از قصه انتخابات
در روزها وشبهای منتهی به انتخابات نمایشی حکومت اسلامی از شش هفت شبکه تلویزیون و ده ها کانال رادیو با صدها نفر از مردم کوچه و خیابان مصاحبه و نظر خواهی پخش می شد. در تمامی این موارد دریغ از حتا یک نفر که حداقل بگوید در انتخابات شرکت نمی کنم. حالا پخش بیان دلایل مخالفتش پیشکش. همه و همه از زن و مرد، از کوچک و بزرگ ، از همه اقشار و اصناف بدون استثنا موافق شرکت در انتخابات بودند. حتا یک مخالف در کشور وجود نداشت!
نکته دیگر اینکه نظردهندگان همگی مثل طوطی دست آموز سه چهار جمله کلیشه ای که طی این مدت از همین رسانه ها با حجم و فراوانی بسیار جهت بمباران روانی شهروندان! پخش می شد را تکرار می کردند. اینکه وظیفه ملی ماست، وظیفه شرعی ماست، باید در تعیین سرنوشت کشورمان شرکت کنیم و از این قبیل.
نکته سوم: در این مصاحبه ها سعی شده بود راجع به اسلام کمتر صحبت شود و زیاد اسلام اسلام نکنند. ( یک پیروزی! )
چهارم اینکه در این انتخابات من با دقت و لذت به صف های رأی گیری نگاه می کردم وچیزی که زیاد جلب توجه مرا می نمود« رأی اولی ها » بودند که بگردمشون، ماه بودند ماه؛ از دختر و پسر. تعارف که نداریم، هرچه قدر برای تعیین سرنوشتی که برای آنها رقم زده اند صلاحیت نداشتند، در عوض صاحب خیلی مزایای دیگر بودند. همگی خوشگل وتودل برو، مثل هلو تر و تازه بودند. کاش یکی از آنها من را انتخاب می کرد. البته اگر بعدش تهمت فنچولک باز به آدم نزنند!