشرات موذی در آن هزار هزار تخم می ریزند چه راهکاری برگزیده است؟ چه برنامهء عملی و عاری از شعارهای میان تهی تدارک دیده است؟
نیروهای سیاسی و احزاب و سازمان های مخالف و معارض جمهوری اسلامی - به جز برخی گروه های چپ و کمونیست- در برابر تجاوز تاریخی و هجوم ملخوار آخوندها به تمامی ساحت های عمومی و خصوصی ملت ایران، تجاوز به آزادی های فردی و اجتماعی - که منحصر به دوران حکومت اسلامی نبوده و نیست - تاکنون هرگز هیچ موضع صریح و صادقانه ای که نشان از شجاعتی شایستهء ادعاهای ایشان بوده باشد اتخاذ نکرده اند. غالباً با زبانی الکن و با تمجمج و طفره و به بهانهء احترام گذاردن به اعتقادات مردم، حیاتی ترین پرسش جامعهء ایران را بی پاسخ گذاشته اند.
به عنوان مثال هیچیک از نحله ها و گروه های یاد شده در مقابل و مقابله با حمایت های استعماری از روحانیت شیعه و مشخصاً حمایت سنتی دولت انگلستان که از حافظان اصلی بیضهء اسلام بشمار می رود، هیچ سخنی نگفته و هیچ برنامه ای ارائه نکرده است.
و نیز می توان از شاهزاده رضا پهلوی گله کرد که در طی گذشت سه ده از آغاز نظام نکبت الهی حتا یکبار و در یک مورد سراغ نداریم که گفته باشد بالای چشم اسلام ابروست. یعنی هرگز از آن سوراخی که ملت هر روز و هر ساعت، دم به دم به وسیلهء آخوند گزیده می شود کمترین نشان و آدرسی نداده و انتقادی نکرده است. البته به خاطر داریم که ماکیاولی به شهریار توصیه می کند که دین مردم را محترم بشمار!
ناگفته پیداست که با حلوا حلوا گفتن دهان شیرین نمی شود. دلخوش بودن به این تعریف که« سکولاریسم یعنی جدایی دین از دولت» بدون توجه به وجه سلبی سکولاریسم ساده لوحی است. چگونه می توان آخوندها را آزاد گذاشت که علاوه بر رشد و تکثیر سرطانی خود، از هزاران بوق و بلندگو، از هزاران مسجد و منبر آیات شرم آور و احادیث و روایات و جعلیات پوچ و مزخرف را در فضای جامعه منتشر کنند؟ چگونه می توان هزاران آخوند و پیشنماز و امام جماعت و واعظ و خطیب و روضه خوان را بی بند و افسار رها کرد تا با لعنت لعنت و ولاالضالین ولاالضالین و با فحاشی اسلامی بذر نفرت از آزادی در جامعه بیافشانند. تا کی می توان از منابر شنید که آب به دست کسی که نماز نمی خواند نبایست داد؟ تا کجا باید تحقیر و توهین به زنان و تجاوز به حقوق بانوان را تحمل کرد؟ تا کی باید شستشوی مغزی کودکان و نوجوانان خود را در نظام آموزش و پرورش اسلامی به فراموشی سپرد؟ تا چه اندازه می شود مانع آخوند بر سر راه دموکراتیزه کردن جامعه را نادیده گرفت؟
با شعار سکولار سکولار تکلیف شصدهزار مسجد و هشت هزار امامزاده روشن نمی شود. هزاران حسینیه و تکیه و هیأت مذهبی و صدها حوزهء علمیه، فضاهای گرم و مرطوبی است که لارو حشرات را به خوبی پرورش می دهد.
اگر در نظامی سکولار با اهرم های محکم قانونی فعالیت های دین فروشان محدود نگردد و با مفاد قانونی ِ صریح و شفاف محدودهء عمل آنان مشخص نشود و به منابع مالی دکان های اسلامی با دقت و وسواس رسیدگی نشود، پس از چندی اختاپوس روحانیت سرهای از دست داده خود را بازسازی کرده و تمامی دست آوردهای مدرن و مدنی جامعه ایران را دوباره خواهد بلعید.
با توجه به دین بارگی ِ مردم ایران و حمایت های بازار اسلامی و دلال پیشه و عقب مانده و نیز حمایت های بیدریغ استعمارگران اروپایی از اسلام و آخوند، مبارزه با اسلام فروشان محدود و منحصر به دوران جمهوری اسلامی نیست و نخواهد بود. بنا به همین دلایل، این خطر که حتا پس از گذشت قرنی از سقوط رژیم تجاوز الهی، اسلام گرایان خود را بازسازی کرده و از دخمه و بیغوله ای دوباره سر بدر آورند همواره وجود خواهد داشت. مبارزه با دینکاران جدالی است متداوم که به انسان هایی وطن پرست، آگاه و روشنفکر و پیگیر و خستگی ناپذیر نیاز دارد.
