جنگ اول به از صلح آخر
عقل حکم می کند که نظام اسلامی را ساقط شده بدانیم و همین امروز سنگ هایمان را با اصلاح طلبانی که از جمهوریت نداشتهء رژیم اسلامی دفاع می کنند وا کنیم. اینان از« جمهوری اسلامی» خود در برابر آنچه که « حکومت اسلامی» مورد نظر احمدی نژاد و خامنه ای و محافظه کاران و اصولگرایان می دانند دفاع می کنند.
تجربهء انفلاب مشروطه درس بزرگش برای ملت ایران، بی گمان این حقیقت است که آخوند ها و اسلامخواهان ( که به غلط سنت گرایان خوانده شدند) با انداختن نخودی در دیگ آش، مدعی ِ تمام محتوای دیگ آش شدند. آخوندها و آیت الله ها قانون اساسی ِ 1906 را تقریباً مصادره کردند و به ارتجاع کشاندند. شورای نگهبان پنج نفره ساختند و دین رسمی و مذهب حقهء جعفری به آن اماله کردند. اگر رضاشاه مقدمه و مواد و متمم های اسلامی ِ قانون اساسی مشروطه را زیر سبیلی رد نکرده بود، همان صدسال پیش حکومت اسلامی ِ مورد نظر آیت الله هایی که قرن ها سودای حکومت در سر می پروراندند تأسیس شده بود.
با وجود اندیشه های مترقی و سکولار و مدرن میرزا فتحعلی آخوندزاده و میرزا آقاخان کرمانی و میرزا ملکم خان و دیگر روشنفکران زمان خود، که زمینهء فکری و فرهنگی و بستر و خاستگاه انقلاب مشروطیت را فراهم آوردند، بسیار شگفت انگیز بود که چگونه آخوندها موفق شدند اصولی در ضدیت تمام با مدرنیته را به قانون اساسی حقنه کنند؟ اگر عقب ماندگی جامعه در عصر مشروطیت و اواخر حکومت قاجاریه را علت اصلی بدانیم، آیا امروز که جامعهء ایران به لحاظ پیشرفت ها و بالندگی های فرهنگی و سیاسی و اجتماعی اساساً قابل مقایسه با آن دوران نیست و تجربهء خونبار و پرهزینهء حکومت دینکاران را نیز در انبان داریم، باز هم ممکن است فریب اسلامفروشان را بخوریم؟ باز هم ممکن است تضاد و تناقض بیشتر از همه طنزآمیز و مضحکِ اسلامیت با جمهوریت که مرغ پخته را هم به خنده می اندازد از چشم کسی پنهان بماند؟
نگاه دین و مذهب و اسلام و الله و پیغمبر و امام و آخوند و روحانی و ولی فقیه به انسان و جامعه، نگاه چوپان به گله و رمه و گوسفندان است و همین یک نکتهء ریشه ای و محوری، فی نفسه نقض آشکار تمامی معیارها و اقتضائات جمهوری است. مدرنیته نیز به خودی خود و در تمامی ارزش ها و مؤلفه هایش به معنی اثباتِ ابطال پذیری ِ یکایک گزاره های اسلامی است.( این حقیقت نیز درصورتی معنامند است که در میان انبوهی از آیه و یاوه، بتوان حتا یک گزاره به معنی ِ علمی و منطقی یافت و ارائه کرد. )
اطلاح طلبانی که کماکان دل (نه عقل) در گرو« جمهوری اسلامی» دارند، لازم است که اگر در کودکی خوانده اند، یکبار دیگر هم به فاصلهء سی سال و در میانسالی، مقالهء زنده یاد دکتر مصطفی رحیمی که بصورت نامهء سرگشاده خطاب به خمینی و تحت عنوان « چرا با جمهوری اسلامی مخالفم» نگارش یافته بود را به دقت مطالعه کنند تا مشخص شود که آیا قادرند پس از سی سال به حتا یکی از استدلال های آن خدشه وارد کنند؟
واقعیت این است که ملت بزرگ ایران در حماسهء 22 خرداد یک بال نظام اسلامی را شکست. شما اصلاح طلبان و ملی- مذهبی ها هیچ راه نجاتی در چشم انداز خود ندارید، الا اینکه با مردم همراه شوید و اکنون که شما را بهانه کرده و جلو انداخته ایم تا نظام اسلامی را منحل و مضمحل و شاید هم دفعتاً سرنگون کنیم و براندازیم، منت گذار ملت ایران بوده و به این فیض اجباری افتخار کنید و رهبری ِ افتخاری را تا اطلاع ثانوی با طیب خاطر بپذیرید. شما نمی توانید مدعی باشید. همین قدر که گذشتهء سیاهتان و همکاری با آدمخواران جمهوری اسلامی را در صورت اطاعت محض از خواسته های حداکثری ِ ملت، زیر سبیلی رد کنیم شکرگزار باشید!
بنابراین فکر جمهوری اسلامیتان را از سر بیرون کنید و با ملت ایران تا انتها همراه باشید. در غیر اینصورت هم راه بازگشت شما مسدود است. چون اگر به مردم پشت کنید و گمان داشته باشید که ولی فقیه زخم خورده ای که پل های پشت سرش را تماماً خراب کرده است و در سه کنج کیش و مات به دام افتاده است، احیاناً توبه شمارا می پذیرد، آنوقت در تنهایی و در غیاب ملتی که از شما حمایت کند، حسین شریعتمداری و اژه ای و حسینیان و فلاحیان و ری شهری و طبسی و مصباح یزدی و احمد خاتمی و آیت الله نوری همدانی و آیت الله سبحانی و سایر« ینی چری» های ولی فقیه، شما را خام خام می خورند! چونکه از صحبت های خامنه ای در نماز جمعهء 29 خرداد، به روشنی پیداست که کینه ای که او و دار و دستهء ذوب شده در ولایتش از شما اصلاح طلبان به دل دارند از مردمی که در خیابان شعار مرگ بر دیکتاتور سر می دهند به مراتب عمیقتر است.
آن دسته از اصلاح طلبان و شترگاوپلنگان ملی- مذهبی که از آی کیو نسبتاً موجهی برخوردارند، لابد تاکنون دریافته اند که قاطبهء ملت ایران از عربده های سی سالهء اسلام- اسلام به ستوه آمده و دچار تهوع و اشمئزازند. منبعد عسل را هم نمی توان با پسوند اسلامی مسموم کرد و به خوردشان داد.
اگر امروز نخبگان و روشنفکران ایرانی از سقف بلند مطالبات خود کمتر سخن می گویند و از رادکالیزه شدن جنبش آزادی خواهی پرهیز می کنند، به دلیل رویکردی تاکتیکی و مصلحت اندیشانه است. وگرنه وجدان عمومی جامعهء ایران و شرافت زخمی و مجروح انسان ایرانی، سالهاست که از شما عبور کرده است و چنانچه شما و آخوندها و اسلامتان، به شکل مانع و رادعی در مسیر و مسیل خیزش توفندهء قیام ملت ایران قرار بگیرد، مانند کلوخی در گذرگاه عابران، آنقدر لگد بخورد و آنچنان لگدمال شود که با خاک راه یکی شود.
siamakmehr@yahoo.com