به لسان الغیب حافظ
مهدی اخوان ثالث ( م. امید)
سیه کاران در میخانه ها بستند حافظ جان
خم و مینا و جام باده بشکستند حافظ جان
به مستان می انگور حدها می زنند آنان
که از کبر و غرور و مکر سرمستند، حافظ جان
خدا گویند و می گیرند جان و مال مردم را
خدا داند که بس نا مردم و پستند حافظ جان
خدا کی نان جان با شرط ایمان می دهد کس را
چرا الهیان این را ندانستند حافظ جان
خدا ما را از این الله اهریمن رها سازد
یقین اهریمن و الله همدستند حافظ جان
همان اهریمن است الله و دراین شک ندارم من
گواهم ایزدی ایرانیان هستند حافظ جان
ببین شبها چه تاریک است زیر پرچم الله
ببین مردم چه بدبخت و تهیدستند حافظ جان
سلامی کن به خیام آن ابرمرد از من مسکین
بگو پستان در میخانه ها بستند حافظ جان