سه دهه تجربهء حاکمیت دینکاران کافی است تا دریابیم که بغرنجی جامعه و فرهنگ ما چیست و درکجاست:
در مبحث و مقولهء« سنت و تجدد» که تاکنون متون و محتواهای ارزشمندی از سوی متفکران و اندیشمندان ایرانی نگاشته و تولید شده است، اما همواره با یک خطای نابخشودنی مواجه بوده ایم که در همه موارد سنت را به جای اسلام نشانده ایم و با این انحراف، از درک و شناخت عامل اصلی و اساسی عقب ماندگی جامعه ایران بازماند ایم.
اگر روشنفکران در انقلاب مشروطیت ناگزیر بودند برای پیشبرد افکار مدرن خود در جامعه ای عقب مانده و نزد مردمی دین باره و آخوندزده ملاحظاتی را در نظر بگیرند، امروز اما برای بیان حقیقت هیچ مانع و مشکلی دیده نمی شود. مگر رسوبات و لای و لجن سفت و سخت شدهء یاوه ها و خزعبلات مذهبی در اذهان برخی خرافی اندیش از یکسو و از طرفی مماشات بعضاً روشنفکران ضعیف و جبون و مرعوب گشتهء دم و دستگاه عریض و طویل روحانیت.
در فرهنگ اصیل ایرانی هرگز چالشی میان سنت و مدرنیته وجود نداشته است. بلکه این اسلام و آخوند بوده است که پای هر تحول خواه و دگراندیش ِ نوجو را در همان گام نخست قلم کرده است. کدام سنت اصیل ایرانی مانع رشد و پیشرفت و دگرشوی ِ جامعه و فرهنگ بوده است؟ چرا هیچگاه مؤلفه های این سنت ادعایی برشمرده و آمار نشد و توضیح داده نشد که این سنت ها کدامند که ما نمی شناسیم؟
آیا اعلامیهء حقوق بشر کوروش بزرگ با نوشوندگی و نوگرایی جامعه مشکل داشته است؟
آیا سنت چهارشنبه سوری و نوروز و جشن سده و جشن مهرگان مانع دست یابی به جامعه مدرن و مدنی بوده است؟
آیا سنت پهلوانی و مهمان نوازی ما ایرانیان با مدرنیزم در تعارض بوده است؟
آیا آهنگ و رقص بابا کرم و نمایش تخته روحوضی مدرنیته را به چالش می کشیده است؟
حتا سنت سیاسی ِ سلطنت و پادشاهی و حتا استبداد سنتی اگر در برهه هایی مانع دموکراتیزه شدن جامعه بشمار می رفت، اما پادشاه مستبدی نیز داشته ایم که روشنفکرانی به گرد خود داشت که آرزو می کردند که از فرق سر تا نوک پا غربی شویم.
بنابراین اگر سنتی وجود داشته باشد که در برابر دگرگشت و تحول و نوجویی جامعه ایران ممانعت به عمل می آورد و سخت جانی نشان می دهد، سنت های فرهنگ ایرانی نیست، بلکه سنت رسول الله است. شاهد این مدعا هم جمیع کشورهای اسلامی است که در گنداب عقب ماندگی فرهنگی و اقتصادی و سیاسی و اجتماعی غوطه ورند.
با وجود فوج دینکاران اسلامی در بافتار جامعه ایران، مدرنیزه کردن جامعه نه از پایین ممکن است، که تجربهء شکست خوردهء انقلاب مشروطه این حقیقت را نشان داد و نه از بالا که به خوبی دیدیم که دستاوردهای پنجاه سالهء سلسلهء پهلوی جهت خروج از پسماندگی اسلامی در انقلاب 57 چگونه بر باد رفت.
اینکه گفته شود که اکثریت مردم ایران مسلمان هستند، هرگز دلیلی بر ضرورت وجود حتا یک آخوند و اسلام فروش نیست. اگرچه هیچ زمان آماری از تعداد مسلمانان ایران که بر مبنای اظهار آزادانه و بدور از تکفیر و تنبیه و بدون شمشیر و شلاق آخوند و ارعاب و ارهاب و ترور اسلامی بوده باشد بدست نیامده است تا عدد مسلمانان ایران آشکار گردد. که اگر چنین بود و حقیقت آشکار می شد، آنوقت شعار « ملت مسلمان ایران » نمی توانست لقلقهء زبان استعمارگران قرار بگیرد.
آخوند وکیل خود خوانده است. هیچ مسلمانی به آخوند وکالت نداده است. اساساً به صرف مسلمان بود مردم، دلیلی پیدا نیست که دخالت های کینه توزانهء روحانیت را در ریزترین مسائل جامعه و پنهانی ترین زاویه های زندگی خصوصی ملت تحمل کنیم.
مگر به جز آخوند و اسلام مانع و رادعی بر نواندیشی و نوگرایی و نوجویی در فرهنگ و هستی و حیات ما متصور است؟ دینکاران عامل و عنصر اصلی عقب ماندگی و فقر و فلاکت ملت ایران و مسبب هر گرفتاری و درماندگی و پریشانی اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی این ملک و ملت هستند. آخوند برای فروش متاع کپک زده و مسموم دکان جهل و خرافه اش و برای تداوم زندگی انگلی و بی شرمانهء خویش و برای ارتزاق از دسترنج دیگران، تمامی هم و همت تاریخی اش بر جهالت گستری و مرید و مؤمن پروری و دور نگهداشتن یکایک آحاد ملت از حقیقت وجود خود و هویت فردی مستقل و خاضع و خاشع و سرسپرده ساختن و از خود بیگانه کردن مردم متمرکز است. آخوند بر پایهء سیره و سنت نبوی و آموزه های الهی قرآن، درس خدعه و مکر و نیرنگ اسلامی را به درستی آموخته است. آخوند در هر آستینش هزار مار و در هر جیبش هزار ماکیاولی پنهان دارد. با هیچ منطق و استدلال و مجادله و مناظره و نقد و نظری هرگز نمی توان آخوند را دور زد و یا بر وی چیره گشت. آخوند را می باید نابود کرد. حرفهء و پیشهء آخوندی را می باید جرمی آشکار اعلام نمود و دکانداران دین را در هر زمان و در هرکجا تحت پیگرد قانونی قرار داد.
در بعد از جمهوری اسلامی هر رژیم و نظامی که حداقل در چهار مورد، با قدرت به مقابله جدی با دینکاران بر نخیزد دولت مستعجل خواهد بود:
فتوای قتل، فتوای جهاد، تکفیر و امر به معروف و نهی از منکر چهار محوری است که می باید به عنوان عملی مجرمانه شناسایی شده و با ابزارهای قانونی با آن برخورد شود. می باید در قوانین جزایی مجازات سختی برای مرتکبین به آن در نظر گرفته شود.
لازم به توضیح است که برخی « معروف» را با عرفی گرایی اشتباه گرفته و حتا لزوم آزادی بیان را از آن اراده کرده اند! معنی« نهی از منکر» که روشن است و آن پرهیز از منکرات اسلام است. ولی امر به معروف نیز به همان صراحت بر پیروی از احکام و شرایع و آموزه ها و هنجارهای اسلام و جامعه اسلامی توصیه می کند نه عرف هر جامعه ای. این در صورتی است که از تجربهء سی سالهء حکومت اسلامی دریافتیم که فریضهء امر به معروف و نهی از منکر وسیلهء ای در دست مردم نبود که با حاکمان ستمگر مقابله کنند - که تاکنون دینکاران چنین معنی و مفهومی را از این اصل تبلیغ می کردند- بلکه ابزار سرکوب و دخالت در زندگی خصوصی افراد و تیغی در کف اسلامگرایان بود که هر فکر آزادی خواهی و دگرباشی و هر میل تفاوت و ارادء تغییری را در نطفه خفه کنند.
و در پایان اینکه دینکاران با هیچ منطق و استدلالی چه درون دینی و چه برون دینی بنا به این مثل فارسی که « هیچ ماست بندی نمی گوید ماست من ترش است» هرگز نخواهند پذیرفت که دکان فریب و نیرنگ و تحمیق مردم و تثبیت جهل عمومی را تعطیل کنند. دکانداری دین می باید به مثابه مشاغل کاذب و مخرب در جامعه، با قوه قهریه برچیده شود. دقیقاً به مانند برخورد قانونی با تولید کنندگان و توزیع کنندگان و قاچاقچیان حشیش و تریاک و هروئین و کراک.
------------------------------------------------------------------
یک توضیح واضح اما ناگزیر:
در این مقاله هرجا سخن از آخوند رفته است، مراد جمیع دینکاران می باشد. اعم از فقیه عالیقدر و عالم ربانی و مجتهد جامع الشرایط و آیت الله و آیت الله العظما و مرجع تقلید و ملا و مفتی و حضرات آیات عظام و علمای اعلام و روحانیت معظم و حجج اسلام و ... تا روضه خوان محله. از قضا همین گونهء اخیر یعنی روضه خوان های محلی در محافظت و مراقبت از جهل مؤمنین مؤثرترین گروه هستند. هرساله در ماه های محرم و صفر و رمضان هزاران قلاده روضه خوان از حوزه های علمیه به اطراف و اکناف کشور تا دورترین روستاها اعزام می شوند تا هم از یکسو به توزیع عادلانهء جهالت اسلامی مبادرت ورزند و هم آخرین گزارشات خود را از میزان وفاداری گلهء گوسفندان به چوپانان خویش در اختیار پدرخوانده های مافیای اسلام قرار دهند.
siamakmehr@yahoo.com